داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

گی منو بچه خوشگل کلاس

سلام اسم من…است این داستان تقریبا مال یک سالو نیم پیشه توی امتحانات نوبت اتفاق افتاد من 17 ساله هستم یکمی هم خوشگل ولی این دوست ما که همکلاسی ما هم بود ایدین ازمن خوشگل تر یعنی تو مدرسه تک بود قدش زیاد بلند نبود اندازه خودم بود طرفا 165 ن چاق لاغر استیلی داشت ک اگر الکسیس هم میومد من اینو میکردم با لبایی قشنگ. من 2سال بود تو کفیش بودم یعنی از سال اول دبیرستان و به هیج وجه از یادم نمیرفت و حاضر بودم باهاش 50 50 بزنم ولی قبول نمیکرد خلاصه تو سال سوم دبیرستان یه کمی رابطم باهاش بهتر شد و تو کلاس بضی موقع ها میرفتیم پیشش با کیرعزیزش ور میرفتم که کم کم داشت ازم خوشش میومد که تو امتحانات نویت اول بود که با یکی از دوستام به اسم رضا صمیمی بود که یه کاری براش انجام داده بودم و بش گفتم که باید برای جبرانش ایدین رو راضی کنی که وقتی اومد خونتون برا درس خوندن منم بیام یه حالی حداقل در حد لبو بوس ازش ببرم گفت حالا صب کن ببینم چی میگه خوب گذشت تا یکی از امتحانا ک فردا بود طرفا غروب زنگ زد گفت بیا راضی شد چون خیلی ناجور با کیرش ور میرفتم که چن بار سرکلاس بی حس میشد خلاسه ما رفتیم و با یه لبخند وارد شدم و هیچکی به روی خودش نمی اورد که من و اون برای چی کاری اومدیم خلاصه کمی با کتابا ور رفتیم من کیرم شق بود که هی به هم تیکه مینداختیم که یه دفعه گفت بیا بریم تو اتاق ببینم چی داری رفتیم و خودمو اون درو قفل کردیم اولش باهم کلنجار رفتیم من پام رد کرد افتادم رو تخت اونم خوابید سرم کمی به هم نگاه کردیم لباشو اورد تو لبام شروع به خوردن کردیم من نوک سینه هاشو میخوردم (ولی سینه نداشت کلاچاق نبود) یه چن دقیقه ای تو همین حالت به هم ور میرفتیم اون ب کون من بازی میکرد منم با کون اون اصن حالو هوایی داشت کونش که گفت در بیار گفتم اول تو گفت میرتسی گفتم ن دربیار گف باشه شلوارو کامل کند منم کندم و به باسنو رونش خیره بودم درسته که موداشت(و نمیزدشون) ولی خوردنی بود من حاضر بودم اولی بدم که اول با لاپایی شروع کرد و نمیخواستم بهش بدم فقط در حد بوس که کم کم سرشو گذاشت و من نمیزاشتم گفت اگر میخوای بدم باید برام بخوریش ماهم که مغرور نخوردیم(بعدش پشیمون) ولی حاضر بودم کونشو براش بخورم خلاصه یه ساعتو نیم گذشت دیگه لبامون سرخ میخواستیم ابمون رو بریزیم که دوستم رضا الکی گف بابام اومد که ما بیایم بیرون چون خیلی طول گشید و پوشیدیم بیرون دیگه این اولین و اخرین بود و از اون ببعد دیگه با من نیومد گفت همون اون بارم بسه ولی من هنوز ازش دست برنمیدارم باورکنید واقعی بود.
GOOD LUCK
نوشته: MR

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها