داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

آقای صاحب خونه

شوهرم توی یه شهری کار پیدا کرد و من رو با خودش برد اونجا یه خونه گرفتیم صاحب خونمون یه مرد پشمالو و قد بلند بود من شوهرم رو خیلی دوست دارم اسمم اعظم هستش و شوهرم اصغر خونه ای که گرفته بودیم تقریبا میشه گفت نیم پلاک بود خونه ی صاحب خونمون از پنجره به خونه ی ما مشرف بودش زن زشت و پلاسیده ی داشت خودش تقریبا 45 سالش بود همیشه میومد بالا پشت بوم و زنای همسایه رو دید میزد یه روز از پنجره بیرون رو دیدم وااای داشت با کیرش ور میرفت من غیر از اصغر دست هیچ مردی بهم نخورده بود فقط تو دوران دبیرستان توی یه پاساژ یه سربازی منو انگشت کرد تا صبح با یادش میلرزیدم …ولی از روی شلوار درست کیرش دوبرابر کیر اصغر بود …خلاصه چند وقت گذشت تا اینکه پاییز شد و ما با پنجره باز شب میخابیدیم
یه شب وسط سکس اصغر روی من خابیده بود و تلمبه میزد یهو چشمم افتاد به عمو هوشنگ داشت با کیرش ور میرفت و مارو دید میزدنمیدونستم چکار کنم ولی ترسیدم به اصغر چیزی بگم چندین بار این کاررو میکرد و مارو دید میزد نا گفته نمونه اصغر دیر به دیر منو میگایید تقریبا هفته ای یه بار فوقش دو بار و جالبه هروقت توی سکس بودیم هوشنگ حاضر بود تا اینکه داشت کم کم خوشم میومد از اینکه هرشب یکی منو دید میزنه حال میکردم خلاصه هوا سرد شد و شروع کردیم پنجره رو بستن شاید باورتون نشه ولی گاهی دلم براش تنگ میشد و پرده رو کنار میزدم و میدیدم تو سرما دستش به کیرشه و داره دید میزنه به خونه های دیگه و میماله اولش میخندیدم ولی بدم نمیومد بهش یه حالی بدم شروع کردم لباس جلوی پنجره عوض کردن و بهش حال دادن تا اینکه یه روز زنش اومد خونمون و گفت نذری داره و برم کمکش برای پختن فرداش اصغر رفت سر کار و منم رفتم خونه همسایه دیگشون کوچیک بود ازمن دیگ خاست براش ببرم بهش گفتم توی کمد دیواریه اون گفت به عمو هوشنگ بگم خلاصه عمو هوشی رو بردم خونمون اونجا بود که فهمیدم بدبخت کم داره و ادم نرمالی نیست و خودش رو بهم میمالید و عرق میکرد تا دیگ رو از دریچه اورد پایین ولی کیرش خیلی خوب بود وقتی فهمیدم کم داره و یه تختش کمه جرات پیدا کردم و فردا صبح وقتی طبق معمول بالا پشت بوم بود لباس نازک سفید پوشیدم با شورت مشکی و صداش کردم میخاست از پنجره بیاد داخل گفتم نه از در بیا از در اومد گفتم بفرمایید گفتم پاهام درد میکنه گفت ببرمت دکتر خندیدم گفتم نه عمو هوشنگ برام بمالشون خابیدم رو شکمم و اونم پاهام رو گرفت تو دستش من از هیجان دندونام بهم میخورد اونم نیم ساعت فقط پاهام رو میمالیم من لباسم رو دادم بالا گفتم بالاتر و اه میکشیدم اونم اومد بالاتر دستش رو گرفتم گذاشتم رو کونم گفتم عمو هوشنگ اینجار بمال بدجور منو ماساژ میداد خودم رو چرخوندم سمت بغلش دستم خورد به سینش و موهای سینش رو براش مالیدم اومدم سینش رو ببوسم اون منو بلند کرد گذاشت رو اوپن شلوارش رو دراورد وقتی کیرش رو دیدم خاستم فرار کنم ولی گذاشتش تو کوسم و نزدیکه بیست دقیقه تلمبه میزد ازدرد داشتم از حال میرفتم بزور خودم رو نگه داشتم ابش رو ریخت و رفت اون روز و تا به الان دیگه به هیچکسی جز شوهرم کوس ندادم ولی شاید هزار بار با یاد اون سکس ساده و جالب خود ارضایی کردم.

نوشته: اعظم

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها