داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس با پسرم امید (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

تو لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحهی گفتم ک چجوری با امید آشنا شدم اینم بگم امید کم سن ترین کسی بود که بهش حس داشتم معمولا شریک های جنسیم حداقل ۱۹.۲۰ سالشون هست چه دختر چه پسر خلاصه اون شب رفتم هتل تموم شب به امید فکر میکردم هیچوقت تو زندگیم همچین حس وابستگی به کسی رو نداشتم نزدیکای ۲ شب بود دیدم ی اس اومد سلام آقا فرهاد لطفا اون اتفاقی که بینمون افتاد رو فراموش کنید من میخوام فقط دوست هم باشیم
منم جواب دادم سلام امید جان اتفاقی بین ما نیفتاد ولی چشم هر جور که شما بخوای همون جوری پیش میره چند دقیقه چت کردیم و خوابیدیم فرداش یکم با دوستام رفتم بیرون و چرخ زدن الکی دوستام هم متوجه تغییر رفتارم شده بدون هی میگفتن فرهاد تو که همیشه پر انرژی بودی چی شده تو فکری همش منم بهانه های الکی میاوردم اونا هم گفتن شب سانس دارن ۱۰ تا ۱۱ و نیم میرن استخر ولی من گفتم یه قراری دارم و نمیتونم بیام خلاصه یکم شک کرده بودن بهم ولی خب زیاد اصرار نکردن دم ظهر بود به امید پیام دادم سلام خوبی میتونم امروز ببینمت چون فردا برمیگردم تهران . امید: سلام آقا فرهاد نه راستش نمی‌خوام وابستگی بین ما ایجاد بشه و اگه باهم دوست نباشیم بهتره
اینو ک گفت حالم خیلی بد شد تپش قلب گرفته بودم انگار نمیتونستم بدون اون زندگی رو تصور کنم پیام دادم لطفا بیا ببینمت چن بار اصرار کردم گفت بخدا آقا فرهاد نمیشه، شما فردا میری تهران بعدش من میمونم و وابستگی این پیامش منو امیدوار کرد چون حس کردم اونم بهم علاقه داره گفتم امید بخدا اگ تو بخوای میام همینجا زندگی میکنم لطفا بزار ببینمت خیلی دلتنگتم از دیشب تو فکر تو بودم تا ظهر بشه ببینمت خلاصه با این حرفام اونم شل شد گفت باشه ولی کارای دیشب رو نکنیم، منم گفتم مگه دیشب اذیتت کردم جایی هم که گفتی بسه گفتم چشم خلاصه تو چت یه جورایی فهموند ک بهم خیلی حس داره ولی می‌ترسه باهام رابطه داشته باشه و من بعد رابطه ولش کنم غروب شد رفتم دنبالش دیدم این سری شلوار آبی کمرنگ با تیشرت و کتونی سفید پوشیده منم پیراهن سفید با شلوار پارچه ای مشکی و کفش کالج پوشیده بودم ، تو ماشین نشست حرکت کردیم بهش گفتم امشب شام با من میخوری ها گفت باشه اقا فرهاد رفتیم داخل رستوران سنتی دیزی سفارش دادیم و مشغول حرف زدن بودیم ک همش زیر چشمی نگاهم میکرد و لبخند میزد بهش گفتم امید جان این همه خوشگلی رو چجوری با خودت جا به جا میکنی ک خندید و گفت والا شما خیلی خوشگلی با این تیپ مردونه رسمی آدم دلش میخواد زنت باشه و یه خنده کوچیک زد سرش از خجالت انداخت پایین منم دیگ پرو شدم گفتم خب زنم بودی هم میگفتی دوست هم باشیم و خندیدم ولی خب اگه زنم بودی شب سرتو میزاشتم رو سینم تا صبح بخوابی اینو ک شنید گفت آره دوست داشتم تا صبح با موهای سینت بازی کنم، حس کردم با حرفام تحریک شده و دلش میخواد باهام رابطه داشته باشه دیگ غذامون داشت تموم میشد گفتم قلیون بگم بیارن گفت نه دلم قلیون نمی خواد گفتم چی میخواد پس یکم مکث کرد و آروم گفت بغل تو رو میخوام من که هیجان زده بودم گفتم بغل من ک مال توئه هر وقت بخوای گفت نه آخه تو ماشین نه دلم میخواد بدون استرس بغلت کنم ،گفتم خب عزیزم من دوستام ۱۰تا ۱۱ و نیم نیستن الانم ساعت ۱۰ هستن تا بریم خونه ی ساعت وقت داریم پیش هم باشیم گفت باشه ولی قول بده فقط بغل باشه گفتم چشم عزیزم هر چی شما دستور بدی زنگ زدم به دوستم گفتم کی میرید خونه من قرار با یه دختره برم هتل حدود چهل دقیقه تا یک ساعت کار دارم دوستم هم گفت ای کلک پس بگو سر چی نیومدی کصلیس بدبخت و خندید گفت ما ۱۲ زودتر نمیایم برو کصتو بکن و قطع کردیم واقعیتش دوستام نمیدونستن به پسر هم حس دارم و نمی خواستم بدونن سوار ماشین شدیم حرکت کردیم سمت هتل بعد ۲۵ دقه رسیدیم رفتیم داخل اتاق کفشم در آوردم یهو دیدم امید سرش چسبوند به سینم منم سرشو ناز میکردم و قربون صدقش میرفتم گاهی اوقات هم دستاش میگرفتم میبوسیدم دو سه دقه گذشت دیدم امید چشماش بست و لباش آورد جلو متوجه شدم روش نمیشه و خودم لباش میک زدم ولی این بار اونم همراهی میکرد خلاصه چند دقیقه سرپا لب بازی کردیم ک پیرهنم در آوردم گفتم بریم رو تخت دراز بکشیم امید حسابی حشری شده بود موهای سینم ک لابه لاش سفید شده بود امید رو حشری میکرد همش دست می‌کشید روشون و میگفت بابای من کیه منم می‌گفتم منم قربون پسر خوشگلم بشم امید دستش برد سمت کیرم و میمالید یه دقه گذشت کیرم مثل سنگ شده بود امید بهش دست زد گفت چقدر کلفته گفتم مگه مال کسیو دیدی ک میگی این کلفته گفت آره یه بار یه سمسار کیرش رو نشون این داده و می خواست باهاش سکس کنه که این زود اومده بیرون از مغازش منم خیلی تحریک شده بودم تیشرت امید در آوردم گفتم میخوام همه جاتو بخورم اونم کاملا شل شده بود گفت هر کاری دلت میخواد باهام بکن منم با شنیدن حرفش خیلی حشری شدم سینه هاشو میخوردم زبون میزدم خیلی حشری شده بود رفتم سمت شلوارش و درش آوردم هیچ مقاومتی نکرد و کاملا خودش در اختیارم گذاشته بود داشتم با کیرش از رو شورت بازی می‌کردم گفت آقا فرهاد شما هم شلوارت در بیار گفتم بهم بگو بابایی من باباتم نه آقا فرهاد خیلی حشری بودم اونم با خجالت گفت بابایی در بیار دلم چیز میخواد دیونه تر شده بودم شلوارم در آوردم گفتم پسر خوشگلم کیر میخواد اونم سرش رو سینم بود می‌گفت آره هی تکرار میکردم دیگ ازم خجالت نکشی کیر بابایی مال توئه
دوباره لبای همدیگرو خوردیم و با کیر هم بازی میکردیم شورتش در آوردم دیدم ی کیر ۱۲ سانتی کوچولو و تقریبا نازک لاپاشه کیرش مثل سنگ شده بود رفتم سمت کیرش و کردمش تو دهنم اولش گفت نه آقا فرهاد گفتم تو کاریت نباشه میخوام کیر پسرمو بخورم
ناگفته نماند ۳.۴ باری برا ترنسها ساک زده بودم ولی در حد ۳۰ ثانیه دو سه دقیقه کیرش ساک زدم داشت دیوونه میشد گفت بسه بابایی آبم میادا منم گفتم چشم و اومدم دوباره از هم لب گرفتیم یهو سر امید رفت پایین و کیر کلفتم کرد دهنش بدون اغراق تو دهنش به زور جا می‌شد و امید ناشیانه کیرم تو دهنش میکرد و دندون میزد گفتم عزیزم سرشو میک بزنی کافیه اونم فهمید دندون میزنه گفت باشه دو سه دقیقه سرش کرد دهنش میک میزد و با کیرش برا خودش جق میزد بهش گفتم زانو بزن وایسم برام بخور اونم گفت چشم
زانو زد و سر کیرم میکردم دهنش و گاه گاهی تا نصفه میکردم دهنش ولی دندون میزد بعد به کیرم تف انداختم و جق زدم اونم زانو زده بود و با کیرش ور میرفت گفتم میخوای ساک بزنی آبم نزدیکه گفت چشم چند تا دستمال کاغذی آوردم که آبم خواست بیاد بریزم تو دستمال دو سه دقیقه ساک زد و یکم دندون زدناش کمتر شده بود بهش گفتم داره آبم میاد و توجهی نکرد و ساک زدن رو ادامه داد یهو دیدم آبم با فشار ریخت دهنش آبم خیلی بود ۱۵ روزی میشد خالی نشده بودم آبم کامل ریختم دهنش و دیدم همشو قورت داد و دستش زیر کیر و آبش اومده دستمال بهش دادم دستاش رو تمیز کنه آبش زیاد نبود ولی چند قطره ریخته بود کف اتاق با دستمال تمیز کردم و اون رفت خودشو تو حموم بشوره وقتی اومد بهش ی آبمیوه هلو دادم خورد تا مزه دهنش عوض بشه دیدم خیلی خجالت زده شده انگار حس میکرد کار اشتباهی کرده یکم نشستم کنارش بغلش کردم و بوسش کردم اونم بغلم کرد گفت لطفا فردا رفتی منو فراموش نکنی این حرفاش بیشتر احساسیم میکرد و کلی قربون صدقش رفتم خلاصه لباس پوشیدیم رسوندمش خونشون و از پیشونیش بوس کردم گفتم فردا قبل رفتن میام ببینمت اگ خوشتون اومد ادامه داستان می نویسم باز

نوشته: فرهاد

ادامه…

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها