داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

عاشق کون زندایی

سلام به تمام انجمن کیر تو کس های عزیز این داستان رو که می خوام براتون بنویسم واقعیته.بعضیا شاید فکر کنن که خالی بندیه.ولی همش واقعیه. من الان 22 سالمه و این داستان بر می گرده به 2 سال پیش که 20سالم بود.زن دایی من هم حدود 28 سالشه.دایی من سه سال پیش عروسی کرد و این ماجرا بعد از یک سال عروسی اش بود که برای من رخ داد.روزای اول زنداییم خیلی با حجاب لباس می پوشید و کسی نمی تونست اندامش رو دید بزنه.برا همین کسی تو نخش نبود.اما قیافه ای خوشگل داشت.چشاش سبز.صورت سفید.یه عینک هم می زد که خیلی خوشگلترش می کرد.منم هیچ احساس سکسی بهش نداشتم تا اینکه داییم برای 2 روز اومدن خونه ی ما تو تهران.(خونه ی داییم پردیس بود)منم تو حال و هوای خودم بودم که روز دوم چیزی دیدم که باعث شد یه حرکت ویژه رو زنداییم بزنم.اون روز زنذاییم با داییم رفتند بیرون و وقتی اومدن خونه دیدیم که زنداییم لباسش کثیفه.نگو تو راه برگشت یه ماشین از تو آب رد می شه و آب می پاشه رو زنداییم و داییم.

خلاصه خونه که اومدن داییم فورن رفت حموم.بعد که اومد بیرون زنداییم رفت.غروب بود و پدرم پیشنهاد داد که شام بریم پارک روبروی خونه.همه قبول کردند و وسایل شام رو بردند اما زندایی هنوز تو حموم بود.مادرم گفت زنداییت که اومد بگو بیاد پارک.(من تو اینترنت بودم و بیرون نرفتم)زنداییم می خواست بیاد بیرون که درخواست حوله کرد.منم گفتم کسی نیست تو خونه.بهش گفتم:برو اتاق بغل حموم.اونجا اتاق بابا و مامانم بود.اونم فکر کرد کسی نمی بینتش سریع دوید از حموم بیرون که بره تو اتاق خواب.وای نمی دونید من چی دیدم.کون سفید زنداییم که مثل ژله بالا و پایین می رفتند(چون دویده بود).دیگه دل تو دلم نبود.زنداییم هم رفت بیرون رفتم شرتش رو گرفتم و یه جق مشتی زدم.از فرداش دیگه ذهنم زنداییم بود.وقتی که می خواستم خود ارضایی کنم فقط ذهنم به اون لحظه بود.دیگه دل تو دلم نبود.بعد از مدتی رفتیم خونه ی داییم.زنداییم هم مثل همیشه لباس های بلند پوشید.من که دل تو دلم نبود،بد ضد حال خوردم.دیگه واسه دید زدن هم چیزی وجود نداشت.تا آخر شب تو کف بودم که یهو یه نقشه به ذهنم رسید.شماره یدوستم رو تو کاغذ نوشتم و توی کفشش که بیرون بود گذاشتم.گفتم سنگ مفت گنجیشک مفت.فرداش رفتم خط رو از دوستم امانی غرض گرفتم.دم دم های ظهر دیدم زنگ زد.گفتم اگه جواب بدم می فهمه.بعد از چند بار زنگ زدن و نداشتن من دیدم پیام داده:مرتیکه غلط کردی شمارتو تو کفشم گذاشتی.می رم ازت شکایت می کنم.منم دیدم اوضاع پسه براش نوشتم:منو نمی شناسی؟بعد از چند دقیقه زنگ زد.دوباره جواب ندادم.پیام دادم:ز…خانم،دیگه ما رو نمی شناسی؟دیگه ما غریبه شدیم؟گفتم شمارمو بذارم تو کفشت که اگه دیدی خجالت بکشی و یادی از ما کنی.باشه دیگه.دیدم نوشت شما؟گفتم چی کار کنم.که زد به سرم و اسم یکی از همسایه هاشون رو نوشتم.گفت ببخشید و معذرت خواهی کرد.حال و احوال پرسی کرد و …

فرداش زد به ذهنم که واقعیت رو بهش بگم.برا همین شروع کردم به نوشتن پیامهای سکسی.اون نوشت که چی شده؟چرا پیام ناجور بهش میدم.منم واقعیت رو براش نوشتم که چند وقته تو کفش بودم.ولی دم نیاوردم.اون نوشت که دیگه ادامه نده وگرنه به داییم میگه.ولی من دیگه راحت شده بودم و براش نوشتم که اگه منو لخت می دید چی کار می کرد.اون چیزی ننوشت تا چند روز بعد که دیدم به گوشی خودم پیام داد که بیا داییت کارت داره.من گفتم که به داییم گفته و الانه اگه برم منو کشته و آبروم رفته.ولی مجبور بودم.رفتم دم خونشون و زنگ زدم.درو باز کردند.رفتم بالا اما کسی دم در نبود ولی در باز بود.یه سرفه کردم و رفتم تو.وای چی دیدم.دیدم زنداییم رو مبل نشسته و یه لباس تنگ پوشیده داره منو نگاه می کنه.چشام شده بود چهار تا.گفتم:دایی کو گفت:دایی در کار نیست.امشب داییت شیفته و خونه نمی تونه بیاد.دیگه از اون اظطراب دیگه خبری نبود و تو کونم عروسی بود.بهش گفتم که با من چی کار داری؟گفت:یه پیام داده بودی؟می خوام جوابش رو بدم.خودم و زدم به کوچه ی علی چپ.گفتم:کدوم.گفت:خودتی.تو که نمی دونی چرا کیرت راست شده؟من که اصلا نفهمیدم کی راست شد.بلند شد اومد سمتم.گفت اگه مردی دوباره سئوالت رو بپرس.من جربزه پیدا کردم و خودم کامل لخت کردم.وایستادم.دیدم داره کیرم رو نگاه می کنه(کیر من22سانته.من تا اون روز اندازه نکرده بودم).گفتم حالا چی؟جواب داد من با تو باشم جر می خورم/گفتم:نپیچونش دیگه.منو آوردی که اینو بگی.پریدم تو بغلش.اونم خودش ول کرد تو بغلم.دیگه تو کونم عروسی بود و تا دقاییقی دیگه تو کون زنداییم عزا.لب به لب شدیم.اما از لب گیری زیاد خوشم نمیاد.لباساش رو کامل کندم.واااااااااااااااااای چه سینه ای سایز70 بود.سفیددددددددددددددددددددد سفید.کلی سینه اش رو خوردم و کیرم رو لای پستوناش می زاشتم و بالا پایین می کردم.با این حرکتم خیلی حال می کرد.اومدم پایین تر .اینجاش دیگه ته حس بود.شروع کردم براش لیس زدن.وای چه کس داغی.اونم سرم رو به سمت کسش فشار می داد.دیگه نوبت اون بود برام ساک بزنه.ولی اون اصلا این کار رو نکرده بود و منم اصرار نکردم و یه کم تف زدم و گذاشتم نزدیک کسش.گرمای کسش رو حس می کردم.که کفت بکن تو دیگه طاقت ندارم.منم از خدا خواسته شروع کردم.اول یه خورده جیغ کشید اما بعد دیگه براش عادی شد.نمی تونستم تا آخر تو کسش بکنم.آخه دردش میومد.حالا تلمبه زدنم رو تند کردم.به طوری که اون بد جور حشری شده بود.هی می گفت:محکمتر.جرم بده.منم شدت رو بیشتر کردم.دیدم آبم داره میاد.با خودم گفتم حیفه از این کون بگذری.گفتم حالا از کون.شاکی شد گفت:نهههههههههه گفتم:من تو کف کونتم.گفت:خیلی درد داره.گفتم:من یه جوری می کنمت که دردت نگیره.با التماس قبول کرد.(البته این رو بگم که من تا حالا تجربه ی سکس نداشتم چه برسه از کون کردن)یه خورده کرم زدم و یه دفعه کردم تو کونش.جیغ زد به چه بلندی.من ترسیدم کیرم رو در آوردم.حالا گریه می کرد.نمی ذاشت بکنمش از کون.منم اعصابم داغون شد وبه زور رو تخت خابوندمش و به هزار زور و زحمت کردم تو کونش.اونم گزیه می کرد و هی بهم فوش می داد.ولی من حال می کردم.کیرم تا ته رفته بود تو کونش.حالا براش عادی شده بود.دیگه داشت آبم میومد.گفتم چی کار کنم گفت بریز بیرون.منم گفتم باشه.ولی لحظه ی آخر همه رو کردم تو کونش و بی حال افتادم روش.تا10دقیقه بی حال بودم.بعئش با هم رفتیم حموم و من رفتم خونه.بعد بهم پیام داد که تا حالا داییت جرات نکرده منو به زور بکنه اما تو این کار و کردی.الان هم زنگ میزنه میگه بیا.اما من نمی رم.چون می خوام ازدواج کنم.چون این سکس ها مسخره بازیه.ببخشید اگه خیلی طولانی شد. ممنونم

نوشته: ali24020

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها