داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

شب جهنمی (۳و پایانی)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

علی رو به بابک کرد و در حالیکه بابک در حال روشن کردن سیگار بود گفت: بابک بیا شروع کن بابک هم با رودرواسی و تعارف به علی گفت: تو مشغول شو تا من سیگار میکشم. علی در حالیکه به کونم نگاه می‌کرد کمربندشو باز کرد شلوارشو تا زانو پایین آورد زیر شلوار مشکی رنگی پشمی و شورتشو هم زمان پایین آورد پاهای پر مویی داشت دور کیرش حسابی مو داشت. و از وسطش کیر شق شدش خود نمایی می‌کرد. انتظار نداشتم پیش اونا شلوارشو در بیاره. ولی بقیه بچه ها حالت عادی داشتند و براشون تازگی نداشت حتما قبلا هم سکس گروهی داشتند وگرنه آدم دفعه اول به این راحتی شلوارشو پیش دیگران به این راحتی نمی‌تونه در بیاره. علی رو به من کرد و گفت: خوب بخواب من هم رو به زمین دراز کشیدم علی گفت: صبر کن اینجوری نه
اومد بلندم کرد که روی دو زانو ایستاده بودم سپس دولا شو که من دستام و زمین گذاشتم و علی که کنار من رو دو زانو ایستاده بود منو چرخوند که پشتم به علی باشه. سپس با دستاش لوپای کونم رو باز کرد بعد گفت: اینجوری نمیشه دستاتو بردار و ارنجتو بزار زمین. ارنجامو گذاشم زمین طوریکه نیم تنه بالام به زمین نزدیکتر شد و گفت حالا گودی کمرتو تا جایی که میتونی ببر پایین و با دستش انتهای کمرم به پایین فشار داد گفت همین طور بمون. از بالا یه تف کرد که با فاصله کمی بالاتر از سوراخ کونم افتاد و با دستش آب دهنشو آورد و روی سر کیرش رو خیس کرد سپس با کیرش آب دهنی که کمی بالاتر افتاده بود رو به طرف سوراخ کونم هدایت کرد وقتی سر کیرش رو چسبوند سوراخم یه گرمای خوشایندی رو احساس کردم و تا اینجای کار خوب و لذت بخش بود و کیر خودم (البته که پیش کیر علی مال من دودول بود) بلند شده بود لحظه های خوبی رو داشتم تجربه میکردم و سایر بچه ها داشتند با حسرت ما رو نگاه می‌کردند طاهر و بابک رو صندلی نشسته بودند و مهدی ایستاده بود و قشنگ می‌شد از روی شلوار پارچه ای مشکی رنگ کیر سیخ شده اش رو دید و از صورتش معلوم بود که لحظه شماری می‌کرد.علی کیرشو توی سوراخ کونم چند بار جابجا کرد و سپس فشار داد که نرفت تو چند بار سعی کرد ونشد یه زره عقب‌تر رفت و انگشتش رو توی سوراخ کونم گذاشت و فشار داد فکر کنم نصف انگشتش توی کونم نرفته بود دردم گرفت یه آی گفتم و خودم رو به جلو کشیدم علی هم انگشتش رو از کونم کشید بیرون و برگشتم بهش گفتم داری چکار میکنی دردم اومد گفت: باشه ببخشید و رو کرد به بابک گفت کونمون بدجوری آکبنده تو مغازات کرمی یا روغنی داری اینطوری نمیشه. بابک یه مکثی کرد و گفت نه ندارم قبلا اگه میدونستم از سوپری می‌گرفتم. در این حین مهدی گفت کنار رو شویی صابون هست به دردت میخوره؟ علی گفت: آره بدو بیارش مهدی خواست بره علی گفت:صبر کن صابون خشک به چه دردم میخوره؟ خودم میارم. علی بلند شد هنوز چند قدمی نرفته بود که شلوارش مانع شد که کلا تا مچ پاش افتاده بودند خواست بکشه بالا مهدی گفت: چرا میکشی بالا درشون بیار و راحت باش. علی هم همشو از پاش در آورد گذاشت کنار شلوار من و رفت جلوی روشویی اول دستاشو خیس کرد و حسابی صابون رو مالید بدستاش. از نیم روخ کیرش حسابی به چشم میومد با دستاش کیرشو حسابی مالید که کاملا سفید شده بود و دست از کیرش کشید و زیر آب کف دستاشو شست و دو باره اومد پشتم زانوهاش رو گذاشت زمین و شروع کرد سر کیرشو تو چاک کونم با پایین کشیدن و در این میان مهدی گفت: من چرا بیکار نشستم بزار ما هم حال خودمون رو بکنیم و بلا فاصله کمر بندش رو باز کرد شلوارش رو در آورد کیرش که مثل چوب ایستاده بود جلوی من پشت به زمین خوابید پاهاشو باز کرددخودش و کشید زیر من طوری که کیرش جلوی صورتم بود بهم گفت بخورش گفتم نه خوشم نیاد سر کیرش مایه بی رنگی که بیرون زده بود رگهای داخل کیرش زده بود بیرون. کیرش از علی کوچکتر بود ولی کلفت تر به نظر می‌رسید و یا اینکه از نزدیک به نظر کلفت می‌رسد اطراف کیرش معلوم بود دو سه روزه اسلاح کرده. ماتو مبهوت داشتم کیرش نگاه میکردم و برام تازگی و جذاب بود و با صدای مهدی که به خودم اومدم که با عصبانیت می‌گفت: به تو میگم بخور. با دستم آب سر کیرشو پاک کردم و سرش رو تو دهنم بردم داشم می مکیدم مهدی گفت کونی اینجوری نه باید جلو و عقب ببری در این هنگام با دو دستش موهای سرمو گرفت کیرشو فشار داد توی دهنم آنقدر فشار داد که کم مونده بود بالا بیارم چند باری این کارو کرد و و منم بادستم از وسط کیرش گرفته بودم تا نتونه همه کیرشو وارد دهنم کنه. گفت کونی یادگرفتی حالا ادامه بده کیرشو جلو و عقب میکردم مهدی گفت :با دندونات نه. هر کاری میکردم دندونام به کیرش نخوره نمیشد چون کیرش خیلی کلفت بود و دهنم از اون بیشر باز نمی‌شد. مهدی گفت آقا نخواستیم کیرم تکه پاره کردی خودشو از زیرم کشید بیرون و جلوم نشست علی هم با چاک کونم ور میرفت و گاهی با مهدی به هم چشمک می‌زدند و آروم می‌خندیدند. علی یکم رفت عقب تر به من گفت پاهات بچسبون بهم . پاها و زانوهام چسبوندم بهم طوریکه علی برخلاف حالت قبلی دو زانویش را بیرون پاهای من گذاشته بود و کاملا به اوضاع مسلط بود. و دوباره شروع کرد لاپایی مهدی سرم رو گرفته بود در اوج لذت بودم . در یک لحظه احساس کردم از وسط شقه شدم دنیام بر سرم خراب شد. مهدی دستش رو گرفت دهنم و محکم فشار میداد و علی دو دستی گودی کمرم رو به پایین فشار میداد خواستم خودم رو به جلو بندازم که مهدی مانع این کارم بود خواستم پاهام رو دراز کنم تا کیر علی از کونم دربیاد ولی همه اینا از پیش تعیین شده بود طوری که هر دو پام وسط زانوهای علی قفل شده بود و بادستان نیرومندش منو نگه داشته بود . داشتم زجه میزدم مهدی با یه دستش سرم رو گرفته بود و با دست دیگم دهنم و گرفته بود تا نتونم جیغ بکشم. علی فکر کنم نصف کیرشو برده بود تو کونم و در همان حالت نگه داشته بود. داشتم خفه میشدم. مهدی داشت از موقعیت پیش آمده لذت می‌برد و می‌خندید. علی بدونه اینکه توجهی به زجه های من بکنه شروع کرد به فشار دادن کیرش . مابقی کیرشو تا تهش وارد کرد طوری که تخماش چسبید به کونم وقتی کیرش تا آخرش توی کونم کرد با صدای خفن آهی کشید. قشنگ جر خوردن کونم رو احساس می‌کردم. علی کیرش رو آروم داشت می‌کشید بیرون و فکر میکردم میخاد دربیاره هنوز سر کیرش در نیومده بیرون دوباره محکم تا اخرش فشار داد توی کونم. و دوباره همینطور آروم می‌کشید بیرونو دوبار مثل وحشی‌ها تلمبه میزد. چشام داشت سیاهی میرفت انگشتان دستم کاملا چنگ و بی حس شده بودند حالت تهوع داشتم. با نگاههام به طاهر و بابک التماس میکردم کمکم کنند. بابک بی حس و بی روح تماشا می‌کرد چشمم به طاهر افتاد که با خنده شیطانی اش از وضع موجود بی نهایت لذت رو می‌برد قشنگ معلوم بود اوضاع شیطان مدیریت می‌کرد. برداشتن مجله و پادرمیانی طاهر همش نقشه بود برای هدف شومشون. منی که تا به حال یک کلمه حرف زشت از دهنم خارج نشده بود. با اینکه علاقه به خوندن درس نداشتم ولی کلا بچه آروم و سر به زیری بودم. ولی حالا در شرایطی بودم زیر کیر وحشتناک علی که که فکرش رو نمیکردم به نقشه پلیدشان برسند. علی تلمبه هاش رو تندتر و محکمتر کرده بود و مثل یک خرس از شدت لذت می غرید. از طرفی زانوهام روی زمین درد شدیدی گرفته بود و از طرفی خفه میشدم بلاخره به مهدی فهموندم که دستشو از صورتم برداره. مهدی گفت دستم رو بر میدارم اگه جیکت در بیاد دهانت رو میبندم .دستش رو برداشت حداقل میتونستم نفس بکشم. لذت چند لحظه پیش جاشو با گریه و زجه عوض کرده بود. وقتی که مهدی از جلوی صورتم رفت کنار خودم رو جلو کشیدم تا از درد زانوهام خلاص شم. همین که داشتم دراز میکشیدم علی هم در حین تلمبه زدن افتاد روم. حالا دیگه دهنشو رسونده بود به صورتم بوس می‌کرد و گاهی صورتم رو گاز میزد و از صداهایی که از خودش در می‌آورد اوج لذت رو می‌شد فهمید. کی گفته وقتی کیر میره تو کون آدم واسه خودش جا باز میکنه؟ همش کوس شعره.همچنان دردش نفسم رو بند میومد تلمبه ها بیشتر میشد و علی مثل سگ هار صورت و چونه ام با دندوناش گرفته بود و از خودش صداهای وحشتناکی در می‌آورد. در این هنگام مهدی به علی گفت توش نریز ولی کار از کار گذشته بود علی در اوج لذت که تیکهای کیرش رو تو کونم احساس می‌کردم. بالاخره علی ارضا شد. عرق از سر و صورتش می‌چکید و از روم بلند شد رو کرد به بابک گفت حالا تو بیا که مهدی گفت از بس تحریک شدم بیضه هام درد میکنه. که بابک با اشاره سر به مهدی گفت شروع کن. مهدی اومد پشت سرم گفت دولا شو. دیگه نایی برای حرکت دادن خودم نداشتم و علی کیرشو تازه بیرون کشیده بود با اینکه ضربان کونم میزد ولی از دردش کاسته بود .با کمک مهدی دوبار دولا شدم . مهدی به علی که در حال پوشیدن شلوارش بود گفت: یدونه کاغذدستمالی بهش بده و علی جعبه کاغذ دستمالی رو میز بود چند تا درآورد و داد مهدی. و مهدی اطراف سوراخ کونم رو پاک کرد و بدونه معطلی کیرشو فرو کرد تو کونم و دوبار دردش بیشتر شد خوشبختانه مهدی همش ده بیست تا تلمبه زد آخ اوخش بلند شد و آبش اومد. و اونم کیرش رو کشید بیرون. که بابک با چندتا دستمال کاغذی دیگه اومد پشتم اطراف سوراخم رو دوباره پاک کرد از کیر بابک میترسیدم چون کیر مهدی و علی رو قبل از اینکه سکس رو شروع کنند دیده بودم. اگه کیر بابک از این دوتا بزرگ تر باشه چی؟ بابک بلا فاصله کمرش رو باز کرد وقتی شلوارشو کشید پایین کیرش کاملا سیخ شده بود شلوارش رو تا زانو پایین آورد کیر بابک نسبت به علی نازک‌تر و سفیدتر بود ولی بلندیش هم اندازه کیر علی بود و بلا فاصله کیرش رو گذاشت به پشتم آروم شروع کرد به تلمبه زدن دردش همانند درد زخمی که دوباره از روش زخم می‌خورد. بابک زیاد برا تلمبه زدن عجله نداشت به آرومی این کارو می‌کرد. بعد اینکه حدودا ده دقیقه تلمبه زد از خواست دراز بکشم. همونطور که داشتم به زحمت دراز میکشیدم کیر بابک توی کونم بود حداقل در حالت خوابیده دردش یکم کمتر می‌شد بعد پنج دقیقه نفساش سریعتر شد .با صدای اوف اوف ارضا شد اونم ابشو ریخت تو کونم و بلند شد وشلوارشو کشید بالا فکر کردم دیگه تموم شد ولی در کمال ناباوری طاهر رو دیدم که داره کمربندشو باز میکن عوضی از شروع کار یکسره می‌خندید گفتم نه و دستم رو گذاشتم روی کونم تا مانعش شوم ولی طاهر گفت اگه نزاری بکنمت خبری از مجله نیست. تا اینجای کار اومده بودم دیدم جز تسلیم چاره دیگه ندارم و قبول کردم رفت پشتم کیرش رو در آورد. ولی اصلا کیرشو ندیدم. با دو دست کمرم رو گرفت و بلندم کرد. دیگه تاب گذاشتن آرنج دستام رو روی زمین نداشتم در همون حالتیکه سرم روی زمین بود کونم و کشید بالا و شروع کرد به تلمبه زدن ودر حین تلمبه می‌گفت بچه ها کون این دوستم رو حسابی داغون کردید دیگه از این کون واسه رفیق صمیمیم کون در نمیاد. با هر تلمبه ای که میزد آب کونم از روی کیرم به زمین می‌چکید. طاهر در همون حال گفت بچه ها اگه کسی نمیکنه میخام ابمو بریزم روی کون سفیدش. بابک گفت نه دیگه دیره کارتو تموم کن و بریم. بعد چند دقیقه طاهر نامرد هم ارضاع شد ولی اینبار طاهر ابشو ریخت روی کونم و بعد بلند شد شلوارشو کشید بالا بی اختیار دراز کشیدم. نای بلند شدن نداشتم. سرم گیج میرفت . مهدی گفت پاشو شلوارتو بپوش. نکنه میخای شبو اینجا بمونی. به سختی بلند شدم با هر حرکتی سوزش کونم بیشتر میشد یک لحظه سرم گیج رفت فورا تکیه دادم به دیوار بابک فهمید که حالم زیاد خوش نیست گفت :شاید فشارش افتاده اگه اینطوری بره بیرون کار دستمون میده یه آب قند درست کردند بابک صندلی رو آورد گفت بشین اب و قند و بخور تا حالت جا بیاد.وقتی که خواستم رو صندلی بشینم کونم بدجوری دردش گرفت مجبور شدم به قسمت جلویی صندلی تکیه کنم کلا پایین تنه ام آب کیر شده بود علی و مهدی آماده بودند طاهر داشت کاپشنشو می‌پوشید و من به سختی شلوارمو تنم کردم کاپشنم رو پوشیدم روم رو کردم به علی و گفتم مجله ام رو بده برم .گفت حالا همرام نیست فردا بیا بگیر . در این حین بابک رو کرد به علی گفت مجلشو بده علی یه پوز خندی زد و مجله رو که جیب داخلی کاپشنش گذاشته بود در آورد داد دستم . بابک کرکره رو زد بالا یه نگاه بیرون انداخت و گفت صبر کنید انگار بچه های مدرسمون بودند که بعد از پایان کلاس به خونه هاشون می‌رفتند بابک دو باره کرکره رو کشید پایین یه پنج دقیقه ای گذشت وقتی کوچه خلوت شد دوباره کرکره رو زد بالا و گفت حالا میتونید برید به طرف خونه راه افتادم به سختی قدمهامو برمی‌داشتم هنوز سوزش کونم احساس می‌کردم و گاهی شدتش بیشتر میشد بلاخره خودم رو جلوی خونه رسوندم هوا خیلی سرد بود آیفون خونه رو زدم برادر کوچکم در و باز کرد از شانس من برادرم و خواهرم تو خونه تنها بودند و پدر و مادرم برای عیادت خاله معصومه بابام که یه کوچه پایین تر از از کوچه ما بودند رفته بودند از فرصت استفاده کردم و رفتم حموم که بدن و لباسام بوی آب کیر می‌دادند بشورم. تازه لباسامو درمیاوردم که پدر مادرم رسیدند. مادرم پشت در صدام کرد دستو پامو گم کرده بودم گفتم بله مامان .گفت پسرم زود باش بابات گرسنشه میخام سفره رو بندازم. گفتم چشم مامان. لباسامو در آوردم وقتی شورتم رو در آوردم دیدم حسابی کثیفه بوی آب کیر حمام رو گرفته بود . نشستم زمین تا سوراخ کونمو رو وارسی کنم نمیتونستم دست بزنم با کمی فشار آب همراه خون و کف که قاطی شده بودند زد بیرون فقط با فشار آب شستم. لباسامو انداختم تو لگن آب رو باز کرم پودر رختشویی رو مقداری ریختم توش و حسابی شستم و بعد حمام رفتن بیرون به مامانم سلام کردم. وقتی منو دید گفت پسرم چرا چشات پف کرد رنگتم پریده .گفتم هیچی مثل اینکه سرما خوردم. گفت خوب نمیرفتی حمام بدتر میشی. بهش گفتم تو راه بالا آورده بودم لباسام کثیف شده بود واسه همین لباسامو شستم. گفت با اینحال و روزت؟ میدادی مینداختم تو ماشین. گفتم نخواستم زحمت بشه واستون. اون روز رو به سختی تونستم سر سفره بشینم و بعد رفتم اتاقم تا صبح یه پام تو دستشویی بود حسابی شکمم به هم ریخته بود و با هر دستشویی اشکم در می‌آورد.خلاصه فرداش ساعت۶ بعدازظهر از خونه در اومدم مستقیم رفتم مدرسه وقتی وارد کلاس شدم علی و مهدی و طاهر قبل از من اومده بودند وقتی وارد کلاس شدم هر سه تاشون بهم زول زده بودند . طاهر مثل همیشه که نیشش باز بود اشاره کرد که برم سرجایم بشینم ولی من بی اعتنا رفتم جامو عوض کردم. و بعداز او روز دیگه باهاشون حرف نزدم. خوب بعضی وقتا شیطنت می‌کردند ولی من تا اتمام کلاسها بهشون پا ندادم. شاید اگر اون روز بامن یکمی ملایمت می‌کردند و لذت رو دو طرفه انجام می‌دادند و وحشیگریشون طغیان نمی‌کرد من از این کار لذت می‌بردم یقینا دوباره برای لذتی دیگر اونارو همراهی میکردم . اون سال من قبول شدم ولی شنیدم که هر سه تاشون مردود شدند و من از سال بعد در کلاسهای روزانه برای کلاس اول راهنمایی ثابت نام کردم.و بعد ازون البته تعریف نباشه از نظر هیکل و قیافه خوشگل بودم اینو همسایه ها و فک و فامیلامون می‌گفتند که بعضی‌ها مستقیم یا غیر مستقیم تا سالها از من رابطه خواسته بودند از شما چه پنهون گاها دلم میخواست . چون اگه هر کاری رو با بهترین راه پیش ببری لذت وصف ناشدنی به آدم دست میده. ولی وقتی اون شب جهنمی رو یادم می‌آوردم منصرف میشدم. با عرض پوزش از دوستان و بخصوص بچه های گی که وقتشون رو گذاشتند و خوندند و عزیزان زحمتکش سایت انجمن کیر تو کس که خاطرات ما بچه های گی چه تلخ چه شیرین رو به گوش همدیگر می‌رسانند.

بدرود

نوشته: جواد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها