داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس من با زندایی بیوه ام

سلام به همه انجمن کیر تو کس ها
من مهدی ام البته این اسم مستعارمه و توی یکی از شهرای همدان زندگی میکنم ۲۰ سالمه قدم ۱۷۸ و وزنم ۸۰ مثه اینایی ام ک میگن ۲۵ سانت کیر دارمم نیسم ن سایز کیرمم ۱۵ قیافمم معمولیه
و اما زندایی زهرام یه زن ۳۵ ساله قد بلند با هیکل توپر ممه هاش زیاد گنده نیس ۷۵ میشه اما نگم‌براتون از کونش محشره خوده بهشته
اینم بگم براتون دایی من وقدی من ۶ هفت سالم بود توی تصادف فوت میکنه این زنداییم بخاطر دو تا پسرش ک اون موقع یکی دوسالشون بود دیگه ازدواج نکرد
زنداییم از بچگی جلوی من لباسای راحت میپوشید
از بچگی حس عجیبی بهش داشتم و از اونجایی ک‌با پسر دایی بزرگم رفیق بودیم زیاد میرفدم‌خونشون
بچگیام دوسه بار باهاش حموم‌هم رفده بودمو بدنه لختشو دیده بودم اما اون موقع فقط یه حس بچگونه بود من هیچ شهوتی تو وجودم‌نسبت ب زنداییم‌نداشتم
از اونجایی ک زیاد خونشون میرفدم بمن اعتماد داشتو هر کاری براش پیش میومد ب من میگفت ۱۱ دوازده سالم بود ک احساس میکردم حسم‌نسبت ب زنداییم بیشتر از یه دوص داشتن سادس وقدی میدیدمش یجوری میشدم ولی بچه بودمو نمیدونسم برای چی اینجوری میشم
دوصت داشتم همش بهش دست بزنم
۱۳ سالم بود دیگه داشتم میرفدم راهنمایی دیگه اونجا با نعمت جق و سکس اینا اشنا شدم
و فهمیدم‌ ک‌هر بار زنداییمو میبینم تحریک میشم
تازه گوشی خریده بودم وقدی میرفدم‌خونشون همش ازش عکس میگرفدم و میاوردم خونه باهاشون جق میزدم
ویا با شورت و سوتینش جق میزدم

شبایی ک اونجا میخابیدم قمبل زنداییم رو ک میدیدم باعث میشد تا صب نتونم بخابم و تا صب پاهای زنداییم رو یواشکی بو میکردم و دست میزدم‌
یه پا الکسیس ازش برای خودم ساخته بودم و فقط با اون ارضا میشدم‌
دیگه تصمیم گرفده بودم که هر جوری شده بکنمش با خوندن داستان های سایت انجمن کیر تو کس دلو جرعتم واسه این‌کار بیشتر میشد اما نمیدونسم‌از کجا باید شروع کنم از بچگی باهاشون‌بزرگ‌شده بودم‌ میترسیدم اعتمادی ک بهم داره از بین بره و ابروم رو ببره چون منو تو فامیل همه ب عنوان یه پسر مودب میشناختن
من بزرگ و بزرگ‌تر میشدم و روز ب روز حسم بهش بیشتر میشد اینم‌هی مثه قبل لباس میپوشید اصلا براش مهم نبود ک‌من دیدش میزنم و گاهیی اوقات خودمو بهش میمالم
واقعا دیگه برام سخت شده بود روزی دوسه بار با عکساش و لباساش جق میزدم فقط میخاسم یجوری بکنمش ولی اخه چجوری؟
تصمیم گرفدم با قرص بخابونمش و تو خواب باهاش حال کنم ن این بکنمش
روزی ک میخاسم برم خونشون یه بسته قرص خواب اور ک توی قرصای بابام‌بود برداشتم و رفدم‌خونشون
دو تا از قرصا رو توی نوشیدنی ب خوردش دادم بعد یه نیم ساعت چهل دیقه دیدم زنداییم بدجور منگه خوابه اما پسر دایی هام‌بیدار بودن نمیشد جلو اونا ک‌کاری بکنم
ساعت یک دو شب بود ک دیگه اونا هم خوابیدن‌
استرس شدیدی داشتم برای اینکه مطمئن بشم بیدار نمیشه رفدم یکم تکونش دادم و صداش کردم ولی مثه یه جسد افتاده بود
ولی بازم استرس بهم اجازه نمیداد اینکارو بکنم بدجور ترسیده بودم کیرمم مثه سنگ شده بود و داشت میترکید
هر چی استرسم بیشتر میشد بیشتر تحریک میشدم
به خودم یکم جرعت دادم رفدم پیشش خوابیدم خودم‌چسبوندم بهش یه دامن فقط تنش بود دامنش رفده بود بالا و پاهای سفیدش افتاده بود بیرون
شروع کردم بو کردن‌پاهاش یکم ب خودم‌جرعت دادمو پاهاشو میخوردم و کیرمو ب پاهاش مالیدم دیدم‌ن خبری نیس این حالا حالا بیدار بشو نیس رفدم سراغ سینه هاش از تو تیشرتش درشون اوردم و میمالیدمشون‌
شروع کردم ب خوردن ممه هاش و با یه دستم جق میزدم‌
ک ابم اومد
منو بگو عذاب وجدان شدید داشتم ک چرا این کارو کردم اگه بیدار نشه و اتفاقی سرش بیاد چی از خیرش گذشتم رفدم سره جام دراز کشیدم همینجور داشتم ب این قضیه فک میکردم ک دیدم باز کیرم داره شق میشه همه اون عذاب وجدانا از یادم رفت ولی اینکه اون تو خواب بود زیاد بهم حال نمیداد و نمخاستم بکنمش
دوباره رفدم سر وقتش میخاسم کصشو ببینم شورتشو دراوردم و دسمو بردم سمت کصش
خیس خیس شده بود
بازم ترس اومد سراغم ک اگه این خوابه چرا خودشو خیس کرده دلو زدم‌ب دریا و شروع کردم‌مالیدن کصش بوی خیلی خوبی میداد یکم اینکارو کردم دیدم یه تکونی خورد و یه اه کوچیکی کشید ولی میدونسم ک بیدار نمیشهبا مالیدن کصش و ممه هاش دوباره یه جق زدم
حالا شاید بگین چقد بی عرزه بودمو نکردمش ولی ن ب اونجاشم میرسه
خوابیدم‌ساعت ۱۰ دوازده بود از خواب پاشدم دیدم زنداییم هنوز خوابه تعجب کرده بودم چون زنداییم همیشه صب زود از خواب بیدار میشد پسر داییمم بیدار شد رفت سراغ زنداییم بیدارش کنه هر چی صداش کرد بیدار نشد
من بدجوری ترسیده بودم میترسیدم اتفاقی براش افتاده باشه
هر چی صدا کردیم انگار ن انگار رفدم یکم اب اوردم پاشیدم تو صورتش یه تکونی خورد و چشاش رو نیمه باز بود گفت ک چیه خوابم میاد
پسر داییم میگفت خواب چی پاشو دیگه چقد میخابی اما من دیگه فهمیده بودم ک قرصا خیلی قوی بودن ب هر حال ولش کردیم ک بخابه
زنداییم بالاخره بعد هفت هشت ساعت از خواب پاشد اما هنوز منگ بود و حرفای چرت و پرت میزد انگار توهم زده بود یکم ک گذشت حالش سره جاش اومد اما سرش درد میکرد نمیدونست ک یروزه خوابیده وقدی پسر داییم بهش گفت تعجب کرده بود سه چار روز از اون قضیه گذشته بود زنداییم ب مامانم زنگ زد گفت مهدی خونس مامانم گفت اره گفت بهش بگو بیاد خونه ما کارش دارم از اونجایی ک‌کاراشون رو انجام میدادم اصلا از قضیه اونشب استرسی نداشتم‌ک شاید فهمیده باشه و واسه همین منو صدا کرده باشه
رفدم‌کسی خونشون نبود فقط خودش بود یه شلوار تنگ از این ارتشیا با یه تیشرت قرمزی تنش بود رفدم نشستم برام چایی اورد گفدم زندایی کارم داشتی گفت مهدی اونشب تو چیزی دادی من خوردم ک اونقد خوابیدم

تا اینو گفت رنگ من پرید گفدم ن من کاری نکردم و به پته پت افتادم
گفت میدونم کاره تو بوده نگو اونشب منه احمق شرتشو دراوردم و دیگه نپوشوندمش
یکم باهام حرف زد ک چرا اینکارو کردی من تورو مثه پسرم میدونم من اگه دنبال سکس بودم خیلی وقت پیش شوهر میکردم
دیدم خانوم ولکن نیس هی داره راجب کیر و کص حرف میزنه لحنشم لحنی نبود ک یه ادم شاکی ب خودش میگیره انگاری بدشم نیومده بود حس میکردم داره بهم چراغ سبز نشون میده
رفدم پیشش دستاشو گرفدم شروع کردم ب مالیدنش
مقاومت میکرد اما اونم فقط برای اینکه بگه اره مثلا من راضی نیسم
شروع کردم ازش لب گرفتن دهنشو میبست اما زورش بهم‌نمیرسید ممه هاشو میمالیدم یکم‌این کارو کردم دیدم خودشو شل کرد و باهام همراهی میکرد
شروع کردم ب خوردن ممه هاش صداش کل خونه رو برداشته بود انگار همون زنی نیس ک‌تا چن دیقه پیش منو بخاطر کارم ملامت میکرد
همش میگفت اوووف
شلوارشو دراوردم یه شرت صورتی پاش
شرتشو خیس کرده
شروع کردم ب خوردن کصش طعمی خوبی نداشت اما بهم حال میداد
تو اسمونا بود هی میگفت زنداییتو بکن مهدی شلوارمو دراوردم تا کیرمو دید مثه وحشیا افتاد بجون کیرم خیلی خوب ساک میزد انگار ن انگار ک ۱۳ چارده ساله (ب گفده خودش وگرنه من ک‌نمیدونم )با کسی سکس نداشته
یکم خورد دیگه طاقت نداشت گفت زود باش بیا بکن تووم
من از خدا خاسته کیرمو تا ته کردم تو کصش و شروع کردم‌ب تلنبه زدن خیلی تنگ بود انگار داشتم توی کوره اتیش تلنبه میزدم
یوم سرعتمو اوردم پایین و باهاش لب میگرفدم تو همین چن دیقه ک میکردمش دوسه بار ارضا شده بود ولی بازم میگفت بکن
یه چن دیقه کردم ک دیدم داره ابم میاد گفتم زندایی ابم دارم میاد ک پاهاشو دور کمرم گره زد ک گفت همرو بریز توش خیلی وقته این کص تشنس
منم همه ابمو تو کصش خالی کردم و شل افتادم کنارش یه چند دیقه گذشت ک گفت پاشو بریم حموم خودمونو تمیز کنیم ک یبار هم اونجا کردمش از دادن سیر نمیشد منن از کردن اون کصه خوشگلش سیر نمیشدم
الان شیش ماهیی هست ک حداقل هفته ای یبار میکنمش
بخاطر من داره بدنسازی هم میره خیلی بدنش خوشگل تر هم شده بهم قول داده ک از کون هم بهم بده
واقعا حاضرم دور کونش طواف بکنم

ببخشید ک طولانی شد

نوشته: مهدی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها