داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شب رويايى با دایی

سلام،من اميرم و اين اتفاق ماه پيش برام رخ داد.١٨سالمه،با سايز ١٧ قد ١٨٥ و وزن ٧٥(نه لاغر نه عضلانى و نه چاق)،پوست سفيد و چهره نسبتا خوبى هم دارم.
من يه دايى دارم به نام مهدى،قدش ١٨٥ و وزنش ٩٠ و بسيار سفيد و خوش چهرس،١٥ سالى با هم اختلاف سنى داريم ولى خوب از بچگى منو به شدت دوست داشت و باهم خيلى جور بوديم كلا.به خاطر رابطه خوبمون وقت زيادى با هم ميگذرونديم و فعاليت هاى مختلفى هم انجام ميداديم؛سينما،پارك،استخر و…برنامه هر هفته ى ما بود.به همين منوال ميگذشت تا اينكه داييم تصميم گرفت ازدواج كنه،من هم براش خيلى خوشحال بودم و با كلى جستجو و تحقيق مادر و خاله هام بالاخره به مورد مناسب رسيدن؛همه رسومات اوليه اشنايى اجرا شد و قرار شد چند ماهى با هم ديگه وقت بگذرونن و برن و بيان تا اشنايى كامل پيدا كنن و بيشتر خصوصيات همو بشناسن.
تو اين مدت بيشتر وقت داييم صرف نامزدش ميشد و ما كم كم از همديگه دور شده بوديم و صميميت سابق رو ديگه نداشتيم.اين اتفاق و كمرنگ شدن رابطه من و داييم كه يه جورايى تنها رفيقم محسوب ميشد دقيقا مصادف شد با فهميدن گرايشم به مرد ها و گرايشات همجنسگرايى و دوجنسگرايى من،كسايى كه تجربه كردن ميدونن كه ادم چقد سردرگم و حيرون ميشه تو اون زمان و نياز به يه گوش شنوا با نصيحت هاى درست و عاقلانه داره؛و من به خاطر نداشتن يه همچين دوستى و همچنين از دست دادن رفاقتم با داييم عصبى و يه جورايى افسرده شده بودم.
بگذريم،همه چى بين داييم و نامزدش خوب پيش رفت و قرار شد عقد كنند و يه مدت عقد بمونن تا خانواده اونا جهزيه رو تهيه كنند و خانواده ما هم تدارك عروسى رو ببينن،دقيقا تو همين دوران دايى من همراه با نامزدش تو جاده تصادف ميكنن،داييم هيچ چيزيش نميشه اما متاسفانه نامزد داييم فوت ميكنه و همه چى بهم ميريزه.وقتى خبرو شنيديم همه تو شك بوديم و مدت زيادى به عزادارى گذشت تا دوباره به حالت عاديمون برگشتيم.
همه با قضيه كنار اومدن اما داييم به شدت افسرده شد و همراه با اين افسردگى اختلال غذايى داشت كه باعث اضافه وزنش شد.البته اينو بگم كه داييم به خاطر قد بلندى كه داره و اينكه قبلا لاغر بوده تازه رو فرم اومد و يكم تو پر شد و تازه شد ٩٠كيلو.خلاصه مادر و خاله هام كه ديدن مدت زيادى گذشته اما داييم حالش رو به راه نميشه پيشنهاد دادن كه من دوباره خودمو بهش نزديك كنم و يه جورايى مجبورش كنم ازين حالو هوا بياد بيرون.من سعيمو كردم و اتفاقا موفق هم بودم دوباره شديم مثل قبل و با هم بسيار صميمى شديم.
براى اولين بار بعد اون همه مدت كه رفتيم استخر و لخت شديم چشمم كه به بدنش افتاد به شدت تحريك شدم،پوست سفيد و رون هاى تو پر و كون بزرگ و روبه بالاش همينطور چهره ى زيباش به شدت خودنمايى ميكردن.همينطور كه زل زده بودم به بدنش يهو ديدم كه با يه لبخند عجيب داره منو نگاه ميكنه خيلى خجالت كشيدم و سريع رومو برگردونندم.رفتيم تو اب و من سعى كردم ديگه به بدنش نگاه نكنم كه دوباره ضايع نشم و لو نرم.تايم تموم شد،اومديم بيرون و به پيشنهاد داييم شام رو من رفتم خونه مادربزرگم و بنا شد شب هم اونجا بخوابم.
بعد از شام و يكم تلويزيون رخت خواب هاى منو داييم رو تو اتاق خودش پهن كردنند و كنار هم دراز كشيديم و از هر درى صحبت كرديم كه من به خاطر خستگى بعد از استخر پيشنهاد كردم بخوابيم و خودم سريع خوابم برد.
نيمه هاى شب بود كه با احساس لمس چيزى روى كيرم از خواب بيدار شدم خواب الود و گيج بودم ولى تا هشيار شدم فهميدم كون داييم روى كيرمه،با اينكه تحريك شده بودم ولى به خاطر اينكه دوباره ابروريزيى اتفاق نيفته خودمو كنار كشيدم و سعى كردم بخوابم چند دقيقه نگذشته بود كه ديدم دوباره كون داييم چسبيده به كيرم و داره اروم اروم خودشو ميماله بهم،ديگه نتونستم خودمو كنترل كنم و يكم هم خيالم راحت شده بود كه انگار خودش هم ميخواد كه خودمو جلو دادم و يواش يواش راست كردم.اونم كه ديد من راست كردم و خودمو بهش فشار ميدم فهميد بيدارم و برگشت و اروم دستشو روى كيرم گذاشت و شروع كرد به ماليدنِ كيرم،منم كه ديگه ازش مطمئن شده بودم چشمامو باز كردم صورتمو جلو بردم و نيم سانتى لباش وايسادم،توى نور تير برقِ جلوى پنجره زل زدم تو چشماش كه خودش شروع به بوسيدنم كرد،با ولع لباشو ميخوردم وگاز ميكرفتم و دستامو رو بدن و رون و كون بى نظيرش ميچرخوندم.
لباس هاى همو تيكه تيكه از تنه هم كنديم وهميدگرو ميبوسيديم كه رفت پايين و شروع به خوردن و ليس زدن سينه و شكمم كرد و رسيد به كيرم و ساك زدنو شروع كرد از بالا تا پايينشو ليس ميزد تخمامو ميخورد و كيرمو تا ته ميكرد توحلقش به شدت تحريك شده بودم و به اوج شهوت رسيده بودم كه اوردمش بالا و شروع به خوردن سينه هاى سفيد و تو پرش كردم و همزمان اروم سوراخ تنگشو انگشت ميكردم كم كم اه و ناله هاى يواشش بلند شد و دره گوشم با يه لحن خيلى جذاب گفت بسه ديگه بكنش توم.
وازلين رو از توى دِراوِر بهم داد و داگ استايل ايستاد،افتادم به جون كون سفيد و بزرگ و بى نقصش و اروم يه انگشتمو وارد سوراخ تنگش كردم جا براى دومين انگشتم هم باز كردم و با كلى وازلين سومى هم وارد كردم.صبرم تموم شد و كيرم رو چرب كردم و روى سوراخش گذاشتم و سرشو وارد كردم،يهو خودش رو كشيد جلو كه كمرشو گرفتم و نگهش داشتم،وايسادم تا جا باز كنه و يكم ديگه كردم تو به همين منوال تا خايه كردم توى سوراخ تنگش.
اروم اروم عقب جلو كردن رو شروع كردم و يواش يواش سرعتمو بيشتر كردم بعد چند دقيقه با تمام وجود تا خايه تلمبه ميزدم و اهو ناله ى خفه شده ى جفتمون كل اتاق رو گرفته بود،پُزيشن رو عوض كرديم،خوابيد و پاهاشو روى شونم گذاشت،رون هاى تو پر و لطيفشو نوازش ميكردم و به چشماى جذابش خيره شده بودم و توى كون كلفتش تلمبه ميزدم كه احساس كردم سوراخش داره نبض ميزنه و تنگ و گشاد ميشه و فهميدم كه ارضا شده همين برام كافى بود تا ارضا شم و بى اختيار تمام ابمو توى كونش خالى كنم.
بعد چند دقيقه ريكاورى همديگه رو با دستمال تميز كرديم،لباسامون رو پوشيديم و سرمون به بالش نرسيده خوابمون برد.
صبح كه از خواب بيدار شديم بعد از صبحانه كلى با هم حرف زديم،بهم گفت كه بعد از مرگ نامزدش متوجه گرايشش به مرد ها و دوجنسگراييش شده و اينكه اماده يه رابطه احساسى نيست ولى ميتونيم سكس رو ادامه بديم كه من هم موافقت كردم و به نظرم همين هم برام به شدت محشره.

نوشته: Amir

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها