داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

حاج خانم رفتم جنده برگشتم

سلام دوستان
خوشحالم که سایتی اینچنین هست که میشه ناگفتنی ها رو گفت
من سمیرا 34 ساله مطلقه شش ساله از حسام نامرد که ی ازدواج ناموفق و خیلی مزخرف داشتم طلاق گرفتم
حسام یک آدم بی روح و چرت بود
من پیش مامانم زندگی میکنم که بعد از مرگ پدرم به خاطر مجرد شدن عموم که تنها فامیلمون بود رابطه نداشتیم و تنها رابطه مون با سعید پسر عموم بود که هم من هم مامانم خیلی دوسش داشتیم
بعد از طلاقم خودمو با خوندن کتاب های خانوادگی و مذهبی مشغول کرده بودم و اعتقاداتم برام خیلی مهم بود
سعید ی شب اومد خونمون پاشو کرد تو ی کفش که بابام راضی نمیشه بیاد خونتون شما بیاید بعد از کلی اسرار مامانم قبول کرد که من تعجب کردم

فردا ظهر سعید اومد سراغمون که طبق پیش بینیم مامانم خودشو به مریضی زد و منو راهی خونه عموم کرد

رسیدیم خونه عموم و مورد استقبال عموم شدم و خوشحال از دیدنش شروع کردم به تمیز کاری چون جفتشون مجرد بودن
ی کم گذشت دست بکار شام شدمو بعد شام ظرفا رو شستم و راهی خونمون شدم که توی مسیر سعید خیلی ازم تشکر کرد و خوشحال بود
ماها گذشت و چندین بار این منوال تکرار شد و وقتایی که عموم شیفت نبود میرفتم خونشون و کمک میکردم

ی روز سعید پیام داد دلمون برا دستپختت تنگ شده فردا میام سراغت قبول کردم و با مامانم هماهنگ کردم
فردا سعید اومد سراغم که نشستم تو ماشینش با بوی عطر خوبش حالم قشنگ شد
رسیدیم خونشون کلید انداخت و رفتیم داخل یااله گفتیم که خبری از عموم نبود
سعید گفت حتمأ رفته بیرون الان میاد
تو هم ی کم استراحت کن
نشستم روی کاناپه سعید لباسشو عوض کرد اومد نشست کنارم
سعید 6 سال ازم کوچیکتره
نزدیکم شد و شروع کرد به صحبت کردن که من خیلی خانواده عموم رو دوست دارم و نمیخوام رابطمون سرد باشه
منم از طرز صحبتش تعجب کردم گفتم ما که سرد نیستیم
-نه میدونم ولی دوست دارم صمیمی تر باشیم من تو رو خیلی دوست دارم و حاضرم بخاطرت هر کاری کنم
+سعید جان منم تو رو دوست دارم، چی باعث شده فک کنی دوست ندارم
-خوب همین که باهام راحت نیستی
+چرا فک میکنی راحت نیستم؟
-خوب مگه ما دختر عمو و پسر عمو نیستیم؟
+خوب بله هستیم
-مگه محرم نیستیم؟
+اگه نبودیم که من اینجا نبودم
-آره اینجایی ولی مثل غریبه ها،
نگاه پوششت کن
+سعید جان این مربوط به اعتقاداتمه اگه اذیتت میکنه بیا درش آوردم
-مرسی سمیرا جان
و خودشو انداخت بغلم و دوستشو حلقه کرد دور بدنم و سرشو گذاشت روی شونم
+سعید جان ولم کن زشته بخدا بابات الان پیداش بشه فکر بد میکنه
-نترس امروز بابام شیفته
+واقعا
-آره مگه بده
+نه ولی نگفتی
-آره چون میخواستم نه نیاری
+نه بابا چه اشکال داره، حالا ولم کن برم سر وقت آشپزخونه
-نمیخواد بری میخوام بغلت بمونم
+وا سعید بخدا زشته
-چی چیرو زشته؟ خیلی هم خوبه
+باشه سعید جان
دو سه دقیقه گذشت اومد بالا خواست بوسم کنه که پریدم از بغلش و گفتم سعید بخدا داری اذیت میکنی من میرم
-نه غلط کردم ببخش
+باشه پس من برم سر وقت آشپزخونه،
با ناراحتی گفت باشه برو،
رفتم توی ظرفشویی داشتم ظرف میشستم که اومد کشو کابینت رو باز کرد و ی چیزی درآورد اومد نزدیکم بهم دادش، نگاش کردم چاقوی آشپزخونه بود گرفتمش خواستم بپرسم این چیه که رفت پشت سرم و بغلم کرد دستشو حلقه کرد دور شکمم کامل چسبید بهم
خواستم جیغ بزنم که گفت یا با اون چاقو شاهرگمو بزن یا بزار بغلت کنم
+یعنی چی سعید تو رو خدا ولم کن
-بخدا ولت نمیکنم مگه اینکه بکشیم
+سعید جان مگه دیوونه شدی چرا بکشمت؟!!!
-پس بزار بغلت کنم و بوست کنم
+خوب دیگه بسه بغلم کردی
-نه خیر باید ببوسمت
صورتشو نزدیک گردنم آورد خودمو دادم عقب که متوجه شدم اون حالت خیلی بدتره
پس مجوز بوس رو دادم ولی بوس نمی‌کرد فقط بو می‌کشید و میک میزد گردنمو
+سعید داری از اخلاقم سو استفاده میکنی
-نه بخدا ده دقیقه بغلم باش تموم میکنم
+یا خدا منو ببخش
متوجه شدم توی این کش مکش دستش رسیده به زیر سینه هام
چاقو رو گذاشتم روی کابینت و دستکشامو درآوردم خواستم منتظر بمونم که ده دقیقه تموم بشه که چشمامو بستم و متوجه شدم دستاش روی سینهام داره تکون میخوره حسم از حس گناه به حس لذت داشت تغییر می‌کرد تا به خودم اومدم متوجه شدم ربع ساعت گذشته و من داشتم لذت میبرمو چیزی نمیگفتم
گفتم سعید پاهام خسته شد ولی اعتراضی از دستمالیم نکردم
همون توی بغلش منو برد روی کاناپه و رو به بالا خوابوند خودش نشست کنارم
منم تنها از روی خجالت دستمو گذاشتم روی چشام
انگار نمیتونستم به سعید نه بگم و حس خجالت، اعتقاد ولذت باهم قاطی شده بود ولی لذت مقدم تر بود
دستاشو روی سینهام حس کردم ولی حس کردم مانتوم بین سینهام و دستاش نیست خیلی زود مطمئن شدم مانتومو باز کرده با توجه به اینکه دستشو از زیر تاب به سوتینم رسوند دستام حرکت نمی‌کرد که مانع بشم لبام هم تکون نمی‌خورد بله مطمئن بودم این حسو دوس دارم
ولی جرات پیش قدم شدن رو نداشتم
ی دستشو روی دکمه شلوارم حس کردم با دستم مانع شدم ولی خیلی زود دستمو برگردوندم
دستش از زیر سوتینم دراومد و شلوار و شورتمو حس میکردم که از پام در میومد
از زیر دستم نگاه کردم که سعید خم شد بین دوتا پاهام
گرمی دهنشو روی چوچولم حس کردم
کاری که هرگز حسام نکرده بود
با برخورد دهنش به چوچولم ناخواسته آههههههی کشیدم که سعید در پاسخ ی جووون گفت دلم میخواست از این حس خوب جیغ بزنم یا گریه کنم
ولی بجاش دهن باز کردمو گفتم مرسی سعید بخور جون عاشقتم بخور
دیگه واقعا میخواستم
اصلا کیرتو بکن توش
آره کیرتو میخوام
سعید ی چشم گفت بلند شد لباسشو در بیاره منم مانتو و بلوز و سوتین رو آنی درآوردم
دیگه من مدعی شده بودم
کیر 16 سانتی سیخ شدشو که دیدم ی جوون گفتم زانو زدم ملتمسانه گفتم سعید بده بخورمش
هنوز بوی صابون ازش میومد چنان مک میزدمش عین قطعی زدهها
به نظر خودم که بهترین ساک عمرمو زدم
-آفرین سمیرا جان، نوش جوونت، همش مال خودته، بخور
ده دقیقه خوردمو دراز کشیدم گفتم نمیخوای از آبش سیرابم کنی
که گفت چشم و نشست بین پاهام و کیرشو تنظیم کرد و میکشید بالا و پایین می‌کرد رو کسم
دیدم بازیش گرفته گفتم سعید تو رو خدا بکن تو دیوونه شدم
گفت بگو چی میخوای
ی کیر گفتم که اگه ویلایی نبود خونشون، ی آپارتمان میشنید
ی چشم دیگه گفت کرد داخل انگار که تشنه چشمه ببینه یا مجنون لیلی ببینه، چنان بغضی گرفته بودم که میخواستم داد بزنم خدایا شکرت
داد داخل و عقب جلو می‌کرد چنان کمر سعید رو با پاهام فشارش میدادم سمت خودم که به سختی عقب جلو می‌کرد و با هر ضربه به ته کسم میزد
نتونستم دیگه تحمل کنم توی ی حس غریب چند ثانیه‌ای ارضا شدمو با لرزیدن و آه گفتنم کامل خالی شدم و با افتادن سعید روم متوجه شدم که اونم ارضا شده
سرشو گرفتمو لباشو بوسیدم و
+نوش جونت
-نوش تو هم بشه
کم کم حس قبل سکس اومد سراغمو خواستم خودمو جمع کنم که حس قشنگ ارضا شدنم یادم افتاد دلم نیومد که از بغلم بیرونش کنم (این دو گانگی بین اکثر ما دخترای ایرانی مخصوصا دخترای معتقد هست)
ی کم بعد ازش خواستم روم بلند شه برم دستشویی که پیشنهادی داد که نتونستم رد کنم
دستمو گرفت بردم سمت حموم هنوز وجدانی راضی نبودم ولی کاری بود که شده و من عین اسباب بازی بودم در دست سعید
دوش آب رو تنظیم کرد و منو برد زیر دوش و خودش چسبید بهم خیس شدیم و دوشو زد پایین خواستم شامپو بزنم که شامپوی منو نداشتن و با صابون بدنمو کفی کردم که دست بکشم که پیش قدم شد و نذاشت بدنمو دست بکشم
خودش شروع کرد دست کشیدن که انصافا خوب دست می‌کشید تا اینکه رسید به کوس و کونم که ی کم غلغلکم میومد ولی زود تموم شد و فرستادم زیر دوش بیرون اومدم که دیدم صابون زده بدنشون ازم خواست بدنشون دست بکشم که کشیدم و به کیرش که رسیدم خوشش میومد ولی با دست کشیدنم به کونش مشکل داشت در هر صورت تموم شد و رفتیم زیر دوش دوتامون همو میشستیم چون منم کفی شده بودم اومدیم رختکن همو خشک کردیم اومدیم بیرون رفتم سراغ لباسام که دستمو گرفت و قسمم داد تا شب بدون لباس باشیم با اسرار من تونستم راضیش کنم شرت و سوتین ببندم خودشم شرت پاش کرد
رفتم سراغ آشپزخونه غذا درست کنم که یاد داستان امروز افتادم که حاج خانم وارد شدم جنده بیرون میرم ولی بعد کمی فک کردن متوجه شدم این شور و شری که نصبت به اعتقاداتم داشتم از بیکاری و عدم عشق بوده وگرنه اگه سعید پایه باشه من با اسم جنده هم مشکلی ندارم
پس خودمو قوی کردمو تصمیممو گرفته بودم
+سعید جون
-جانم
+تا غذا دم بکشه میتونی ی بار دیگه سکس کنیم یا بزاریم برای بعد شام
-ای جانم دخترعمو، هر ثانیه که اراده کنی من هستم
+پس بزار زیرشو کم کنم، میگم خان عمو کی دوباره شیفت میشه؟
-24ساعت کاره 48 ساعت استراحت
+پس من سه روز دیگه اینجام
-قدمت روی چشم
نشستم کنارش بوسش کردم و بغلش کردم ازش خواستم بزاره خودم نفر رو باشم اون فقط لذت ببره
اونم استقبال کرد و ذوق زده شد
پریدم سمت کیرش انقدر با ولع براش خوردم دادش درومد خواستم تمومش کنم که ازم خواست کسمو بزارم دهنشو جفتمون همین جور ارضا بشیم و همین هم شد
سه روزی یک بار میرم خونشون به هوای اینکه میرم کمک خونه عموم و عموم خونست یک سال از این قضیه میگذره و ی بار ی بچه سقط کردیم
آنچنان راضیم از این روند که هیچ خواسته ای از خدا ندارم جز سعید
امیدوارم هر کی تو زندگیش ی امیدی به این بزرگی داشته باشه
خدانگهدار

نوشته: سمیرا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها