داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

عید نوروز و سکس سه نفره با مرضیه و سارا

ها باریکلا توی داستان قبلیم (مردی که اهل محل او رو دیوانه می پنداشتند) که هرچی دوست داشتید و لیاقتشو داشتید بهم فحش دادید اصلا هم دقت نمیکنید که داستانای من سبک خاص خودشو داره و بیشتر از اونکه شرح روابط خصوصی ای که به شماها ربطی نداره باشه، مضمون طنز و جامعه شناسی داره… حالا این داستان جدیدم که یه غم خاصی توشه و هر کس هر کسی نمیتونه درکش کنه … حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند، منتها به شرطی که دلی اون وسط باشه… شما ها اکثرتون دل ندارید. بد کردم توی اون داستان خندوندمتون؟ انصافا داستان (مردی که اهالی شهر او رو دیوانه می پنداشتند) رو که خوندین لبخند رو به لباتون نیاوردم؟ ولی انصافا دم اونیکه فهمیده بود یه صحنه رو از مینی سریال هیدن پالمز کش رفته بودم دمش گرم فکر میکردم اینجا همه دست به کیرند و فقط فیلم پورن می بینند نمیدونستم اهل دیدن فیلم و سریال هم هست کسی اینجا…!!

بگذریم …

داستان شماره 2 :

درست تابستون قبل ورود به دانشگاه شیوا اولین دوست دخترم منو تنها گذاشت و قلب هجده سالم دیگه مث قبلش کار نکرد… خاطره اش دیگه خیلی قدیمی شده، از اون زمان تا الان روزگاری رد شده… من و شیوا با هم سکس نداشتیم فقط یه ذره عشق بازی داشتیم اونم توی پیاده روی خیابون که گشت ارشاد زهر مارمون کرده بود و بعد همون زمان رابطمون از هم پاشید.

پاییز رسید و وارد دانشگاه شدم … حالم خراب بود… مث بقیه جوونها نبودم ، اونا سرحال و من افسرده و داغون، هم درس میخوندم و هم کار می کردم.

1 سال اول دانشگاه نصف کلاسا رو اصلا نمی رفتم و نصف واحدهامو افتادم… تا اینکه ترم 3 شروع شد و یه دستی به سر و روم کشیده بودم… یه مقدار پول و پله هم جمع کرده بودم و یه پراید خریدم که وسیله داشته باشم و با همون پراید مسیر خونه تا دانشگاه رو مسافرکشی می کردم… حالا دیگه به جای خالی شیوا عادت کرده بودم.

چون دو ترم قبل کلی از واحدامو افتاده بودم ترم 3 دیگه اکثر کلاسام با بچه های ورودی خودمون نبودم و با یه ورودی جدید تر بودم و توی یکی از کلاسها ارشد کلاس (نماینده استاد) بودم و بچه های اون کلاس مدام بهم زنگ می زدند و پیگیر کارها و پروژه ها بودند… مرضیه و سارا دوستای صمیمی هم بودند و دوتاشون به دلم نشسته بودند. مرضیه دختر ریز نقش و عینکی و سفید پوست و سارا دختر خوش قد و بالا و توپر و سبزه… در طول ترم نتونستم بهشون نزدیک بشم تا اینکه پایان ترم رسید…

فامیلی من و سارا با حرف ن شروع میشد و واسه همین صندلی هامون توی جلسه امتحان کنار هم بود… منم اون ترم اوضاع درسام عالی بود و بچه ها روم خیلی حساب می کردند، سر یکی از امتحان ها سارا ازم تقلب میخواست منم بهش رسوندم و اون جریان شد نقطه شروع ارتباطمون و تا به خودمون اومدیم دیدیم اولین ولنتاینمونو داریم با هم جشن میگیریم… من توی زندگیم فقط یک بار عاشق شدم… شیوا تنها عشقم بود دختری که حتی با اون نه تنها ولنتاین و تولد و… نداشتم بلکه حتی یه کادو بی مناسبت هم بینمون رد و بدل نشده بود لعنت به گشت ارشاد که زندگی ما رو خراب کرد. و حالا 1 سال و نیم از اون زمان رد شده بود و یه دختر جدید توی زندگیم بود دختری که دوسش نداشتم و نمیدونم او منو دوست داشت یا نه… به هر حال به نظر من دخترا از پسرا باهوش‌ترند و سخت تر عاشق میشن و کلا توی رابطه بیشتر به فکر ارضای نیاز فیزیکیشون هستند، من برای سارا کم نمیزاشتم اونم برای من کم نمیزاشت، خوب می کردمش، اونم خوب می داد، من از همون سن وازکتومی کرده بودم و هدفم توی زندگی این بود که بدون استرس سکس کنم، بچه به چه درد می خوره؟ اونم توی ایران اسلامی؟ بچه ای که می خواد مث من زندگی کنه همون بهتر که اصلا نباشه. اتفاقا همه اینا رو توی دوره آشناییمون به سارا هم گفته بودم و اونم خوشحال بود و تا ته رویا رفته بود که چه خوب از حاملگی خبری نیست… پرده بکارت هم یه دروغ مزخرفه که آخوندها و مومنا شایعه به راه انداختند که پسر و دخترا سکس نکنند. پرده بکارت کلا وجود نداره… من و سارا هفته ای یبار سکس داشتیم مکان دائمی هم داشتم چون بابام یه باغ بیرون از شهر داشت و من بیش از همه خانواده اونجا رفت و آمد داشتم، بماند که علاوه بر اون توی ماشین و توی خونه مون هم سارا رو کرده بودم…

ترم چهار من و سارا رل هم بودیم و مرضیه هم که دوست صمیمیش بود بنابراین گروهمون سه نفره بود و واقعا هیچ نقشه ای به ذهنم نمی رسید که چجوری میشه مرضیه رو کرد… خیانت به سارا با دوست صمیمی ش چجوری ممکن بود؟ آیا شدنی بود؟ آیا تلاش برای این کار به از دست دادن سارا منتهی می شد؟ البته این احتمالش خیلی کم بود؛ چون من و سارا توافق کرده بودیم که رابطمون مث بقیه دختر و پسرها نیست و مث آدمهای بالغ با هم رابطه داریم و بیشتر هدفمون سکس هست تا عواطف بی سرانجام.

تا وسطهای ترم توی همین خیالات بودم تا اینکه تقریبا دوره عید نوروز رسید و توی تعطیلات سه نفری رفتیم باغمون و بساط مشروب و همه چی به راه بود و بدون هیچ مقدمه ای سکس سه نفرمون هم شروع شد … اونقدر مشروب خوردیم که همون روز مرضیه و سارا این دو فرشته زمینی رو کردم. مرضیه سفید پوست کوچولو و سارای سبزه مبزه خوش هیکل… از کس این یکی در میاوردم توی کس اون یکی میزاشتم… از دهن این یکی در میآوردم تو کون اون یکی دیگه می کردم… اونا هم قربونشون برم بدون استرس بهم می دادن چون خبری از حاملگی و این مزخرفات نبود.

نتایج داستان :

عاشقی فایده نداره پس سکس رو عشقه.
همون اول جوونی وازکتومی کنید و یه عمر حالشو ببرید، بعد 40 50 سال هم اگر ازدواج کردین و بچه می خواستین اونقدر بچه های بی سرپرست و بدسرپرست هست که به فرزندخواندگی پذیرفتن اون طفل معصوم ها از فرزند به دنیا آوردن به مراتب لذت بیشتری داره.
اگر پول و امکانات و مکان و… نداشته باشید خبری از سکس نیست.
وقتی فکر می کنید نمیشه با دختری سکس کرد باید با اون مشروب بخورید بعد همه چی خودش درست میشه.
دختر وقتی خودش بدونه هدف از رابطه سکس هستش و از عشق و ازدواج و این مزخرفات خبری نیست خودش حساب کار دستشه و بهتر پا میده.
لعنت به اونایی که شیوا رو ازم گرفتند، یک عشق پاک رو خراب کردند و دنیا و فکر و ذکر من شد سکس و قلب و مغز و همه وجودم خالی از عشق و محبت و دوست داشتن شد. همینو میخواستید ولی کور خوندید، زخم هام نمیتونه منو شبیه شمایی که حالم ازتون به هم میخوره کنه، من مثل ققنوس دوباره از خاکسترم بلند میشم.

نوشته: پشه (ایرررررج، بده بزنیم!)

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها