داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زندایی میانسال

سلام اسم من پرهامه و توی رشت زندگی میکنم رنگ پوستم سفیده قیافه خیلی خوبی دارم و این داستان مربوط میشه به ۶ سال پیش که من ۱۱سالم بود و تازه داشتم به سن بلوغ میرسیدم من سه تا دایی دارم و یه دونه زندایی که اسمش مریمه؛؛مریم یه زن ۴۰ ساله بود و سبزه و تو پر؛؛مریم و داییم یه پسر دارن به اسم امید منو امید هر از گاهی میرفتیم خونه هم و یکی دو روز میموندیم یه روز من رفته بودم خونه داییمینا زنداییم جلوی من راحت بود چون من جلوی فامیل یه بچه ی مودب بودم خلاصه من و امید اون روز با هم دیگه بازی میکردیمو شیطنت و اینا توی اون روز من کلی زنداییمو دید زدم اینم بگم که من هر دفعه با داییمینا میرفتیم بیرون زنداییم کلی منو بقل میکرد مخصوصا موقع سلام و خداحافظی و منم هی دستم رو دور کمرش مینداختم و بعضی اوقاتم دستمو میبردم روی کونش و چون کونش گنده بود حس نمیکرد
اون روز منو امید بیرونم رفته بودیم و کلی عرق کرده بودیم زنداییم بهمون گفت که بعد ظهر برین حموم؛؛بعد ظهر شد امید گفت که بیا باهم بریم حموم منو امید تازه فهمیده بودیم که سکس چیه و اینجور داستانا و کیر همدیگه رو به هم نشون میدادیم منم نمیدونم برای چی کیرم خیلی از همون موقع بزرگ بود به خاطر سن کمم نمیتونستم به مامان بابام بگم شورت بزرگ بگیرن کیرمم ۱۴ سانت بود (توی اون سن)خلاصه اون روز قبل از اینکه بریم حموم یه گوشه از زنداییم پرسیدم که با شرت برم حموم اونم گفت با هرچی راحتی قربونت برم منم با شرت رفتم امیدم شرت پاش بود ما داشتیم حموم میکردیم و گهگایی یواشکی کیرمونو نشون هم میدادیم که یهو صدای دستگیر در حموم اومد (من اون روز یه زره آبریزش بینی داشتم و دو روز قبلش تب کرده بودم)صدای دستگیره در اومدو زنداییم درو باز کرد و گفت پدرام جون تو سرما خوردی منم که حس باحالی داشتم که زنداییم منو لخت دیده با خجالت (الکی) گفتم آره اونم گفت آها باشه اون لحظه من که همینطوری شورتم تنگ بودو کیرم قلمبه شده بود زنداییمم دیدم کیر داشت شق میشد و دیدم که زنداییم چند باری به کیرم نگاه کرد و خندید خلاصه زنداییم درو بستو ماهم حموم کردیم و اومدیم بیرون و چند روز بعدم رفتم خونه خودمون از اون موقع به بعد میدیدم که زنداییم داره باهام راحت تر میشه منم سو استفاده میکردم تا اینکه من یه بار دیگه تقریبا سال بعد رفتم خونشون مثل اون دفعه چند روز موندم که یه بعد ظهر امید باشگاه داشت که با رفت و امد و تایم باشگاه سه چهار ساعت طول میکشید خلاصه امید رفت بیرون منو زنداییم خونه تنها شدیم من به زنداییم گفتم میشه من برم دوش بگیرم زنداییمم گفت چرا نمیشه دورت بگردم خلاصه من رفتم حموم میخواستم جق بزنم که منصرف شدم چون یه کم سردرد هم داشتم؛؛داشتم حموم میکردم که یه کم درو باز کردم بلند گفتم زندایی شما از این کیسه بلندا ندارین که بتونم پشتمو کیسه بکشم زنداییم هم پاشد اومد پشت در گفت نه منم گفتم باشه اشکال نداره و یه زره من ومن کردیم که من داشتم درو میبستم گفت میخوای من پشتتو کیسه بکشم گفتم نه ممنون اخه شرت پام نیست (چون دیگه امید نبود شرت نپوشیده بودم) گفت اشکال نداره بابا تو که بچه ای ما هم که این حرفارو نداریم من گفتم آره بابا شما هم جای مامان من. باشه پس وایسین من کیسه رو بیارم گفت باشه درو همینجوری نیمه باز ول کردم رفتم کیسه رو بیارم گفت اون چهار پایه رو بیار بیا اینجا جلوی در بشین گفتم باشه داشتم کیسه پیدا میکردم که زندایی اروم درو باز کردو سرشو اورد تو منم فهمیدم ولی با روی خودم نیاوردم بعد سه چهار ثانیه سرمو اوردم سمت در که مثلا من الان شمارو دیدم گفتم ای وای ههههه و هردو دستمو روی گذاشتم اونم خندیدو گفت کیسه رو پیدا کردی منم گفتم دارم میگردم یه زره دیگه با یه دستم دنبال کیسه گشتمو برای دو ثانیه اونیکه دستمم ور داشتم که کیرمو ببینه و بعد دوباره سریع گداشتم که مثلا من حواسم نبود پیدا کردم کیسه رو و با کیسه چارپای رو اوردم گذاشتم دم در و پشت به زنداییم نشستم و کیسه رو دادم بهش همینجوری عادی داشت کیسه میکشید بعضی عوقاتم دستش میخورد به پشتم من عشق میکردم اروم اروم شق کردم دستمو هر از گاهی میزاشتم روش که آروم زنداییم از بقل یا سایشو دیدو یه زره کلشو اورد جلو و خندید و گفت هی!!! شیططون من یه کم خندیدم گفت اشکال نداره یه زره دیگه کیسه کشیدو گفت میخوای برگرد جلوتم کیسه بکشم منم که فهمیدم اونم دلش میخواد گفتم آره با یه لحنی خاصی؛برگشتم رو بروش نشستم اونم اندفعه خوب کیرم دیده بود ابرو هاشو انداخت بالا و خیلی تعجب کرد و هیجان زده شد و بعدشم یه زره خندید و خیلی خوشحال شد انگار به خر تیتاب دادن یه اومد سینه هامو کیسه زد همینجور تعجب زده به کیرم نگاه میکرد و بعضی اوقاتم منو نگاه میکردو میخندید و چون داییم راننده تاکسیه شبا دیر میادو خستست فک نکم زیاد با داییم سکس کرده باشه چند سالی بود که از کسش کار نکشیدو موتور کسش خاموش بود بعد از اینکه کیسه کشید من با کیرم بازی کردمو بهش گفتم بزرگه نه اونم گفت آره خیلی از ماله داییت خیلی بزرگ تره بعد کیرومو گرفت مالید و برام جق زدو منم با ممه های نودوپنجش بازی کردم از هم دیگه لب گرفتیم و میخواستم ادامه بدم بکنمش که گفت الان خطرناکه ممکنه امید بیاد بیا فقط برات جق بزنم منم گفتم نه بابا امید که تازه رفته حالا حالا حا نمیاد ولی اون گوش نکردو منو منت کرد منم قبول کردم که فقط برام جق بزنه منم بو ممه هاش بازی کنم خلاصه همینجوری هفت هشت دقیقه طول کشید هی میگفت چرا آبت نمیاد زود باش دیگه و ازین حرفا تا اب من اومد و من رفتم حموم کنم اونم رفت کاراشو انجام بده
(این داستان ادامه دارد)

نوشته: پرهام

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها