داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سارا و پسرعمه متجاوز

سلام دوستای عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه این خاطره که براتون تعریف میکنم زجراورترین خاطره زندگیمه که برمیگرده به14سال پیش اون موقع من10سال داشتم وتازه به سن بلوغ رسیده بودم .پسر عمه ای به اسم محمد دارم که 10سال از من بزرگتره البته من چون جسه بزرگی داشتم اون موقع سنم بیشتر به نظرمی اومد .محمد پیش پدرم کار میکرد وبه خاطر اینکه خونشون از ما دور بود معمولا ظهرها خونه ما بود اولش خیلی عادی برخورد می کرد تا اینکه کم کم اخلاقش ،نگاهش وکاراش عوض شد باشیطنت نگام میکرد وکارایی میکرد که حواس منو به خودش جلب کنه که البته موفق هم شده بود این تغییرات ادامه داشت تا اینکه پدربزرگم فوت کرد وما همه اقوام برای دلداری 1هفته اونجا بودیم و من ومحمد به هم بیشتر نزدیک میشدیم این رو هم بگم من توی خونواده فوق العاده تعصبی بزرگ شدم .گذشت تا اون شب لعنتی .شب چهلم پدربزرگم بود که فامیل برای شام خونه مادربزرگم بودم مامانم گفت سارا برو از توی اشپزخونه نمکدون بیار من هم رفتم این رو بگم خونه مادربزرگم قدیمیه و اشپزخونش کاملا از اتاقها جداست.وقتی داشتم برمیگشتم محمد ودیدم که در گوشم چیزی گفت و رفت من متوجه نشدم واسه همین رفتم تو حیاط تاکارش تموم بشه وازش بپرسم که چی بهم گفته بود چندلحظه بعد دوستش رفت و محمد اومد داخل من روی پله نشته بودم ازش سوال کردم چی گفتی اونم گفت دوستت دارم میتونم دوست داشته باشم من از خجالت سرمو انداختم پایین وداشتم میرفتم که بدون هیچ مکثی منو از پشت تو بغلش گرفت وشروع کرد به بوسیدن لبهام وفشار دادن سینههام من هم که بچه بودم وتا اون موقع دست هیچ مردی بهم نخورده بود پاهام وکل وجودم سست شده بود هیچی نمیتونستم بگم داشتم غش میکردم که هرجور بود خودمو از دستش ازاد کردم ورفتم تو راهرو قایم شدم از تو پنجره نگاش کردم که داره دستشو به علامت خواهش میکشه تو صورتش من هم که بااین کار ش هوس وعشق وگم کرده بودم دوباره رفتم بغلش اون هم بعد یکم باسینه هام وررفتن ولم کرد واروم تو گوشم گفت به کسی نگی من هم گفتم مگه دیونه شدم بابام اگه بفهمه هردومون رو میکشه وبعدش رفتیم داخل من از ترس وهیجان نمیتونستم بشینم همه فکر کردن مریض افتادم نمیتونستم نگاهش کنم روم نمیشد وقتی میدیدمش دست وپاهام میلرزید این جریان تموم شد مادربزرگم چون تنها بود من میرفتم پیشش.یک روز مادربزرگم مهمون داشت که محمد اومد من تو راهرو بودم که بهم اشاره کرد منم رفتم هیچ حرفی میون ما ردو بدل نمیشد فقط دستهاش بود که کار میکرد تااینکه خواست دستش رو بکنه تو شلوارم که من نزاشتم باهزار خواهش راضی شدم بهم گفت موهاشو بزن من هم که بچه نمیدونستم چی به چیه با این حال قیچی بردم وکوتاهشون کردم مامانم فهمید وژیلتی بهم داد و گفت با این باید این کارو بکنی حتی شک هم نکرد فکر کرد اقتضای سنمه گذشت تا اینکه مادربزرگم خواب بود و اون اومد دوباره شروع کرد این بار الت خودشو دراورد من رومو کردم اونور ودستم وگذاشتم روی چشمهام ولی با زور دستهامو باز کرد وگفت نگاه کن بعد هم شلوارمو با زور دراورد وپاهام وزد بالا هیچی نمیدونستم فقط یهو دردی کشیدم والتماسش میکردم که این کار ونکنه ولی گوش نمیداد انقد فشار داد تا پشتم خون اومد انقد خون اومد که ترسید باشلنگ اب پشتم و میشوست ودیگه ادامه نداد.بعد اون هم چند سری دیگه باهام سکس کرد ولی لای پاهام میزاشتش وهر وقت ابش درمی اومد میرفت دستشویی من حتی نمیدونستم این اب چیه یک سالی گذشت دیگه من بزرگتر شده بودم واز همکلاسیام بعضی چیزار ومیپرسیدم تو این یک سال به غیر از واسه صدام کردن اصلاباهم حرف نمیزدیم فقط سکس بود محمد از هوس من از عشق تا اینکه دیگه بدم می اومد از این کارش هر بار میگفت این بار اخره تا اینکه باهم دعوامون شد واز اون موقع تا حالا در حد سلام حرف زدنمو هم اون ازدواج کرده هم من ولی من تا اخر عمرم دیگه نمیتونم از پشت سکس داشته باشم.وحالا از گذشته خودمپشیمونم .ببخشید اگه بد نوشتم اولین بارم بود امیدوارم تجربه من براتون مفید باشه وبه هیچ کس اعتماد تام نداشته باشید.لطفا نظربزارید

نوشته: سارا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها