داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس با زندایی جون

با سلام خدمت همه برو بچز حشری و معتاد به داستان ، من حدوده ۱۰ ساله که تو انجمن کیر تو کس هستم و داستان های زیادی رو مطالعه کردم ولی خودم فقط ۲ مرتبه داستان نوشتم که برام اتفاق افتاده که دوستان هم لطف کردن مثل همیشه ما رو هم مثل دیگران مورد عنایت قرار دادن !! حالا موضوع اصلی اینه که تو میای اینجا داستان بخونی ارضا شی و به نظر من باید ممنون نویسنده باشی اخه به راست و دروغش چیکار داری ؟؟ همینقدر که یارو لطف کرده نوشته خودش خیلیه ! بگذریم .

من پویان هستم ۳۰ سالمه قدم ۱۷۵ وزنم ۷۵ یه پسر کاملا معمولی کیرم ۱۷ سانتی متره زیادم کلفت نی عکسشم رو پروفایلمه کیر خودمه ، من از زمانی که فهمیدم سکس چیه فوق العاده علاقه پیدا کردم به لحاظ سکسی به زنداییم ، ایشون ۳۸ سالشونه قدش ۱۵۸ سانت لاغر سینه ها ی ۷۵ کون فوق العاده خوش‌ترکیب یک مقداری این ۱۰ ساله اخیر چون ۲ تا بچه اورده شکم کرده،خلاصه جلق ها به یادش زدم و حتی خیلی وقت ها به یادش کس کردم و ارضا شدم !!! شروع ماجرا بر میگرده به ۲ سال پیش که سر جریاناتی دایی بنده میفهمه ای دل غافل خانم سر و گوشش جنبیده و خیانت کرده ! از اونجایی که خیلی به من نزدیکه منو مامور میکنه حواسم بهش باشه و خب من وقتی فهمیدم این اتفاق رو کیرم امیدش بیشتر شد ،در ضمن ایشون آرایشگر هستن .دقیقا یه شب من رفتم خونشون به دستور داییم چون شغلش طوری بود که اکثرا بعضی شبا نبود ! اونجا یادمه سامسونگ های سریA تازه اومده بود زندایی بنده هم یدونه مدتی بود که خریده بود ! اونشب که رفتم گوشیشو گرفتم ببینم چیه و چجوریه و خودشم تو آشپزخونه داشت بساط شام رو‌میچید پسر و دختر دایی هم بودن از من کوچیکترن ، من همینطور که داشتم با گوشی ور میرفتم کاملا نامحسوس رفتم تو واتس اپ و مخاطبیینش رو چک کردم یه مخاطب بدون عکس نظرم و جلب کرد بازش کردم رفتم داخل پیام ها رو دیدم کف بر شدم !!! سریعا اسکرین شات گرفتم شمارشم برداشتم و به هوای اینکه از داخل گوشیم براش نرم افزار بریزم همه رو انتقال دادم ، لابد براتون سوال پیش میاد چطور اینقدر راحت ! گفتم زنداییم به شدت بهم اعتماد داشت …
اونشب گذشت و من بعدش پیاما رو چک کردم و دیدم چه دلی چه قلوه ای البته بدون کوچکترین دیالوگ سکسی ، ولی امیر جون از دهنش نمیفتاد! تا ساعت ۳ بیدار بودم فکر میکردم چیکار کنم و چطور شر نشه ازش استفاده کنم ! زندایی من کلا تو خونه همیشه جلو من راحت میگشت معمولا با یه تیشرت و شلوار استرچ و بدون شال یک هفته از اون شب گذشت و من هیچ چیز از ماجرا نگفتم به داییم ولی مدارک جرم رو داشتم ، درست یک هفته ی بعد داییم زنگ زد گفت بیا خونه کارت دارم ، رفتم دیدم زنداییم خونست داییم نیس زنداییمو زده ترکونده بدجور زده بود من پشمام ریخت زنگ زدم گفتم چیکار کردی گفت بمون تا نره جایی میام بچه ها رو برده بود خونه بابا بزرگ ، زنداییم شروع کرد به گریه کردن منم هول شده بودم کیرم راست شده بود تنها شده بودم 😂😂 اولین بار رفتم بغلش کردم نازش کردم آروم بشه گفتم شاید اکثل العملش کیری باشه دیدم نه ! در کمال تعجب تو بغلم گریه کرد گفتم درست میشه بالاخره دعوا میکنن زن و شوهر گفت نه نمیشه و …
خلاصه درد و دل رفتیم تو اتاق نشستیم اون رو تخت منم کنارش حدود نیم ساعت فقط حرف زد من گوش کردم در همین حین سر شونه هاشو ماساژ میدادم و چون قدم بلندتر بود کنارم نشسته بود سعی میکردم خط سینشو ببینم ، گفتم جاییت درد میکنه ؟
گفت گردنم ، دستم ، انگشتام
گفتم : دراز بکش یه مقدار ماساژ بدم (من رشتم تربیت بدنی هست گرایش حرکات اصلاحی و ماسور هم هستم) خیلی از فامیل رو ماساژ دادم و طبیعی بود ! به شکم خوابید اون رو تخت من کنارش رو صندلی شروع کردم از گردنش ولی حواسم به کونش بود 😂😂🥰 نمیذاشت کار کنم 🤣🤣 .
گفتم لباست مزاحمه من یه مقدار میدم بالا و وانستادم ببینم چی میگه دادم یه سوتین سبز پوست سفید دستام شروع به لرزش کرد ، ماساژمو ادامه دادم ، گفتم دایی کی میاد نیاد یهو زشته گفت نگران نباش زنگ درو میزنه گفتم دردت بهتره ؟؟ گفت اره آرومتر شدم یهو از دهنم در رفت حیف گل به این سفیدی نیس که کتک بخوره . بعدش گفتم ببخشید ، گفت ای چش چرون .
نتونستم جلو خودمو بگیرم یه بوس از پشتش کردم قسمت زیر گردنش ، گفت پویان چیکار میکنی ، گفتم ببخشید نتونستم جلوی خودمو بگیرم لباسشو کشیدم پایین ، گفت چرا اینکارو کردی من زندایی تو ام خیلی بهت اعتماد داشتم ولی تو شکستیش منم یهو شروع کردم گفتم یه نفر هست که ۱۰ ساله عاشقته یک عشق ممنوعه و نمیدونه چیکار کنه با خندت می‌خنده با گریت گریه حتی وقتی مچتو گرفت با یکی دیگه نتونست به شوهرت بگه ! یک آن چشاش گرد شد گفت چی میگی ؟! عکسا رو نشون دادم گفتم من خیلی وقته میدونم …
گریش گرفت گفت اشتباه کردم بخدا فقط درد و دل بوده هیچی نبوده منم گفتم خیانت خیانته فرقی نداره !
یه لحظه خون به مغزم نرسید از هر دو شونه هاش گرفتم لبمو چسبوندم خودشو کند ازم گفت چیکار میکنی بیشعور گفتم ببخشید ولی نمیتونم طاقت بیارم یا الان باهام همراهی میکنی یا همه چیو رو میکنم بر خلاف میل باطنیم ، دوست نداشتم اینجوری باهات شروع کنم …
هیچی نگفت فقط نگام کرد ، زنگ زدم به داییم گفت تو راهم تا نیم ساعت دیگه میرسم تلفنو قطع کردم ، گفتم لباستو در بیار ، گوش نکرد خودم تیشرتشو در و همچنین سوتینشو و پشمام ریخت …
شلوارشو در اوردم مثل مجسمه شده بود اولین بار بود پاهای براق بدون یدونه کرک حتی میدیدم فقط داشتم نگاش میکردم کیرم داشت میترکید شرتشو کشیدم تا رو زانوش وای کسشو دیدم روحم رفت، وسطش یه غنچه صورتی یه کس تپل اصلا نمی‌خورد تصوراتم عوض شد …
زمان نبود کیرمو در اوردم گرفتم جلو صورتش !!! دهنشو باز نمی‌کرد چشاشو بست گفتم بخورش گوش نمی‌کرد چشاشو بسته بود رفت عقب خورد به دیوار منم رفتم رو تخت واستادم گفتم خواهش میکنم زود تموم میشه الان میاد…
چشاش بسته بود به لباش چسبونده بودم گفت جمع کن خودتو تا اومد دهنشو باز کرد سرشو کردم توش سریع روشو اونور کرد در اومد یکی از سینه هاشو گرفتم فشار دادم گفت آخ تا نصفه کیرمو دادم تو ، هر چی بیشتر مقاومت میکرد من بیشتر حشری میشدم دیگه صورتشو گرفته بودم کیرم تو دهنش بود ولی دهنشو باز گذاشته بود خودم عقب جلو کردم گفتم دیگه داخله دهنته بخور مقاومت نکن به گندی که زدی فکر کن …
شروع کرد به خوردن تقریبا همه اینا ۲۰دقیقه شده بود ، گفتم اینجا کثیف نشه داشت میخورد چشاشو بسته بود داشت شهوتشو پنهان میکرد همزمان دست انداختم تو کسش کامل شل شد ابم داشت میومد نگفتم بهش ریخت تو دهنش بلند شد رفت دستشویی پاهام سر شد …
شلوارمو کشیدم بالا به حالت ضعف رو صندلی نشستم از دستشویی اومد

ادامه دارد
در صورت استقبال شما قسمت بعد آپلود میشه اگر نه که هیچی

نوشته: Jamse

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها