داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سکس پسر بچه با زن سن بالا

سلام. به همه ی اعضای انجمن کیر تو کس. من سیاوش هستم داستان من از این قراره من من حدودا ۱۱ سالم بود. تو کوچه ی ما چندتا خانه سازمانی اداره کشاورزی بود و کارمنداشون که از شهرای دیگه میومدن اونجا ساکن بودن. و اینام تو اون خونه سازمانی ها زندگی میکردن. همسایه ی ما یه پسر کوچولو هم داشت ۶ ساله که ما وقتی فوتبال بازی میکردیم. جلو در خونه ی اونا مامانش بهش اجازه میداد جلوی در بایسته و بازی مارو تماشا کنه. گاها خودش میومد تو کوچه پیش پسرش وایمیساد رابطه ی اون خانوم با من خوب بود. گاها میرفتم حیاطشون با پسرش بازی میکردم. یا میفرستاد از سوپر مارکت براش چیزایی که لازم داشت میخریدم همسایه ی ما یه زن خیلی خوشگل قد بلند یکم چاق بود. من هر موقع که نزدیکش میشدم ناخداگاه بهش خیره میشدم مات و مبهوت نگاش میکردم. بعد یه مدت خودشم فهمید که من خیلی نگاش میکنم. یک روز من تو کوچه بودم توپم رو هم زیر پام گذاشته بودم منتظر دوستام بودم. همون زن همسایمون که اسمش مریم بود منو صدا کرد.سیاوش میای خونه ی ما با محمد امین بازی کنی. گفتم باشه رفتم با پسرش تو حیاط فوتبال بازی کردیم بعش رفتيم اتاقش با با اسبازی هاش سرش رو گرم کردم. مریم خانوم گفت ناهار بمون پیش ما بابای محمد امین هم رفته مأموریت ما هم تنهایم گفتم باید به مادرم بگید بعد. گفت خودم زنگ میزنم. خلاصه اجازه رو گرفت. ظهر شد ناهار خوردیم یکم بعد محمد امین خوابش اومد مامانش خوابوند. بعد من گفتم دیگه برم. گفت نه کجا بشین . شروع کرد با من صحبت کردن . یکمم قیافه ام خوب بود. برگشت گفت سیاوش چهره ات قشنگه ها . من برگشتم گفتم مریم خانوم یه چیز بگم گفت بگو. گفتم شما خیلی خیلی خوشگل هستين. یکم لبخند زد. بعد برگشت گفت چون خوشگلم هی نگام میکنی. من جا خوردم از حرفش نمیدونستم چی بگم
همینجور با لبخند ادامه داد گفت واقعا چرا اینجوری به من نگاه میکنی. گفتم خوب زیبایین برا همون گفت. پس معلومه بزرگ شی ازدواج کنی یه زن خوشگل برا خودت پیدا میکنی و من باز جواب ندادم. شوهرش هم یکم بد اخلاق بود. گفت خوب منو نگاه میکنی چی میشه . گفتم هیچی. هی اصرار اصرار که نگام میکنی تو ذهنت به چی فکر میکنی. با کلی خجالت گفتم بگم ناراحت نمیشین گفت نه خودم دارم میپرسم. گفتم خیلی دوس دارم شما منو بغل کنی گفت واقعا دوس داری من بغلت کنم . گفتم اره. بلند شد گفت پاشو بیا رفت اتاق خودشون وارد اتاق شدم منو بغل کرد.گفت اینجوری میخواستی بغلت کنم. من با سرم اشاره کردم بله. یهو کیر من بلند شد اینم منو تو بغلش نگه داشته باشه وای بدنش نرم بهترین حس دنیارو داشتم. دستش یهو به کیرم خورد دید بله من بلند کردم. گفت یه کاری بکنیم پیش کسی نمیگی گفتم نه گفت قول بده قسم بخور منم قسم خوردم. یهو شروع کرد منو بوسیدن وای با هر بوسه ی اون انگار من میرفتم فضا. پیراهن و شلوار منو کشید پایین. بعد ماله خودشو درآورد. گفت میدونی میخوایم چیکار بکنیم دیگه گفتم بله گفت دراز میکشم تو بیا کوصم رو بخور. گفتم آخه این کار زشته گفت نه زشت نیست قشنگ با انگشتش چوچولش رو نشون داد گفت بخور .یه کوص سفید بی مو صورتمو بردم جلو دیدم کوصش خیسه خیسه. من میخوردم اونم آروم ناله میکرد. میگفت بخور فدات بشم. کوصش خیلی ترش بود بعد اینکه که کلی خوردم گفت پاشو بیا بخواب روم.با دست کیر منو کرد تو کوصش. گفت بکن من که بلد نبودم خودش منو بالا پایین میکرد گفت کیرتو تا نصفه در بیار بکن تو وای کیرم رفت انگار بهترین حس دنیارو داشتم گرم و نرم کم کم من یاد گرفتم تلمبه زدن رو یکم کردم دیدم کم کم کیرم انگار داره یه جوری میشه داشتم ارضا میشدم. همین که ارضا شدم ناخودآگاه محکم بغلش کردم. بعد گفت بیا بخواب کنارم. گفت دوس داشتی گفتم اره خیلی . گفت بچه ی خوبی باشی بازم میذارم بکنی. فقط کسی نفهمه ها اگه کسی بدونه من و تو رو میکشن. گفتم چشم. پاشدم لباسام رو پوشیدم رفتم. فرداش ما تو کوچه بودیم صدام کرد دوستاتو بفرست برن بگو بازی تمومش شد. محمد امینم خوابیده . بیا بازم اون کار انجام بدیم. به من انگار دنیارو داده بودن. رفتم توپم رو برداشتم گفتم من دارم میرم کار دارم خونمون بچه هام رفتن خونشون برگشتم رفتم خونشون. دوباره سکس کردیم . من کم کم داشتم عاشقش میشدم. یه جوری بمن حال میداد که تو خونه ی خودمونم همش فکر درگیر سکس کردنمون بود. من خیلی دوسش داشتم دیگه اونم خیلی کارها برای من انجام میداد. بعد یه مدت بهش گفتم من خیلی دوست دارم. همش تو فکر توام.‌گفتم صبر کنی من بزرگ شم زن من شی. خندید گفت اون موقع منم پیر شدم تو دیگه منو نمیخوای. گفتم نه من فقط تورو میخوام. چندین سال سکسمون ادامه داشت اونم نه اینکه هر روز هفته ای دو یا سه بار هیشکی هم شک نمیکرد. اما من و اون واقعا دیگه همدیگرو دوس داشتیم. انگار مثل زن و شوهر بودیم منتهی زن ۲۸ ساله با پسری که شده ۲۰ ساله. حدودا ده سال ادامه داشت رابطمون بهترین سکس های دنیارو باهاش تجربه کردم. من دراز میکشیدم میومد جلو صورت من کوصشو میذاشت دهنم میگفت بخور . همه کاری باهام میکرد منم که کیرم بزرگ شده بود. اونم میگفت الان کیرت واقعا کیر شده هر وقت سکس داشتیم قشنگ انگار آب بدن منو خالی میکرد. چندبار بعد از اومدن آبم کمرم درد میکرد. میگفتم همه چیمو کشیدی بیرون میخندید… خب بعد ده سال از شهر ما رفتن شهر خودشون. و رابطه ی ما تموم شد. اونم نه به این سادگی. انقد دلم میخواست بازم بکنمش که واقعا روزای سختی شده بود همش به سکسامون فکر میکردم .خودارضایی میکردم. البته ۷ یا ۸ ماه اونجوری بودم کم کم دیگه خودمو کنترل میکردم. ممنون که داستان منو خوندین…

نوشته: سیاوش

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها