داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سارا، فرشته ایی که…

ضربان قلبم بالا بود، اونقدر بالا که ضربه هاشو توی شقیقه م حس میکردم، همه اون چیزایی که واسم مهم بود رو یکجا داشت. یهو پرت شدم به عصر دیروز توی اون خیابون، جلوی پمپ بنزین … توی صف بودم که اون طرف خیابابون دوتا خانم رو دیدم… یکی کمی قد بلندتر، تقریبا حدود 37 یا 38 سال، پاهای کشیده، لگ مشکی، جوراب مشکی نازک و سینه هایی که معلوم بود میخواد با شال کمی روشو بپوشونه. بین دوراهی گیر کردم، باید تصمیم میگرفتم… همیشه اول پاها نظرمو جلب میکنه بعد سایر اندام… تصمیم گرفتم، از صف بنزین زدم بیرون و به هر مکافاتی بود یه جای پارک پیدا کردم. با تردید بهشون نزدیک شدم.
-سلام، ببخشید عادت ندارم مزاحم کسی بشم توی خیابون اما ظاهرتون برام اونقدر جذاب بود که از صف پمپ بنزین زدم بیرون
+سلام، وقتی ظاهر واست مهمه پس خیلی نمیتونی آدم موندگاری باشی
-من دارم از خجالت آب میشم، میشه شماره تون رو داشته باشم؟ اگر حرف زدیم و نخواستید، اونقدر احترام گذاشتن رو بلدم که ادامه ندم
+شماره ت رو بده، اگه دلم خواست زنگ میزنم، اگر نزدم که هیچ…
صدای زنگ در افکارم رو پاره کرد. از مانیتور نگاه کردم، خودش بود… سارا پشت در آمده بود، در رو زدم و منتظر شدم از پله ها بیاد بالا، طبقه اول بودم و نیازی به آسانسور نبود! وقتی چشم توی چشم شدیم بند بند دلم لرزید… اون همه چیزایی که واسم مهم بود رو یکجا داشت.
-یاشا! یاشا…
+جانم سارا
-کجایی تو، اصلا گوش میکنی چی میگم؟
یکم خجالت کشیدم…چشمم به دستاش که روی شیشه شربت فیکس شده بود افتاد و امتداد نگاهم روی پاهاش سر خورد و چشمم رو به زور کشیدم بالا…توی چشماش نگاه کردم…
بهش گفتم حواسم به حرفات هست، من که میبینی تنهام، درسته ازت حدود ده سال کوچیکترم اما یه مرد سی ساله م و مستقل و شاید هم کمی پخته تر از هم سن و سالهام. تو برای من جذابی، از چندین جهت …. صدای لوند خنده، مغزم رو هنگ میکنه و باز طپش میاد توی سرم… اون همه چیزایی که واسم مهم هست رو یکجا داره!
-مثلا چه چیزایی؟
یه قلپ شربت میخورم هم گلوم تازه بشه هم شاید افت قندم رو جبران …با صدایی کم جون اما شمرده ادامه میدم: مثلا همین که ازم بزرگتری، همین که زیبایی همین که اندامت کشیده ست و …. حس میکنم نباید زیاد روی اندامش مانور بدم، آروم ادامه میدم…دوست دارم کنار هم باشیم و اگه تونستیم ادامه ش میدیم. بند سوتین آبی کمرنگ ش از کنار آستین حلقه توجهم رو جلب کرده بود، حس میکردم جنس سوتین ش باید مدل ترکیبی تور و پارچه باشه، به اون حجم از سینه واقعا نمیشد بی تفاوت بود… تا بخودم آمدم دیدم وقتم تموم شده و دستش واسه خداحافظی جلوم دراز! به شرط ادب دست دادم و زنی رو میدیدم که خرامان خرامان از جلوی من پله ها رو آروم آروم میرفت پایین… شهوت تموم جونم رو گرفته بود… و یار صمیمی م و ذوقی که داشتم ! بردار لعنتی! اه هروقت یه چیزی رو میخوام واست تعریف کنم نیستی …
-سلام دادا
+سلام و درد!کجایی تو هر وقت فوری میخوامت نیستی
-خیر باشه
+ببین یادته گفتم به یکی شماره دادم خیلی خوووووووبه؟ آره آره همون… الان اینجا بود ….وااااااااای نگم برات! از نزدیک و با آرایش مهمونی خیلی جذاب تر بود!یه پیراهن نیم تنه پوشیده بود حجم سینه هاش طوری چشممو گرفته بود که چند دقیقه از حرفاشو نشنیدم اصلا… ببین سالار خیلی خووبه
-کسشعر نگو، کردیش یا نه؟
+نه!این مدلش اعتماد و ایناس…محترم بود خیلی …فکر کنم مزون داره … قرار شد باز هم همو ببینیم
-بچه! ده سال ازت بزرگتره! اومده خونه ت، لباس هم که حدودی سکسیه! محک زده تو رو ! بهم گوش بده… امشب ببینش و تونستی سکس کن! نکنی پریده
!+باشه بابا تو هم که همه رو فقط کس و کون میبینی! –
از ما گفتن…شب نزدیکم بهت، شاید اومدم پیشت!
توی ماشین به سمت خونه سالار به این فکر میکردم که انگار همه چی خیلی داره رویایی پیش میره، بهترین رفیقم پیشم بود، با عشق جدیدم که تلفنی حرف زدم، گفت بریم دور بزنیم و الان هم راحت تر از یه دوست چند ساله سارا با من راحته، با سالار گرم گرفته و میریم که لبی تر کنیم… اما سالار با نگاهش ازم قول گرفته ! منم بدم نمیاد این حوری رو توی بغلم بگیرم… سرم گرم شده، سارا با سارافون سفید و ساقهای بلوری ش حسابی هوسیم کرده… فقط امیدوارم پریسا زودتر برسه! این تنبل همیشه یه کاری میکنه تا ببینم ش موهاشو بکشم… هرچقدر سالار تر و فرزه، پریسا بیخیال و آروم! نمیدونم این دوتا چطوری همو تحمل میکنن… بالاخره صدای آیفون بلند شد… -سارا جان فقط کپ نکنی!این بشر تا سی ثانیه اول فقط جیغ میزنه صدای خنده سارا دلمو برد باز…وقتی میخندید سینه هاش آروم تکون میخوردن… تموم وجودم شهوت بود…. طعم پیتزا بعد مشروب دلنشین بود ولی عطر سارا دلنشین تر اما ضربان قلبم بشدت بالا … ته دلمو محکم کردم و گفتم: اگه مایلی شب بمون همین جا، اگه میخوای جایی بری فردا، برگردیم من برسونمت و برم خونه. ثانیه ها سخت و آرام می گذشتند و کلماتی که دلم رو ندای وصال دادن… سارا آروم گفت من فردا کاری ندارم، جمعه س و میخوام بخوابم… اگه سالار جان مشکلی نداشته باشم، همین اتاق بغلی یه پتو بالش باشه میخوابم… صدای سالار از توی آشپزخونه چرتمو پاره میکنه! وای که این بشر و اون دوست دخترش عین آژیر خطر بمبارانن گاهی وقتا! به پهلو می چرخم و چشمای نیمباز سارا منو میبره به دیشب…. همین جا، همین اتاق! آروم در اتاق رو بستم و کنار سارا دراز کشیدم… بوی عطرش مستم کرده بود. آروم پام رو به پاش چسبوندم و انگشتای پامو روی ساق پاش کشیدم. لبام آروم به لبهاش نزدیک میشد و بوسه های ریز اما بدون مقاومت، یکی یکی داغ ترم می کرد، با چشماش بهم میفهموند که برای یه سکس رمانتیک آماده س…دستم رو روی سینه هاش کشیدم…آروم گفت امروز که اومدم پیشت مخصوصا جوری لباس پوشیدم که بتونی بدنم رو قضاوت کنی! تو از من جوون تری و میتونه گزینه های دیگه ایی رو داشته باشی… لبام رو روی لباش فشار دادم و محکم بوسیدم ش …توی فکرم همه فانتزی هایی که با همچین زنی میتونستم داشته باشم رو مرور میکردم و غرق شهوت بودم … آروم سارافون ش رو از روی شونه های کشیدم پایین… واااای حدسم در مورد اون سوتین آبی امروز عصر درست بود… تا حالا سینه هایی به این حجم و سفتی ندیده بودم…یکی از فانتزیهام تیک خورده بود… نوک سینه توی سوتین توری ….با ولع مک زدم و بوسیدم شون…آروم آروم سوتین رو باز کردم و از کنار سینه های به سمت نوکشون زبونم رو حرکت دادم … زبونم بیکار نبود و بعد از اینکه از بوسیدن و لیسیدن و مکیدن هر دو سینه های سفت و بزرگ سارا، کمی سیراب شدم، با زبونم از وسط سینه های اروم بوس کردم و لیسیدم روی شکم رو تا رسیدم به بالای خط شورتش… شیطونیم گل کرده بود و شهوت رو میخواستم تا بینهایت بهش هدیه بدم… کنار رونش رو بوسیدم و آروم رفتم پایین… انگشت پاشو آروم و با احتیاط بوسیدم! خوشحال شدم بو نمیداد و تمیز بود … آروم چندتا از انگشتای پاش رو لیسیدم، کمرش رو تکون میداد و مطمئن بودم داره لذت میبره…آروم روی ساق پاش زبون کشید و زانوهاش رو چپ و راست میخوردم و میلیسیدم و میومدم بالا…
چشمم به صورتش افتاد، چشماش رو بسته بود و آروم و سنگین نفس میکشید… نزدیک کس ش شدم… شورت آبی توری کوچولو و یه کس خوش رنگ و تمییز! از روی شورت به کسش زبون زدم ! کمرشو رو بالا داد … شرتش رو کشیدم پایین و با لذت و آرامش شروع کردم کسش رو خوردن … هر چقدر عمیق تر میخوردم، مزه و حس بهتری داشت… دستمو گرفت، سرمو بالا آورد و منو چرخوند! از این که کمی ازم درشت تر بود حس بهتری داشتم… منو خوابوند و بوسه های ریزش رو به گردن و سینه و شکمم هدیه کرد…. واااای گرمای دهنش روی کیرم الان هم مستم میکنه یادآوری ش … وقتی آروم واسم ساک میزد بهترین حس دنیا رو داشتم … حس کردم اگر کمی دیگه ادامه بده ممکنه ارضا بشم… آروم صورتش رو نوازش کردم و به حالت میشنری خوابوندمش ! همیشه اون لحظه واسم خاصه… لحظه اولین ورود کیرم به کس توی اولین سکس …چند بار آروم فرو کردم سرشو و کشیدم بیرون تا اینکه همه ش رو فشار دادم توش … تلمبه های منظم و گاهی نا منظم … آروم گفت، مال تو شدم…حواست بهم هست؟ گفتم آره هست، من موندگارم واست ، گفت پس یه سورپرایز داری، متوقف شدم، وقتی انتظارم رو دید، گفت بخاطر کیست تخمدان همیشه قرص بارداری میخورم، بریز توش ! انگار بهم برق وصل شده بود، بی اختیار توی کسش منفجر شد شهوتم و آبم رو تا تهش توی کسش….ریختم. چهره اون سارای توی خیابون دو روز پیش چقدر آشناتر شده بود باهام! داشتم فکر میکردم همه اون چیزایی که واسم مهمه رو یکجا داره!

نوشته: یاشا بارانی

ادامه دارد…

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها