داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

لذت سکس ضربدری در یهو اتفاق افتادن آن است (۵ و پایانی)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

سلام به همه ی خوانندگان مجموعه داستانهای انجمن کیر تو کس.
با این یارو هیچ لذتی نداشت سکس خودمو در معرض تجاوز دیدم با هر زحمتی بود از زیر یارو در رفتم نذاشتم به کام من برسه از اتاق زدم بیرون .
ما بدون هیچ اتفاق خاصی همونروز برگشتیم تهران و فککنم دوسه ماهی از سفرمون هیچ حرفی نزدیم و آثار پشیمانی تو رفتارامون مشهود بود و البته خجالت از هم شده بود اینه ی دق من و هیچ کاری هم از دستمون بر نمیومد و باید اون لحظه ها رو میگذروندیم،با محسن و الهام هم کاملا دوباره قطع ارتباط بودیم ،
ساعت حدود دو بامداد روز جمعه بود تلفنم زنگ خورد منو سیاوش هم رو تخت بودیم با تعجبو نگاه به سیاوش گفتم کی میتونه باشه .
من:سلام بفرمایید
یحیی:یعنی انقدر بهت سخت گذشت کنار ما که دیگه رفتی حاجی حاجی مکه.
من :انگار از یک سورسوره ی صد متری اومدم پایین دلم هوری ریخت صدای یحیی رو شنیدم و درجا گفتم سلام آقا یحیی نه بابا این چه حرفیه دتری میزنی ولی ی خورده دیر نیست برای زنگ زدن؟
یحیی:ببخشید من یخورده زیاده روی کردم تو کشیدنداصلا ساعت رو متوجه نشدم چنده ؟!حالا مگه ساعت چنده ؟
من:ساعت دو رو گدَشته،(سیاوش با اشاره بهم گفت کیه؟با دستمو چشام اشاره گردم که میگم بهت)خیلی دیر وقته برای زنگ زدن
یحیی:گفت زنگ من احوتل پرسی نبود امشب آواره هستم خواستم ببینم راه داره امشب بیام خونتون صبح هم قبل از بیدار شدنتون رفتم،
من:یخورده حالت ممممممم یخوروه کلمات رو تکراری تلفظ کردم گفتم الان بهتون زنگ میزنم و گوشیو بلافاصله قطع کردم
به شوهرم گفتم یحیی رو که یادته از قصد سکوت کردم اول سیاوش ی چیزی بگه که گفت اره پسر خوشگله تو شمال رفتیم ویلاشون گفتم اره همون میگه من امشب جایی ندارم برم اگه ممکن باشه بیام خونتون و صبح زود برم،درجا سیاوش اینو که شنید از تخت بلند شد نشست که منم نشستم لحاف رو پاهای هر دومون بود من که یدفعه گر گرفتم لحاف رو کشیدم کنار سیاوش هم از لحاف پاهشو بیرون اورد گداشت زمین و نشست پشت به من سرشو انداخته بود پایین دو دستش رو گیج گاهش گذاشته بود بهم گفت تو چیمیگی؟گفتم هر چی تو بگی عزیزم گفت فردا به گوش الهام میرسه بد میشه گفتم ما که با اونا الان چن ماه هیچ ارتباطی نداریم به اونش فکر نکن،گفت باشه بچه بدی نبود بگو بیاد فردا میره دیگه
گفتم اگه میخوای ناراحت شی بعدا ولش کن زنگ زد گوشیشو بر نمیدارم ،گفت بگو بیاد ،
شوهرم از سکس منو یحیی هیچ خبری نداشت و من مطمئن نبودم چه اتفاقی میخواد بیافته ولی نگرانم نبود .
زنگ زدم ادرسو دادم یک ربع بعدش زنگ خونه رو زد تا بخواد بیاد بالا سیاوش گفت من میخوابم نگو اصلا متوجه شدم بزار بیاد و فردا بره اصلا نبینمش بهتره در ورودیه آپارتمان رو باز کردم که همزمان از اسانسور بیرون اومد و بعد از دست دادن وارد خونمون شد که من با اشاره دستم رو لبام بهش فهموندم که شوهرم خوابیده (بچه هام هردو خونه مادرم بودن)نشست رو مبل تندمن یک شلوارک ورزشی بود با یک تاب که یخورده بالا پایینم که میشدم نافم معلوم میشد.من مجبور شدم مانتو مو تنم گنم بعد از تعارف های زیاد نسبت به هم و پذیرایی از یحیی که نقزیبا بیست وقیقه ایی طول کشید و یحیی یواشکی یکی دوبار هم کرم ریخت رفتم تو اتاق که ی سری به سیاوش بزنم دیدم هفت پادشاههو داره خواب میبینه با تمام اینکه هیچ حسی تا اون لحظه در من بیدار نشده بود با خوابیدن سیاوش انگار زمین تا آسمون عوض شدم
از اتاق آهسته زدم بیرون دوباره اشاره به یحیی کردم که ساکت باشه شوهزم بیدار نشه.
یحیی رو کاناپه نشسته بود و لیوان شربت دستش بود و با قاشق رو تو لیوان میچرخون رفتم منم رو کاناپه تشستم تزم پرسید:
از ارتباط منو تو که خبر نداره منظورش شوهرم بود.
من:نه گفتتی نبود که بگم بدونه شاید خیلی خیلی ناراحت بشه چون همین الانشم اون سفر شمال تو زندگیمون اثارشو گذاشته.
یحیی:عشق من این اومدن من فقط بخاطر دیدنت بود دیگه تحمل ندیدن تو رو نداشتم.
من :تو رو خدا اینجوری نگو نگران میشم
ی:نگران چی میشی؟
م:لطفا جریان شمال رو فراموش کن (من فقط بی صبرانه دوست داشتم بغلش کنم تو مدتی که بعد اومدنمون از شمال سکس منو شوهرم خیلی کم شده بود و هر دو هیچ شوقی برای سکس نداشتیم نسبت به هم )من تشنه سکس بودم الان لحطه ایی فراهم شده بود که نمیتونستم از دستش بدم در نتیجه نزدیک یحیی شدم با انگشتام دو طرف لپ شو فشار دادم چشامو بستم لبامو گذاشتم رو لبایی که با مزه شربت اناناس یکی شده بود یحیی بدون معطلی بغلم کرد با ولع شروع کرد به مکیدن زبونم و لبام دیوونه وار از هم لب گرفتیم من خودم سپردم به دستای یحیی ولو شده بودم و اصلا ترسی از سیا ش تو وجودم نبود به آخرش فکر کردم دیدم هیچ اتفاقی نمیتونست دیگه منو مجاب کنه که بیخیال اون لحظه شم با عجله لباسامو کندم ویحیی هم بلندش کردم رسوشو گرفتم کشوندمش اتاق خواب بچه از کمد ی پتو برداشتم پهن کردم بین دو تا تخت به یحیی گفتم منتظر چی هستی دربیار یحیی همانگار به جز من به هیچی فکر نمیکنه لباساشو در اورد کیرش نیم خیز بود نشوندمش پهلوم کیرشو انداختم تو دهنم با لذت داشتم ساک میزدم براش با دودستش از شونه هام گرفتم خوابوند منو و همراه من افتاد روم دوباره ازم لب گرفت که اومد رو گردنم و بطرف پایین زبونش کشید به بدنم تا دم کوسم تا همین جا من اگه برای شهوت آمپری در نظر میگرفتند فککنم امپرم میترکید از شهوت و با صدای بلند آه وناله میکردم اصلا دوس داشتم سیاوش سیاوش بلند شه بیاد ببینه که چه جوری یحیی داره زنشو میکنه .یجوری منو یحیی بهم گره خورده بودیم که هیچ جای بدنم خالی نبود و همه جام چسبیده بود به همه جای یحیی لذت سکس ضربدری که یهویی اتفاق افتاده بود در زندگیم رو چشیده بود ولی این لذت سکس یهویی بود برام و واقعا انتظارشو هم نداشتم که همچین شبی برام از آسمون یکی مثل یحیی بیافته وسط اتاقمون و اون کیر خوش تراشش تو کوسم باشه…

نوشته: ماریا

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها