داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

بچه ای که مرد خونمون شد (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

بعد از اون روز دیگه همه چیز عوض شد. دیگه فیلم بازی کردن و پنهانکاری رسما تموم شده بود و آیدا یه جورایی علنا بهم نشون میداد که داره به آرمین میده. شبا که گوشیش زنگ میخورد میرفت تو اتاق خواب درو میبست و صدای خنده هاش خونه رو پر میکرد. از خودش سلفی میگرفت و سعی میکرد خط سینش معلوم باشه و بعدش تا یه ساعت با لبخند رو لبش با گوشیش چت میکرد، حتی یه بار دیدم که سینه هاشو داشت میمالید و با دوربین جلو از خودش فیلم میگرفت. یا مثلا بدون این که به من بگه میرفت بیرون و تا دیروقت بیرون میموند. آرمین زنمو تو خونه خودم کرده بود و منو مجبور کرده بود جعبه های وسایلو جابجا کنم، اشکان و لابد بقیه دوستاش هم میدونستن زنمو میکنه. از این مطمئن بودم یه جورایی چون هرجا تو محل میرفتم سایه سنگین نگاهاشونو رو خودم حس میکردم. یه روز که طبق معمول پیاده از سر کارم برمیگشتم، ماشین آرمین رو دیدم که جلوی کافه دوستش پارک شده بود. از شیشه نگاه کردم دیدم کافه خالیه، فقط آرمین رو یکی از مبلای کافه لم داده و آیدا هم تو بغلشه. آرمین یه چیزایی در گوشش میگفت و آیدا هم مثل جنده ها میخندید. تصمیم گرفتم برم تو و خودی نشون بدم.

وقتی رفتم تو دوست آرمین که صاحب کافه بود تو جواب سلامم فقط پوزخند زد، آرمین و زنم هم بدون این که ذره ای جابجا بشن تو همون حالت به لاس زدنشون ادامه دادن. من که یکم سبک شده بو‌دم رفتم جلو سلام کردم و نشستم، آرمین هم از روی رونش به کیر نیمه راستش دستی کشید و با خنده گفت “اینجا چیکار میکنی کسمغز؟” و بعد همینطور که داشتم جواب میدادم بدون این که اصلا حواسش به من باشه به زنم نگاه کرد و لبخند زد و انگشتشو کشید رو گونه آیدا. هنوز حرفم تموم نشده بود که آیدا یهو گفت “خب بریم دیگه.” من با یکم تعجب گفتم “اوکی بریم” که آیدا گفت “کی با تو حرف زد؟ تو بشین اینجا یه چیزی بخور یکم جون بگیری” اومدم حرف بزنم که آرمین با پوزخند همیشگیش گفت “نه بذار اینم باهامون بیاد، خوش میگذره” من پرسیدم “چی خوش میگذره؟” و آیدا گفت “آرمین و من برنامه داریم، اگه آقا آرمین میخواد تو هم باشی که رو چشم” و واسه آرمین با خنده عشوه اومد. من داشتم میگفتم “ولی آخه…” که آرمین حرفمو قطع کرد “چقد حرف میزنی تو، بپر صورت حسابو بده و بیا دم در” و بعد بدون این که منتظر من بمونن رفتن بیرون. وقتی رفتم پای صندوق صورت حسابو بدم، شاخ دراوردم. ده قلم جنس نوشته بود ولی رو میز فقط یه قهوه و یه شیرموز بود. همینطور که هرچی تو حسابم پول بودو کارت میکشیدم، دوست آرمین با پوزخند بهم نگاه کرد و گفت “خوش اومدی”

وقتی به ماشین آرمین رسیدم، دیدم آرمین داره از زنم لب میگیره. وقتی من در ماشینو وا کردم ، بالاخره از تو لبای هم اومدن بیرون. همونطور ساکت نشسته بودیم و میرفتیم که یهو بی مقدمه آیدا گفت “من میخواستم زودتر همه‌چیو بهت بگم، ولی آرمین نذاشت. هرچند مطمئنم تا حالا خودت فهمیدی دیگه” که آرمین خندید و گفت “این اونقد کسمغز هست که فک کرده باشه ما دوست اجتماعی و از این کسشرا هستیم” من در حالی که سعی میکردم وسط خنده های تحقیرامیز آرمین و آیدا خودمو جمع و جور کنم گفتم “حالا دیگه هرچی آقا آرمین بگه انجام میدیم ؟” آیدا با عشوه به آرمین نگاه کرد و گفت “معلومه که آره، از اولشم همین بود” و اون هم یه پوزخند زد بهم. پرسیدم “حالا چی میشه؟ میخوای طلاق بگیریم؟” که آیدا گفت “معلومه که نه عزیزم. من دوست دارم باهات زندگی کنم، آرمین تازه ازدواجمونو نجات داده” که آرمین دستشو کشید رو کیرش و گفت “نمیخوای بهش نشون بدی چیزی که باهاش ازدواجتونو نجات دادم چیه؟” و یه قهقهه پیروزمندانه زد. زنم دولا شد سمت صندلی راننده و کمربندش و دکمه شلوارشو باز کرد و یهو کیرشو کشید بیرون و با تحقیر به من نگاه کرد. باید اعتراف کنم تا حالا تو زندگیم همچین کیری ندیده بودم. فک کنم راحت ۲۳-۲۴ سانت بود، و خیلی هم کلفت. پس الکی نبود آرمین همچین اعتماد به نفسی داشت. با پوزخند ازم پرسید “چطوره؟” من که زبونم بند اومده بود و صورتم داغ شده بود با سختی گفتم “خیلی بزرگه” که جفتشون زدن زیر خنده. زنم شروع کرد همینطور که آرمین مشغول رانندگی بود کیر گندش رو خوردن. شیشه های ماشین دودی بود و کسی نمیدید، ولی من بازم ترسیدم و گفتم “عزیزم فکر نمیکنی این کار خطرناک باشه؟” که آرمین از تو آینه بهم نگاه کرد و خندید و گفت “زنت دیگه حسابی تو این کار حرفه ای شده کسمغز، خیالت راحت” آیدا تا خود خونه کیر آرمین رو با حرفه ای گری تمام خورد و منم ساکت و مودب رو صندلی عقب نشستم و از تماشا لذت بردم.

وقتی رسیدیم آرمین ماشینشو جلوی در خونمون پارک کرد و پیاده شدن. زنم بعد از پیاده شدن لبامو‌ با همون لبایی که هنوز از ساک زدن کیر آرمین خیس بودن بوسید و رفت . اینقد به فکر کیر آرمین بود که اصلا متوجه نشد من دم در وایسادم و تو نرفتم، آرمین ولی برگشت و گفت “چته چرا وایسادی؟” که گفتم “من یه دوری تو محل میزنم تا شما کارتون تموم شه” که آرمین یه دستی به زنجیرش کشید و با اخم ترسناکش بهم گفت “بهت گفتم میای تو. میخوای قبل این که زنتو بکنم بگیرمت زیر چک و لگد؟ تا پنج دقیقه دیگه تو اتاق خواب حاضر و اماده ایا، وگرنه من میدونم و تو نگی نگفتی” یکم منتظر وایسادم و یه سیگار کشیدم و بعد رفتم تو. درو که باز کردم دیدم آرمین لخت رو کاناپمون نشسته و آیدا هم رو پاش نشسته و دارن از هم لب میگیرن. کیر بزرگش پشت کون آیدا و به طرف من بود. واقعا نمیدونم چطور همچین چیزی رو تو کس زنم جا میده. کم کم همینطور که گردنشو میخورد شروع کرد کیرشو تو کسش جا دادن و با دستشم دنده های آیدا رو گرفته بود تا رو کیرش تنظیمش کنه. تضاد کمر سفید و باریک آیدا که با دستای تنومند و برنزه آرمین محکم گرفته شده بود واقعا منظره سکسی ای رو ایجاد کرده بود. آیدا فقط داشت آه و ناله میکرد و حواسش نبود تا این که آرمین یه چیزی در گوشش گفت. سرشو برگردوند منو دید و همراه آه بلندی که کشید بهم اشاره کرد که برم نزدیک. وقتی رفتم نزدیک آرمین با خنده گفت بگو بهش و آیدا هم گفت “ارشیا، کیرش… کیرش خیلی بزرگه. ۶ سال ازت کوچیکتره ولی کیرش ۶ برابر توعه. بهترین کیریه که تا حالا رفته تو کسم… خوب نگاه کن یاد بگیر ازش” و آرمین هم با غرور یه نگاهی بهم انداخت و شروع کرد محکم و سریع تو کسش تلمبه زدن. لپای کونشو محکم گرفته بود و کیرشو تو کسش بالا پایین میکرد، بعضی وقتا هم ازش لب میگرفت.

چند دقیقه که گذشت خوابوندش رو مبل و پاهاشو با دست آورد بالا. رونای سفیدش باز شده بود و کسش تو اون پوزیشن جمع شده بود و کیر گنده آرمین داشت جرش میداد، اونقدر هم سر و صدا میکرد که من گفتم الان همه همسایه ها میریزن اینجا. آیدا میگفت “ارشیا میبینی چه کیری داره؟ چی میشد تو کیرت اینطوری بود؟ چی میشد تو هم یکم مث آرمین مرد بودی؟ خوب نگاه کن یاد بگیر، اینطوری باید کسمو بکنی” یکم دیگه هم همینطوری گاییدش و بعد برش گردوند و کیرشو از پشت کرد تو کسش. آرمین یه دستشو گذاشته بود رو کونش و با اون یکی دست موهاشو از پشت گرفته بود و محکم تو کسش تلمبه میزد. آیدا بازم انگار براش کافی نبود و خودش بعضی وقتا کونشو محکم میکوبوند رو کیرش. وسطش یهو آرمین کیرشو کشید بیرون و گفت بیا اینجا، منم سریع رفتم. بهم گفت “سرتو بیار اینجا” و بعد کون زنمو باز کرد. داد زد “بو کن” منم شروع کردم بو کشیدن کس و کون زنم. واقعا بوی شهوتناکی میداد و این کارشم خیلی واسم حشری کننده بود. سرمو گرفت برد قشنگ لای کس و کون زنم و گفت “این بوی کیر من توی کس زنته، جوری نفس بکش انگار آسم داری” و هردو خندیدن. دوباره کیرشو کرد تو کس زنم و شروع کرد تلمبه زدن. چند دقیقه که گذشت آرمین یهو شروع کرد عین گاو نر تو کس آیدا تلمبه زدن و در حالی که نفس نفس میزد و سرخ شده بود پرسید “کجا بریزمش جنده خانوم؟ بریزمش رو صورتت عین بار قبل؟” که آیدا با دست کمرشو گرفت و گفت “بریزش تو کسم عشقم، بریز همینجا” که آرمین هم با صدای بلند ارضا شد و خودشو انداخت رو زنم. زنم که داشت زیر سنگینی بدنش له میشد فقط میگفت جون و قربون صدقش میرفت و همونطور بغلش کرده بود و هیچی نمیگفت. منم از ترس آرمین جرات نکردم برم جلو و حرفی بزنم ولی واقعا نگران بودم چیزیش نشه یه وقت.

وقتی حالش جا اومد از روی زنم پاشد و اومد سمت من. من با بیغیرتی تمام بهش گفتم خسته نباشید، اون ولی بدون این که جواب بده سرمو گرفت و منو برد جلو و گفت “بدو وقتشه” . من با تعجب پرسیدم “وقت چی؟” که آیدا مثل جنده ها با شهوت خندید و لای پاهاشو باز کرد و به کس پر از آبش که حالا گشاد شده بود اشاره کرد. واقعا این زنی نبود که چندسال بود میشناختم، آرمین تو همین مدت کم ازش یه جنده تمام عیار ساخته بود. سرمو به زور گذاشت روی کس زنم و داد زد “زبون بزن حیف نون، بلیسش. نمیخوای ازم واست بچه بیاره که؟ ” و من هم فقط تونستم اطاعت کنم. قطره های آبشو از روی کس آیدا و رونش زبون میزدم. آبش مزه تلخی میداد، خیلی هم غلیظ بود. همینطور که زبونمو کرده بودم قشنگ توی کس زنم تا کل آبشو دربیارم، جفتشون خندیدن و آرمین تیشرتمو از بدنم دراورد و باهاش کیرش و عرقای بدنشو تمیز کرد و انداختش رو کاناپه. آرمین بهم گفت “آبمو قورت بده ببینم” و وقتی دست دست کردن منو دید یکی محکم زد تو گوشم، که باعث شد بی اختیار همون موقع درجا آبشو قورت بدم و زبونمو بیارم بیرون تا بهش نشون بدم. آرمین و زنم جفتشون خندیدن، زنم آروم با لگد زد در کونم و گفت “برو واسه عشقم یه چیزی بیار بخوره، خسته شده قربونش برم” و من در حالی که لپم انگار آتیش گرفته بود، بدون تی شرت و تو نهایت تحقیرشدگی به سمت آشپزخونه رفتم. میدونستم این تازه شروع زندگی جدید و تحقیرآمیزمه.

ادامه…

نوشته: ارشیا

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها