داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

زن نامرئی 100

حالا شده بودم یک بیننده و فقط اون دو تا رو زیر نظر داشتم . مرسده که جونی تازه گرفته بود با تمام توانش تلاش می کرد که مونا رو راضی کنه . اونو سر حالش بیاره و بهش نشون بده که می تونه روش حساب بشه . در اون دقایق از این که ببینم دو تا دارن این جوری از لز بینی خودشون لذت می برن کیف می کردم . تن و بدن دو تا زن برهنه رو در دید خودم داشته و با این که لحظاتی پیش حالم جا اومده بود ولی بازم در خیال خودمو در کنار اون دو تا می دیدم . مونا و مرسده در آغوش هم و با بوسه های لب به لب به کارشون ادامه می دادند . مرسده پاهای  مونا رو از وسط باز کرده بود با شکم افتاد رو کسش . سرشو بالا گرفته با دو دستش یکی از سینه های خودشو به کس دوستش نزدیک کرد و نوک سینه شو روی کس می کشید . چه صحنه باحالی شده بود .. -اووووووهههههه مرسده .. مرسده .. نمی دونم می خوای چیکار کنی ولی می دونم امروز دیگه می تونی منو شادم کنی . .. به مرسده گفته بودم که به طرفت نگاه کن هر طوری که داره اوج می گیره هر طوری که داره با تو اوج می گیره به همون صورت پرواز کن اونو ببر بالا و بالاتر ولی بالهای پروازو می تونی هر لحظه عوضش کنی تا ببینی که با کدومش میشه بهتر و بیشتر پرید . انگشتاشو فرو کرد توی کس مونا و دهنشو گذاشت بالای کس و همراه با میک زدن انگشتاشومی ذاشت  توی کس و می کشید بیرون . این کارو با سرعت انجام می داد . مونا فقط جیغ می کشید -مرسده خوبه خوبه .. خوبه -من که شاهد صحنه بودم واسه این که  مرسده از طرز بیان مونا به اشتباه نیفته و دست از ادامه کارش بر نداره گفتم مرسده جون خوبه معناش این نیست که آتیش گرفتم بس کن یا قطعش کن منظور مونا جون اینه که همین طور ادامه بده .. .. مرسده ولش نکرد .. موناپاهاشو می زد به شکم دوست بیچاره اش . دست خودش نبود . از حشر و هوس زیاد نمی دونست چیکار کنه . چند بار خواستم پا شم برم پاهای مونا رو داشته باشم ولی نخواستم در کارشون دخالت کنم می خواستم برای یه بار هم که شده مرسده مزه تنهایی لذت دادنو بچشه . اعتماد به نفسش زیاد شه … . مونا دهنشو همراه با چشاش باز و بسته می کرد . انگار دیگه نایی برای فریاد کشیدن نداشت . اون ساکت شده بود . فقط لبخند می زد .. -مرسده تو منو کشتی و بهم زندگی دادی . بغلم بزنم . عشق من بغلم بزن دوستت دارم بغلم بزن ارضام کردی .. مرسده خودشو انداخت تو بغلش . حالا می تونستم برم به جمعشون . سه تایی افتادیم به جون هم . مرسده با تمام وجودش می خندید . دو سه روزی رو با هم خوش بودیم . مرسده دیگه راه افتاده بود . اون دیگه  خودشو باور کرده بود . وقتی داشتم باهاشون خداحافظی می کردم اشک در چشای هردوشون حلقه زده بود . -دخترا منم کارو زندگی دارم . الان هشت ده روزی میشه که حتی یه زنگ هم واسه خونواده ام نزدم . اونا نگران منن . مرسده داشت خودشو می کشت . -عزیزم قول میدم بازم بهتون سر بزنم . ولی می دونستم نباید همچین قولی می دادم . اینم از اون حرفای الکی به وقت خداحافظی بود . مونا که اشکای مرسده رو دیده بود اونم  به گریه افتاد .. -خوشگلا خواهرای گلم دوستای نازم شما همدیگه رو دارین . به هم عشق بدین . با هم حال کنین . همدیگه رو دوست داشته باشین . مبادا یه وقتی سر یه پسری با هم دعوا بیفتین و دوستی خودتونو به خاطر این حقه بازا به خطر بندازین ..  مرسده : من از تو خیلی چیزا یاد گرفتم . -استعدادشو داشتی . همینو می تونستی از مونا هم یاد بگیری . باید می خواستی .. -نه نادیا جون . منظورم فقط سکس و عشق و حال نیست .. بازم گریه امونش نداد ..ای بابا من چیکار می کردم . صحنه  عجیبی شده بود .. -بالاخره خانوما اجازه خروج به من میدن ;/; شما دو تا با هم خوش باشین . این برام از همه چی بالاتره .. منم گریه ام گرفته بود . لعنت بر زندگیی که  دلبستگیهاش با جداییها همراهه . . دیگه می خواستم بر گردم تهران . ولی ماشین توراهی که سوارش شم و سریع خودمو از این مازندران زیبا خلاص کنم به گیرم نیفتاد و سوار یه ماشین شخصی شدم که اون تا بابل می رفت . چاره ای نداشتم . فقط می خواستم زود تر این فاصله ها رو تموم کنم . تصمیم گرفتم از اونجا دیگه یه ماشین بگیرم حتی اگه دربست هم شده .. رفتم جلو پیش راننده نشستم . یه چند سالی ازم جوونتر نشون می داد . به محض این که چشش به صورتم افتاد و حس کرد که منم از تیپ خودشون هستم شروع کرد به پخش انواع و اقسام ترانه های سکسی و استفاده از این مدل نوار و سی دی ها .. -میشه یه خورده صداشو کم کنین ;/; -چشم خانوم فکر می کردم خوشتون بیاد .. موهای سرشو عین جوجه تیغی ها درست کرده بود . اصلا از این سوسول بازیها خوشم نمیود اگه مثل آدما موهاشو مرتب می کرد خیلی هم خوش تیپ تر از اینا می شد ولی به من چه دوست داره این جوری باشه . ولی خیلی مودب بود و خیلی هم سریع  پسر خاله دختر خاله شدیم . شایدم واسه این بود که من زیاد سخت نگرفتم . …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها