داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

کردن بچه خوشگل

سلام خدمت همه اسمم سجاده قضیه مال سال نود شش وهفت هستش من مغازه دارم سوپری و بالای مغازه چنتا اتاقه که به مجردا میدیم تو سال نود و شش یکی از اتاقا خالی شد تو دیوار گذاشتیم برای اجاره بعد چندتا مشتری یه یارو اومد عملی داغون اتاق رو خواست گفت با پسرش زندگی میکنه ۱۵ ۱۶ ساله خلاصه قبول کردیم اومدن بعد چند روز اثاث آورد من پسرش رو دیدم پسر نگو دختر الکسیس سفید عین برف مو روشن چشم عسلی یه مو رو تن و بدنش نبود کونش گنده هم برجسته هم پهن لبا قلوه اصلا آخر کون من که عاشقش شدم اون زمان من ۳۷ سالم بود باقد بلند و کیرم هم هفده و کلفت کله گنده پیش خودم گفتم باید اینو بکنم دو سه روز گذشت باباش میرفت سر کار پسره خونه تنها بود تاشب اومد مغازه نوشابه بگیره با هم آشنا شدیم دیدم خیلی عشق لاتی داره و همش میومد پایین مغازه و هی از دعوا و دختر بازی و جنده بازی میگفت منم فقط گوش میدادم منتظر فرصت بودم گفت مشروب میخوام منم گفتم برات میارم حال کرد فردا بابام اومد مغازه منم به هوای کفترا گفتم میرم بالا مشروب رو برداشتم رفتم در زدم در رو باز کرد دیدم به به لخته فقط شلوار داره چه بدنی دارم خود میشدم خودمو کنترل کردم رفتم نشستم لیوان آورد خوردیم هی تعریف می‌کرد یواش یواش شوخی می‌کرد دیدم کونش میخاره شوخی دستی میکنه کار به کشتی گرفتن کشید فکر می‌کرد خیلی زور داره منم گرفتم انداختمش زمین خوابیدم رو کونش طوری که کیرم رو حس کرد ترسید منم ول کن نبودم هی گفت بسه منم شلوارش رو دادم پایین شرت نداشت قرص ماه نمایان شد دیگه دیونه شدم از زیرم در رفت تیشرتش رو پوشید فحش داد گفت تو بچه بازی و اشتباه گرفتی و از این حرفا منم هی نزدیک شدم هی میزد گاز می‌گرفت فحش میداد فحش ناموسی داد منم زدمش با قهر رفتم بعد نیم ساعت پیش خودم گفتم حتما من اشتباه کردم این کاره نیست بعد ظهر اومد پایین محل نمی‌دادم هی زر میزد کیرم حسابش نکردم فردا اومد گفت بیا بالا مشروب هم بیار پولش رو میدم منم بردم براش دیدم تو جاش دراز کشیده با شلوارک داره سوپر میبینه منم رفتم تو جاش دست زدم به کون گندش دیدم چیزی نگفت دستم رو کردم تو شلوارش دیدم هیچی نگفت اومدم دست بزنم به دودولش نزاشت گفتم ولش کن لباسم رو دراردم شلوار رضا رو درآوردم اسمش رضاست وای چه کونی بهشت گفتم کیرم رو بخور گفت نه قمبل کردمش وازلین زدم به کونش و کیرم تادسته دادم تو دیدم راحت میره تو فهمیدم کونی قهاریه دیگه کار هر روزم بود تو اون یه سال بعد یه ماه دودول رو دیدم اندازه بند انگشت به خاطر همین نشون نمی‌داد خلاصه یه سال هی کردمش و بعد رفتن از اونجا حیف شد

نوشته: سجاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها