سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
این داستان کیر راست کن نیست فقط خواستم بعد ۱۱ سال خودمو خالی کنم
از خودم بگم الان ۲۷ سالمه
این اتفاق هم واسه سال ۹۱ هست
اهل یکی از شهرهای عرب نشین خوزستان هستیم
بچگی هام خیلی خوشگل و سفید و تپل بودم واسه همین همه تو کفم بودن اما بخاطر جایگاه خانوادگیمون تو شهر کسی جرات نداشت سمت من بیاد
گذشت تا دوران دبیرستان…
تو محل ما دزد و ادم بی شرف زیاد بود با یه نفر که اسمش ممد بود رفیق شده بودم که واسه مرکز شهر بود اما همه رفیقاش هم محله ای های ما بودن
یه شب زنگ زد بهم که بیا بریم موتورمو بیاریم کسی نیست بیاد باهام منه ساده هم باور کردم و رفتم باهاش رفت سمت یک روستایی که بیرون شهر بود گفتم کجا میری گفت که بریم فلان روستا وسط راه گوشیش زنگ خورد عربی حرف زد من نفهمیدم چی گفت یهو دیدم پیچید تو جاده خاکی که پر از درخت بود شک کردم ولی دیگه دیر بود یهو دیدم یه نفر از پشت پیرهن منو کشید افتادم زمین همونجور رو زمین کشوندم بردم لای درختا داد بیداد کردن تقلا کردم که فرار کنم نتونستم دیدم ۲ نفرن یکی از پسرا هم چاقو داره
چاقو رو گذاشت رو گردنم گوشیمو ازم گرفت گفت حرف بزنی میکشمت بامون میایی هرکاری گفتیم انجام میدی بعدشم ولت میکنیم منم از ترس لال شده بودم فکر کردم میخوان گروگان بگیرنم از بابام پول بگیرن( بابام وضعش خوبه) حرف نمیزدم انداختنم رو موتور وسط خودش و یه رفیق دیگشون حرکت کردیم رفتیم سمت بیابونای شهر همینجور میرفتن و بعد چند دقیقه رسیدیم یه جایی دیدم ۳ نفر دیگه هم اونجا منتظرن فهمیدم جریان چیه پیادم کردن اومدن سمتم
گفتم دست بم بزنید شکایت میکنم ازتون دیدم یه نفرشون که سنش هم بالا میزد و مشخص بود مسته اومد جلو با پا زد تو دهنم افتادم زمین دهنم پر خون شد همونجا درازم کردن کف زمین رو خاک ها یکی یکی بهم تجاوز کردن
اونقدر حالم بد بود که از فیلم میگرفتن و من فکر میکردم چراغ گوشیشون روشنه که خوب ببینن کارشون رو بکنن
کارشون که تموم شد سوارم کردن بردنم لب یه کانال آب سر صورتمو شستن
لباسامم تمیز کردن اخرشم تهدیدم کردن که هر وقت خواستیم میایی و بهمون میدی ازت فیلم هم گرفتیم و تازه یادم افتاد که اون چراغه که روشن بوده واسه فیلم گرفتن بود…
منم فقط تایید میکردم و چشم میگفتم تا فقط ولم کنن برم خونه
رفتم خونه و دو روز از اتاقم بیرون نیومدم
فقط مادرم دهنمو دید گفت چی شده دهنت چرا اینجوریه که گفتم با موتور خوردم زمین به بابا هم هیچی نگو
از اون موقع من شدم یه ادم افسرده و داغون و مریض روانی که الان ازدواج کردم و نمیتونم درست و درمون با زنم رابطه داشته باشم و همیشه از سکس هامون ناراضیه…
ببخشید اگه اذیتتون کردم
ممنون که تا اخر خوندید
نظرتون رو میتونید برام بزارید
نوشته: یه ادم ساده