داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

اولین سکس با دوست پسرم

اواخر تابستون امسال تو اینترنت با پسری آشنا شدم . اول فقط برا یه آشنایی ساده اما به مرور زمان رابطمون چیز تر شد !
اوایل کارمون اس ام اس بازی و گاهی هم زنگ زدن به هم بود ؛ اون موقع ها یکم با هم رو در بایسی داشتیم .
کم کم که با هم راحت تر شدیم و تو پیام هامون از سکس صحبت میکردیم .
تا این که برای اولین بار قرار شد بیاد به شهر ما تا همدیگرو بینیم (اون تو یکی از شهر های مرکزی ایرانه و من شمالم)!
خونه ی پسر خالش اینجا بود و قرار شد بره خونه ی اون . اوایل بهم میگفت که پسر خالش ازدواج کرده اما کمی که پیش رفتیم این دروغشم در اومد ! میگفت میترسه که با هم راه بیافتیم تو خیابون که یهو کسی مارو ببینه و خدایی نکرده آبرو ریزی بشه بخاطر همین قرار شد بریم خونه ی پسر خالش که کمی از شهر دوره و جای دنجی و کسی مزاحممون نمیشه !
خب سرتون رو درد نیارم ، سر قرار حاضر شدم و اومد دنبالم . اونقد که تو عکسی که بهم نشون داده بود خوش تیپ بود در حقیقتش اونجوری نبود اما در نگاه اول ازش خوشم اومد . بچه ی باحالی بود .
رفتیم تا رسیدیم به خونه . عین دزد ها وارد شدیم و بعد از چند دقیقه پسر خالش از خونه رفت .
اومد کنارم نشست و یه چایی برام ریخت . یکم حرف زدیم تا اینکه آروم آروم دستشو انداخت روی شونه ام . سرمو که بالا گرفتم دیدم عملا تو بغلش نشستم .
وقتی حرف میزد و بر میگشتم تا بهش نگاه کنم فاصله ی بین صورت هامون کمتر از چند سانتیمتر بود .
تا اینکه دلو زد به دریا و لبهاشو گذاشت روی لبام .
از این کارش متعجب نشدم اما خیلی هم خوشم نیومد . و راستش چون اولین بارم بود که این مهم رو تجربه میکردم یکم استرس داشتم .(اما اون اولین بارش نبود ، بین اس ام اس هامون ازش پرسیده بودم و بهم گفته بود که قبلا سکس داشته )
چند دقیقه ای به لب خوردن و آشنایی بنده با این حرکت گذشت تا اینه جسارتش بیشتر شد اول از همه مقنعه ای که سرم بود رو برداشت و منو روی زمین خوابوند . خودشم روم بود . وزنش یکم اذیتم میکرد اما یه حس جالبی بود مخصوصا که کیر شق شدش چسبیده بود به تنم !
چند دقیقه ای دو همون وضعیت با لبهای هم بازی کردیم تا این که رفت سمت لباسم تا درش بیاره !
این یه مورد دیگه برام غیر ممکن بود . از طرفی من تا بحال بدون لباس جلوی کسی نمونده بودم حالا اون داشت این کارو میکرد .
سعی میکرد مانتویی که پوشیدم رو در بیاره (مانتوی من مثل یه پیراهن بود دکمه یا زیب یا چیزی مثل این نداشت)
دستهاشو میگرفتم و مانع این کارش میشدم ، وقتی نا آرومی منو دید چند دقیقه ای همچین لبی ازم گرفت که هیچ وقت یادم نمیره .
این بار که مانتومو گرفت دیگه نتونستم کاری کنم .
مانتو و لباس زیر و هر چی که پوشیده بودم رو با هم بالا کشید تا اینکه رسید به سینه هام .
نه گذاشت و نه برداشت شروع کرد به خوردنشون . یه سیمنو با دستش میمالید و اون یکی رو میخورد و این کارو تکرار میکرد و تکرار میکرد .
دیگه اخطیارم دست خودم نبود ، کارش دیوونم میکرد . یه حس عجیب که باعث میشد دلم بخواد جیغ بزنم .
خورد و خورد و خورد تا اینکه سیر شد و رفت پایین تر ، وقتی شکمم رو میخورد موای صورتش که میخورد به بدنم یکم قلقلکم میداد . روی پاهام نشست تا با حوصله دکمه ی شلوارمو باز کنه !
این کارش برام مث زنگ خطر بود . خودمو جمع و جو ر کردم و بلند شدم . دستشو محکم گرفتم که این کارو نکنه و دکمشو باز نکنه . این یه مورد دیگه اصلا امکان نداشت ، تا همینجا هم باورم نمیشد این کارو کردم .
با هر زور و زحمتی بود دکمشو باز کرد و یکم کشیدش پایین . حالا جلوی هم نشسته بودیم و به هم نگاه میکردیم و دستشو میکشید روی رون هام . از اون اصرار و از من انکار . تا اینکه دوباره روم خوابید .
وقتی وزنشو مینداخت روم دیگه نمیتونستم کاری کنم .
شرو کرد به خوردن گردن و گوشم این کارش مثل بستن دست و پام بود . همین بین با پاهاش شلوارمو کامل از تنم در آورد .
بهترین بخشش اینجا بود که شورتم هنوز تنم بود .
دیگه وقتی شلوار از تنم در اومد کارمون به جای عشق بازی شده بود کشتی .
اونم بپیچ و من بپیچ !
از ور اتاق به اونور اتاق .
سعی میکرد منو بخوابونه و من سعی میکردم بهش پشت نکنم .
این بین نمیدونم کجا کار از دستم در رفت که یهو قافل گیرم کرد . شورتمو کشید پایین و کیرشو گذاشت سر کونم . این کارش چند ثانیه بیشتر طول نکشید .
من تا حالا نداده بودم وبخاطر همین سوراخش خیلی تنگ بود وقتی گذاشتش پشتم اشک تو چشمام جمع شد .
آهم رفت هوا ! و اینکارم انگار بهش انرژی میداد . به نفس نفس افتاده بودم . تا اینکه بعد چند تا تقه زدن آبش اومد .
نفس راحتی کشیدم .
رفت تا کیرشو تمیز کنه من بلند شدم و لباس هامو که هر کدوم یه جای اتاق افتاده بود رو برداشتم .
یه چای برام ریخت و کنارم نشست و بغلم کرد. بازم با هم ور رفتیم و شیطت کردیم تا اینکه یهو صدا ی بوق ماشین پسر خاله اومد و خیلی سریع خودمون رو جمع کردیم.

بعد از اون روز چند بار دیگه و با صلح و صفای بیشتر ا هم بودیم که اگه عمر کفاف بده باز مینویسم . ببخشید که خوب ننوشتم . من انشام خوب نیست . اینم مثلا خاطره است دیگه . تو بعدیا جبران میکنم .

نوشته: …

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها