داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

جنده ای که باهاش صمیمی شدم (۳ و پایانی)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

از باغ زدیم بیرون دنبال خونه گشتن و اگهی دیوار مناطقی که قیمتش مناسب باشه یه خونه کوچیک پیدا کنیم یه چند تا خونه پیدا کردیم زنگ زدیم اوکی کردیم بریم نگا کنیم.
+خاله
_جانم
+دیشب خیلی خوش گذشت.
_اره خیلی یکم مغزم اروم بود.
+ولی!!
_ولی؟!!!
+آبم ریختم توش.
_جلو داروخانه وایسا
+چرا؟!
_وایسا قرص بگیرم
رفت پایین قرص الدی گرفت یکی خورد گفتم خاله ناموسا یه چند تا بخور با اسرار زیاد ۳ تاشو بهش دادم.
حس میکردم بد بخت شدم راه فرارم اونه‌.
رفتیم خونه هارو دیدیم می فهمیدن مجرده نمیدادن بهش قیافش غلط انداز بود.
زنگ زد به یه نفر گفت میخوام خونه بگریم الان میام دنبالت لباس مرتب بپوش.
+کی بود خاله؟!
_یکی از رفیقام
+رفیقت کیه؟!
_دختر میگم خواهرمه خونه بهمون میدن.
رفتم دنبال رفیقش یه دختر ۲۲ ساله سوار شد رفتیم یه خونه دیگه ببینیم.
+به صاحب خونه میگیم خواهرمی ۱۹سالته دانشگاهی منم اومدم پیش تو زندگی کنم.
من نرفتم تو رفتن داخل خونه رو دیدن اوکی و داد و بیع داد و اومدن سوار شدن به یارو میگه عجله دارم کلیدم از یارو گرفته بود قرار داد نوشتن با بنگاهی (خونه دست بنگاهی بود صاحب اصلی خونه نبود)
رفتیم تو خونه یه اتاق خواب بود یه هال کوچیک یه اشپز خونه حمام دست شویی یکی بود. تو دیوار یه فرش پیدا پیدا کردیم یه تخت دست دوم نیاز به تعمیر با تشک دو نفر بود یه آینه چند تا ظرف و لیوان تقریبا تازه هم بود رفتیم همشو گرفتیم اوردیم تخت با میخ و دریل درست کردم ساعت نگاه کردم ساعت ۱۱بود اومدم تو هال دیدم رفیقش پیتزا سفارش داده
خاله:معرفی نکردم سمیه جونم هستش یکی از به درد بخور ترین رفیقام هر چند رفیق زیادی ندارم. منم معرفی کرد و نشستیم شام بخوریم.
سمیه یه دختر قد ۱۶۸میخورد بدنش نه چاق بود نه لاغر خوشگلم بود.
با ساپورت و تاب میچرخید تو خونه کونش خوش فرم بود بخاطر خاله جرعت نداشتم نگاش کنم. شام خوردیم سمیه گفت من برم اسنپ برام بگیرید دیره دیگه برم خاله گفت خوب میرسونتت منم اسرار کردم قبول کرد خاله گفت من نمیام یه نظافت بکنم خونه رو تا بیایی مام رفتیم سوار شدیم کم کم سر صحبتو باز کرد خاله زن خوبیه تو زندگی شانس نداشته و… یهو گفت اینترنت داری بران روشن کنی وصل شم. نتو روشن کردم براش رمز زدم گفت پیجتم بزن خودمو فالو کردم بک داد و پیادش کردم همین که جدا شدیم از هم رفتم تو پیجش عکساشو دیدم اینم هایلایت مشروب وپارتی عکسا با لباسای باز و سکسی پیجش پیوی بود. اومدم خونه گفتم جوننن الان میرم خونه باز خالوو … رفتم خونه درو باز کردم گفتم خاله ولش کن بیا بخوابیم خیلی خسته ایم اونم هی به خودش می پیچید گفتم چی شده خاله چته گفت قرص الدی خوردم سوزش دارم فهمیدم از جلو خبری نیست تو تخت یکم بغلش کردم یکم لب گرفتیم کیرم بلند شد

امشببب نه تورو خدا
_خاله من چیکار کمم خوب
+امشب درد دارم
_من کاری ندارم امروز خسته شدم خستگیم در کن
یکم سینه هاشو مالیدم در اوردم سقفو نگا میکردم خاله سرشو برد پایین کیرمو داهنش گذاشت هرچی خستگی داشتم از تنم داشت میرفت بیرون ابم اومده رفت خودشو تمیز کرد برگشت سروش گذاشت رو سینم
+مرسی بخاطر همه چی چند روز دنبال کارای من خیلی زحمتت دادم تا عمر دارم نمی تونم جبران کنم.
_این چه حرفیه خاله هرکس دیگه ای هم جا من بود همین کارو میکرد.
+فک نکنم بازم مرسی یه لب مرتب گرفتیم خوابیدیم.
صبح با صدای خاله بیدار شدم.
داشت تلفتی حرف میزد.
+کی بود خاله
_دنبال خونه‌م
+خونه؟؟؟؟؟؟ خونه چرا!؟!
_برا کاسبی
+بازم میخوای کاسبی کنی؟!
_اره زندگی هزینه داره.
منم هیچی نگفتم و یعنی برام مهم نبود من که میخواستم بگیرمش. یه خونه تو یه مجتمع با آپارتمان های ۱۰ طبقه ۴۰ واحدی گرفت کوچیک با یه اتاق کوچیک .
شمار کاسبیش روشن کرد اوایل روزی ۴ پنج مشتری داشت کم کم مشتری هاش زیاد شدن.من میرفتم دنبالش می‌بردمش خونه خودش دیگه خرج زندگیم خاله میداد برام پول میزد لباس میگرفتم هر شب مشروب شراب میگرفت شام میگرفت گاه گدار میرفتم خونه خودمون شبا زنگ میزد بیا خونم مشروب گرفتم.
یه شب یکی زنگ بد به شمار اصلیش جواب داد سلام هانی جون خوبی چه خبر حرف زدن و…
+کی بود خاله؟!
_هانی رفیقم بود میگه پول لازمم روزی دو سه ساعت بیام پیشت منم کار کنم درصد بهت بدم اینم قبول کرد بود.
+چند سالشه؟!
_۱۹
+۱۹سال کاسبی میکنه😐
_ عشقش میکشه پول لازمه خوب کار نیست(با خنده)
دوس داشتم ببینمش
فردا شب رفتم دنبال خاله گفت هانیم باهامه وقتی سوار شدن هانیو دیدم خشکم زد هیچی نگفتم اونم منو دید انگار آب سرد ریختن روش
خالم :خیلی تعریفتو پیش هانی کردم.
منم هیچی نگفتم
خاله:چتونه شما ؟!
من:هیچی خاله چمه مگه؟
خاله :میریم خونه لباس عوض کنیم سه تایی بریم یه شامی بزنیم یه قلیون بکشیم
هانی:نه ممنونم من نمیام.
خاله:غلط کردی
هانی: باشه خاله
خاله رسوندم خونه
خاله:تا میرم لباس عوض کنم و یه دوش بگیرم هانی ببر اونم لباس عوض کنه
خاله رفت منم راه افتادم هانی ساکت منم ساکت.
(هانی دوس دختر سابق رفیق فابم بود میدونستم پرده نداره ولی نمی دونستم کص پولیه)
من:با خاله چند وقته کار میکنی؟
هانی : فقط امروز
من :مگه کار قحطه؟!!!
هانی :تورو خدا به هیچکی نگو غلط کردم بخدا بی پولم. بغظش گرفت .
من:من کاری ندارم بدن خودته به هیچکسم هیچی نمیگم فقط حیفی ۱۹ سالته تو
دیگه به روش نیاوردم شوخی کردم باهاش و تا برگشتیم دنبال خاله به روش نیاوردم هانی یه تیپ دافی زد بود چپ پا بیرون شال رو شونه یه ساپورت تنگ گردی کصش معلوم بود ارایش زیاد داشتم میرفتم دنبال خاله من ساکت هانی ساکت اهنگ گوش میدادیم یهو دستم بردم گذاشتم رو کص هانی یه نفس عمیق کشید هیچی نگفت اصلاااا رسیدم خاله اومد جلو نشست یه شلوار پلنگی مچچ پا نزدیک زانو اصلا هر کجایی میرفتیم همه نگاشون به این دوتا کص بود گذشت من دزدکی با هانی اوکی شدم یه چند بار سکس کردیم گذشت یه هفته با خاله و هانی یه رفیقم رفتیم شمال چند بار با هانی سکس کردم.
یه شب هانی و خاله خونه خاله مشروب خوردیم ولی نه خیلی قرار شد هانی ببرم خونش برگردم تو راه هانی چسبید بهم منم حالم بد صندلی عقب یه تقه هایی زدم دو بار پشت هم با هانی سکس کردمشب برگشتم خونه خاله گفت بیا امشب برنامه ها دارم برات منم دو راند با اون رفته بودم اصلا جون نداشتم هر کاری کرد خاله بلند نشد گفت تو بو میدی و تو سکس کردی الان و عرق کردی و… فهمید با هانی بودم داغ کرد اومد کلی کسشعر گفت دعوای بدی بینمون رخ داد بهم لاشی و هرچی از دهنش در اومد بهم گفت. بعد اون کص پولی میداد عیب نبود من با یکی سکس کردم لاشیم کلییی یکی به دو کردیم من از خونش اومدم بیرون بلاک کردیم همو صبح پاشدم فهمیدم چه گوهی خوردم بعد چند ماه خبر دار شدم رفته کرج شش ماه پیش یه شمار ناشناس زنگ زد
+سلام لیلام
_سلام بی وفا خوبی
+من یا ط
_حالا ولش کن اومدم تهران اومدی بیا یه سر بهم بزن

چند ماه بعد یه کار برام پیش اومد راهی تهران شدم. زنگ زدم گفت بیا کرجم رفتم تو خونه چند تا دختر اونجا بودن دو تا افغانی هم بودن خاله الان شاه کص شد بود خودش نمداد فقط دختراش بعد ها هبر دار شدم گرفتنش چند ماه زندان بود اسمش عوض کرد بود خاله سریا در سراآسیاب شاید اونایی که اون منطقه باشن بشناسنش.
خوشحال میشم که لایک کنید این داستان نیست یه واقعیته

نوشته: یه دوست

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها