داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دوست صمیمی من (۱)

سلام دوستان این اولین داستان من که زندگی واقعی من رو تا حدی روایت می‌کنه و تغییرات زیادی درش اعمال نشده .
اگه علاقه ای به همجنسگرایی ندارید پیشنهاد میکنم همین الان خواندن
این داستان رو متوقف کنید .

اسم من آریاست
من از بچگی چهره دخترونه ای داشتم .
همیشه دوست داشتم با دخترا هم بازی بشم و بازی کردن با دخترا رو به پسرا ترجیح میدادم .
این کار من باعث شده بود نتونم خیلی درست با پسرای دیگه ارتباط بگیرم
و از طرفی هم خودم علاقه ای هم نداشتم با پسرا دوست بشم یا بازی کنم .
من توی بچگی مورد تعرض یکی از اقوام مذهبی قرار گرفتم البته با وساطت پدر بزرگم مشکل رو حل کردن چون نمیخواستن ابرو فامیل بره
و باید بگم خودم تا درک درستی از این موضوع پیدا کنم حتی روحم هم خبر نداشت که چه بلایی سر من اومده .
بعد اون داستان ما دیگه ارتباطی با فامیل نداشتیم از طرف دیگه با دختر های فامیل که با هم بازی میکردیم هم دیگه ارتباطی نداشتیم و به خاطر کار پدرم از تهران به تبریز رفتیم .
بعد این همه داستان من توی مدرسه به مشکل خورده بودم .
بقیه بچه ها منو مسخره میکردن و از دختر خطاب کردن من دست ور نمی‌داشتن تا این که بعضی وقت ها به سیم آخر میزدم و پرخاشگری میکردم.
مدرسه برا من جهنم شده بود و حالم روز به روز بد و بدتر میشد تا جایی که دیگه حتی میخواستم برا همیشه مدرسه نرم .
پدرم و مادرم تصمیم گرفتن منو به یه مدرسه غیر دولتی ثبت نام کنن تا شاید معلم های بهتر و کادری که بیشتر هوای منو داشته باشه باعث بشه افسردگی من رفع بشه و بتونم با بچه های جدید توی مدرسه بهتر دوست بشم .
و این اتفاق هم افتاد .
وقتی وارد سال هفتم تحصیلی شدم اولین دوست خودم رو پیدا کردم ،
اسمش متین بود یه پسر با موهای خرمایی ، لاغر ، و تفکرات عجیبش .
آشنایی ما در واقع با دوستی مادرامون با هم شروع شد ، مادرش یه زن مهربون بود و که با دیدنم منو هی برای جنسیت یا چهرم سوال پیچ نمی‌کرد ، از طرفی هم خود متین بچه خوبی بود .
روز های مدرسه منو متین میشستیم و افکار خودمون رو به اشتراک میزاشتیم ، متین از عشقش به بسکتبال و ماشین های مسابقه و کلی چیز دیگه می‌گفت و من که عاشق نقاشی و موسیقی بودم کلی با ذوق براش تعریف میکردم .
اینجوری شد که زندگی من از این رو به اون رو شد .
توی اون سال ها فعالیت های جنسی منم شروع شده بود چون خیلی راجبش شنیده بودم و واسم خیلی جذاب بود ، توی اون موقع ، برادرم برای درسش یه کامپیوتر با دسترسی کامل به وب داشت و توی اون زمان من راجب فیلم های پورن زیاد شنیده بودم و سعی میکردم به این سایت ها بدون فیلتر شکن دسترسی داشته باشم چون فیلتر شکنی نبود .
تلاش هام همیشه ناکام بود و داشتم دیگه خسته میشدم تا اینکه یه روز بالاخره تونستم وارد یه سایت شم که فیلتر نبود ، ولی مشکل این بود که سایت برای فیلم پورن دوجنسه ها بود .
یکم برام عجیب بود درک درستی هم نداشتم که زن بودن یا مرد چون هم سینه داشتن و هم آلت تناسلی ، به هر حال سایت شده بود روزمرگی من در نبود خانواده .
باید بگم مجذوبش شده بودم ، یکم در مورد اینکه شاید ممکنه من هم دوجنسه باشم کنجکاو شده بودم آخه فکر میکردم چون چهره دخترونه ای دارم حتما منم یه ترنسم .
تا یه روزی که دلو زدم به دریا ، فکر کردم اگه من از طریق مقعدم مثل اونا حس خوبی بگیرم شاید منم دوجنسه باشم پس شروع کردم راهکاری برای تمیز کردن مقعدم پیدا کنم ، باید بگم برای بار اول واقعا سخت و چندش آور بود ، و ناموفق .
تا اینکه یه روز تونستم یک تایم صبح تا شب رو برای خودم داشته باشم
و تونستم برای سه ساعت سخت و طولانی بالاخره خودمو تمیز کنم .
خودمو رو آماده کردم و شروع کردم به انگشت کردن خودم با اینکه وازلین زیادی استفاده کرده بودم خیلی سوزش داشت ولی یه جورایی هم حس خوبی میداد ، هم زمان شروع به خود ارضایی با فیلم ها میکردم و حس بهتری بهم دست میداد .
داخل سوراخم گرم شده بود و ارضا شدنم نزدیک بود تا اون موقع همچین حسی نداشتم ، وقتی ارضا شدم حجم آبم خیلی زیاد شده بود برای چند لحظه کامل تو فضا بودم .
فردای اون روز دنبال این بودم که یکم بیشتر از انگشت پیش برم .
اول انگشت بود ولی بعدش ماژیک وایت برد ، برس ، خیار جاشو پر کرده بود
مدت ها که گذشت حس زنونه پیدا کرده بودم دوست داشتم موهامو بلند کنم و لباس های زنونه رو امتحان کنم .
اول با بلند کردم موهام شروع کردم ، من موهای لخت و مشکی دارم دوست داشتم موهامو تا گردنم بلند کنم البته مادرم زیاد موافق نبود چون چهره منو رو خیلی دخترونه تر میکرد ، ولی بالاخره اجازه رو گرفتم .
بعد یه مدت که موهام بلند شده بود چهره خودم رو می‌دیم که چقدر دخترونه تر شده بود ، توی اون موقع من سعی کردم یکم بیشتر از مو بلند کردن جلو برم ، و من شروع به پوشیدن لباس های مادرم کردم وقتی اولین بار شورت زنونه و جوراب شلواری رو امتحان کردم ، احساسات زنونه من به اوج خودش رسید .
انگار که خودمو پیدا کرده بودم ، قلبم سریع تر میزد ، وقتی خودم رو با اون مو و چهره و بدن توی اون لباس می‌دیدم واقعا حس میکردم که یه دخترم و این بهترین حسی بود که تا اون زمان تجربه کرده بودم .
توی اون زمان میدونستم که این کارم وجه درستی از نظر همه نداره ولی انگار این خود واقعی من بود و من ازش هیچ ترسی نداشتم .

مدت ها گذشته بود و من انتخاب رشته کرده بودم .
حس جنسی و زنونه من هم روز به روز بیشتر و بیشتر میشد .
وقتی وارد رشته هنر شدم با متین دیگه توی مدرسه در ارتباط نبودم چون اون رشته ریاضی رو انتخاب کرده بود ، ولی برای جبرانش هر روز بعد از ظهر توی پارک همدیگه رو می‌دیدیم.
ولی متین بعد اون همه وقت داشت عوض میشد ، شروع کرده بود به باشگاه رفتن از اون پسر لاغر داشت تبدیل به یه کراش واقعی میشد .
صحبت کردنش ، اخلاقش ، همشون داشت تغییر میکرد ، و جدیدا رفتارش با من عجیب تر شده بود و بعضی وقتا از چهره و موهام تعریف میکرد ، از اینکه چقدر خوشگلم البته این حرف هاش با اینکه قبلاً شنیده بودم ولی این دفعه با لحن دیگه ای بود ، هر از گاهی نگاه کردن هاش به من جوری بود که انگار بهم حس داره ، ولی اون موقع زیاد جدی نمیگرفتم به هر حال شاید این تغییرات رو برای دل خودش انجام میداد .
منم سعی کرده بودم به خودم رسیدن هر روز صبح پیاده روی میکردم
و ورزش های اصلاحی انجام میدادم .
شروع کرده بودم به داشتن روتین پوستی و هر روز صبح رو دوش آب سرد می گرفتم ، پوستم مثل برف سفید شده بود همه‌ی این کارا روز به روز باعث بیشتر شدن حس زنونه توی من شده بود .
احساس میکردم باید سکس با یه مرد رو تجربه و خودارضایی دیگه فایده نداره ، ولی دقیقا چجوری باید یکی رو پیدا میکردم که بخوام این کار هارو باهاش انجام بدم .
اعتماد کردن خیلی سخت بود و از طرفی واقعا دلم یه همچین چیزی رو میخواست .
بعد از اینکه برادرم تصمیم گرفت دانشگاه رو توی شهر دیگه بره پدر مادرم براش یه خونه خریدن و هر از چند گاهی به دیدنش میرفتن و من مجبور بودم خونه تنها بمونم (به بهونه سر زدن به داداشم مسافرت دو نفره میرفتن )
ولی مادر و پدرم تصمیم گرفتن برای اینکه من تنها نمونم با مادر متین صحبت کردن که سه روزی پیش من بمونه تا خیالشون راحت تر باشه و خوشبختانه مادر متین هم قبول کرد .
اون لحظه خیلی خوشحال بودم .
روز اولی که با متین خونه بودیم کل روز شروع کردیم به با بازی با ps4
و حرف زدن راجب داستان های که داشتیم و خیلی عادی مثل دو تا دوست بودیم ، ولی شب موقع خواب بود که من بیدار شدم سر اینکه کی رو تخت بخوابه به توافق نرسیدیم و باهم روی زمین کنار هم خوابیده بودیم .
چشمام که باز شد متین منو از پشت بغل کردن بود .
اون توی خواب ناخواسته این کارو کرده بود ، یکم حس عجیبی میکردم ، قلبم شروع کرده بود به سریع زدن و تمام وجودم گرم شده بود
و از طرفی هم بدم نمی اومد که توی اون حالت باشم ، نمی‌دونم متین از قصد اون کارو کرده بود یا واقعا تصادفی بود .
فردای اون روز صبح دیدم یکم قرمز شده فکر کنم فهمیده بود که دیشب چجوری خوابیده بودیم ، از همون جا فهمیدم که ناخواسته بود ولی از طرفی واقعا از اون حالت خوابیدن بغلش خوشم اومده بود .
یکم تصورش برام خجالت آور بود چون متین رفیقم بود و بعد اون همه زمان و خاطره ای که داشتیم یکم احساس خجالت بهم دست میداد .
اون روز دوباره با کنسول بازی میکردیم و سرگرم بودیم .
شب که شد نشسته بودیم و فیلم می‌دیدیم و با هم صحبت می‌کردیم ،
وسط صحبتمون من از متین پرسیدم که عاشق دختره شده و اونم گفت چطور ؟
بهش گفتم این مدتی که شروع کردی به تغییر کردن باشگاه رفتنت
نوع رفتارت ، راستشو بگو واقعا نسبت به دختری حس داری ؟
اونم اولش یکم سرخ سفید شد ولی انگار نمی‌خواست بگه و بحث و سعی میکرد عوض کنه ، کلی از خواهش کردم و گفتم ما چند سال دوستیم و
تمام مدت رازهامون رو به همدیگه گفتیم ولی باز جواب نداد بعد یه مکث گفت خودت چی خودت عاشق دختری نشدی .
من نتونستم حس واقعیم رو بگم و نمی‌دوستم اگه به کسی بگو چجور رفتاری از خودش نشون میده آخه واقعا نمی خواستم تنها رفیقم هم از دست بدم .
بهش گفتم که من زیاد اهل دخترا نیستم و اصلا باهاشون حال نمیکنم
که یهو گفت نکنه که تو گی و شروع کرد به خندیدن ، من میدونستم اونو به شوخی می‌گفت ولی در واقع داشت حقیقت رو می‌گفت .
من برای یه لحظه تو فکر فرو رفتم سرم پایین بود و یه قیافه ناراحت گرفته بودم ، متین خندش قطع شد و گفت چیزی شده که بخوای بگی?
اون لحظه نمی‌دونستم که چی بگم ، تا اینکه متین گفت تو حس خاصی دار… منظورم اینه که مثلا از پسرا خوشت میاد ؟
من یه لحظه سرخ شدم و تا قبل اینکه چیزی بگم متین گفت ، ببین اگه همچین حسی داری من درک میکنم و این باعث نمیشه که توی دوستی ما
تاثیر داشته باشه .
اینو که گفت فکر می کردم که باز داره شوخی می‌کنه ولی این لحن بیان شوخی هاش نبود.
اینو که گفت سریع بغلش کردم ، حرکتم خیلی غیر ارادی بود ، خود متینم برای چند لحظه خشکش زده بود و بعدش دستش رو روی شونم گذاشت به نشانه اینکه درک می‌کنه .
اون لحظه هم احساس خجالت داشتم و هم حس میکردم یکم سبک شدم .
شاید بالاخره کسی رو پیدا کردم که بتونم حرفای دلمو بهش بزنم .
بعد اون یکم حرف زدیم و رفتیم که بخوابیم ، من دراز کشیده بودم و نمی‌تونستم بخوابم ، داشتم به متین فکر میکردم ، اینکه الان که کنارش دراز کشیدم خیلی احساس راحتی میکنم ، یه جورایی بهش حس پیدا کرده بودم .
الان که بهش دقت میکردم می‌دیدم که اونم خیلی جذابه ، بدن خوبی داره
فیس خوب و موهای خرمایی ، یعنی اونم به من حس داره .
یعنی اونم به پسرا علاقه داره ، یعنی اونم همچین حسی داره .
یعنی باید ازش بپرسم ، همینجوری که توی فکر بودم برگشتم سمتش دیدم بیداره دستاش پشت سرشه و داره بالارو نگاه می‌کنه ، متوجه نبود که دارم نگاهش میکنم .
صداش کردمو بعد یه مکث برگش سمت منو گفت که بیدار بودی ، اون لحظه فقط به چشماش زل زده بودم میخواستم که دوباره توی بغلش بخوابم ولی چجوری باید اینو بهش میگفتم یکم بهش نزدیک تر شدم از پرسیدم ، میشه ، میشه امشب بغلت بخوابم ، فکر کنم چهره متین توی خجالت داشت آب میشد نمی‌دونست چی بگه . و فقط سرشو تکون داد که بگه نظرش مثبته .
پشتمو کردم و بغلش خوابیدم ، متین یکم خجالت می‌کشید و بعدش دستشو روی شکمم گذاشت .
فردا صبح بیدار که شدم دیدم که متین کنار نیست ، بیرون که رفتم دیدم داره صبحونه آماده می‌کنه .
یکم احساس خجالت بعد اون همه اتفاق ها هنوز پیشم بود ولی واقعا این برام سوال بود که اونم همچین حسی داره یا فقط خواسته دل من نشکنه ، دیگه برام مهم نبود چی میشه باید میرفتم و ازش می‌پرسیدم .
گفتم چی شده که سحر خیز شدی ، گفت که زود که بیدار شدم نتونستم بخوابم و بیکار بودم واسه همین دارم صبحونه درست میکنم .
بهش گفتم متین میتونم یه سوال ازت بپرسم ، این رو که بهش گفتم یکم انگار دست و پاشو کن کرده بود و گفت بپرس ، پرسیدم که تو بهم حس داری ؟
متین یکم مکث کرد ، خجالت رو توی صورتش می‌دیدم گفتش ، ا… راستشو بخوای من از اون اول که دیدمت فهمیدم تو فراتر از یه دوستی برامی ، وقتی بزرگتر شدیم حسم بهت بیشتر و بیشتر میشد ولی نمی‌دونستم چجوری بهت بگم …
اینو که گفت بغلش کردم ، نمی‌دونستم دیگه چی باید بگم فقط سکوت کردم و تو همون حالت موندم ، بعدش شروع به خوردن صبحونه کردیم .
توی این فکر بودم که شاید باید باهاش سکس کنم یا شایدم خیلی برای این کار زود بود ، این چیزی بود که خودم بیشتر میخواستم ، بهش گفتم یکم کار دارمو باید برم حموم و وظیفه پختن ناهار سپردم بهش اونم با یه لبخند قبول کرد .
رفتم سراغ کمد مامانم و گشتم دنبال بهترین شورت و سوتینی که بود
یه ست تور مشکی با یه جوراب شلواری گذاشتم کنار رفتم سمت دستشویی تا خودمو تمیز کنم بعد اونم یه حموم رفتم ، دیگه وقتش بود رفتم پیش متین داشت کتاب های کتابخانه رو میخوند بهش گفتم میشه بیای اتاق ، با یه حالت تعجب نشست روی تخت ، بهش گفتم باید اینجا صبر کنه تا من بیام ، ازم پرسید برای چی ، منم با یه چشمک بهش اتاق رو ترک کردم .
رفتم توی اتاق پدر مادرم خیلی استرس داشتم ، این اولین سکس من بود و اولین بار بود که جلوی دوستم باید لخت میشدم ، خیلی حس عجیبی داشت از طرفی هم یه حس خوب رو توی قلبم احساس میکردم .
لباس های که کنار گذاشته بودم پوشیدم و رفتم سمت اتاق ، خیلی خجالت می‌کشیدم وقتی وارد اتاق شدم متین از تعجب خشکش زده بود چشماش برق میزد ، خوشحال بودم که خوشش اومده و لبخند زدم رفتم و کنارش نشستم نمی‌دونستم باید چجوری شروع کنم ولی یه حسی میگفت که باید ببوسمش .
توی این فکر بودم که یهو خود متین جلو اومد و منو بوسید ، بوسه های نرمی که لبامو گرم کرده بود ضربان قلبم تند شده بود ، چشمام خمار شده بود نمی‌تونستم حرکت کنم ، قفل شده بودم .
نمی‌دونم چقدر توی اون حالت بودیم تا اینکه متین رفت عقب ، میدونستم که الان نوبت منه تا یه حرکت بزنم ، شروع کردم شلوارشو در آوردن ، اولین بار بود که یه کیر می‌دیدم کیرش سفید و بزرگ بود چشمام روی کیرش قفل شده بود ، بعد یه مکس کوچیک شروع به ساک زدن کیرش کردم ، کیرش خیلی گرم بود و بزرگ شدنش رو توی دهنم احساس میکردم ، کیرش بوی عجیب و مردونه ای رو میداد باعث شده بود که خیلی
تحریک بشم ، توی حال خودم بودم که متین گفت بسه ، وازلین رو برداشتم و یکم روی کیرش مالیدم و یخورده هم دستمو چی کردم تا خودمو آماده کنم ، شروع کردم جلوی متین خودمو انگشت کردن خیلی خجالت می‌کشیدم تا اینکه متین گفت میشه من انجامش بدم ، انگشتم رو آروم در آوردم متین با وازلین دستشو چرب کرد شروع کرد آروم انگشتشو فرو کرد ، انگشتاش بزرگ تر از من بود با اینکه کلی اینکارو انجام داده بودم ولی اینبار یه لذت دیگه داشت ، وقتی احساس کردم که سوراخ داره گرم میشه و حس خوبی بهم میده انگشتشو آوردم بیرون ، دراز کشیدم و پاهام رو دادم بالا و به متین گفتم که آروم انجامش بده ، متین آروم کیرش رو به سوراخم می‌مالید ، کیرش خیلی نرم بود اصلا قابل مقایسه با وسایلی که انجام میدادم نبود .
آروم آروم کیرشو میکرد توی سوراخم خیلی حس سوزش نداشتم با اینکه کیرش بزرگ بود خیلی حس خوبی بهم دست میداد تا اینکه کیرش تا ته رفت توم ، به لحظه احساس ادرار داشتم با دستم دست متینو گرفتم بهش گفتم شروع کنه متین خیلی آروم شروع کرد به حرکت ، یه لحظه چشماش روی صورتم قفل شد ، و بعدش شروع کرد به بوسیدن من ، داشتم دیوونه میشدم ، اون احساسات حرکات بدنش بوسیدنش همشون باهم باعث شده بودن من یه همچین حسی داشته باشم ، اون لحظه اصلا توی حال خودم نبودم ، خیلی تحریک شده بودم احساس کردم هر لحظه ممکنه ابم بیاد متین حرکاتش سریع تر شده بود ، متین گفت که داره میاد و ازم اجازه خواست تا بریزه داخلم ، من حتی نمی‌تونستم صحبت کنم و فقط سر تکون دادم ، قبل اینه که متین ارضا بشه من ارضا شدم ،
متینم که ارضا شد کنارم دراز کشید ، چشماش بسته بود نفس های سنگین میکشد .
یکم که حالم جا اومد بغلش کردم قلبم نبضش آروم تر میشد ، خیلی احساس خوبی بود متین پیشونیم رو می‌بوسید و دستش رو دور کمرم گذاشت ، یه لحظه احساس کردم یه مایه داره از مقعدم بیرون میاد فهمیدم مایع منی ، خیلی عجیب بود برام و حسش خوب بود که همچین مایعی ازم بیرون میزد ، قبلاً برام فقط یه فانتزی بود ، همه ی این کارا برام فانتزی بود ، انجامش بهترین اتفاق بود ، توی همون حالت خوابمون برد ، بیدار که شدم فهمیدم شب شده ، پدر مادرم قرار بود صبح بیان و باید همچین رو تمیز میکردیم متین رو بیدارم کردن و شروع کردیم به جمع کردن و شستن .
فردای اون روز صبحش با متین رفتیم بیرون قبل اینکه پدر مادرم بیان رفتیم که یکم بچرخیم توی پارک یه صندلی هست که همیشه اونجا میشستیم و مثل پاتوق ما بود ، بعد یکم صبحت متین گفت دوست داره که بیشتر با من باشه حالا که حس واقعی ما معلوم شده دوست داره بیشتر وقت بگذرونیم ، این حرفا منو خیلی خوشحال میکرد ، متین برای من مثل دوست پسر شده بود انگار که یه حامی برای من بود .

ادامه دارد …

سعی میکنم خیلی سریع تر قسمت دوم رو آماده کنم .
مرسی که حمایت می کنید .

نوشته: Romanc

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها