داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

کرسی داغ هوس 3


دو سه تا از انگشتامو کردم تو کوس آتنا و چه جور هم میذاشتم تو و درش می آوردم . یه خورده فکرمو متمرکز کردم به سایت داستانهای امیر سکسی و داستانهایی رو که در این زمینه خونده بودم تو ذهنم مرور می کردم . صدای شلپ شلپ فضای زیر کرسی رو پر کرده بود . یواش یواش صدای ناله های آبجی بیشتر هم می شد .-کیییییییرررررر کیییییررررررر کوسسسسسسسم کییییییررررر می خواد . نمی تونم بده بده . خودمو کج می کنم کیرتو بفرست تو کوسم . خواهش می کنم فری . این زیر خیلی داغه و تنمم داغ و کوسمم داغه . اگه بدونی کیر داغت چقدر می چسبه . نزدیک بود دهن لعنتی رو باز کنم و بگم که شاید یکی ببینه آتنا جون . که خوب شد نگفتم و سوتی ندادم . زیر کرسی هم تاریک شده بود و شایدم با روشن شدن چراغ اگه آتنا هم سرشو می کرد زیر لحاف بیشتر گند کار در میومد . در همین لحظات مامان یه سر فه ای کرد و منم فوری انگشتامو از کوس آتنا بیرون کشیده و رفتم سر جام دراز کشیدم . آخیش کیف کردم . خوب بهونه ای پیدا شده بود . البته من که قرار نبود به خواهرم تو ضیح بدم ولی حداقل واسه یه نیمساعتی این آبجی ما لال می شد و دست از کیر خواهی خود بر می داشت . بعد ش هم با شوهر خوابیده اش رو برو می شد . چه می دونست من انگشت تو کوسش کردم . اون طرف شانس آوردم که مامان یه سرفه ای کرد که فهمیدیم بیداره . اگه هم سرشو زیر لحاف کرده باشه بازم که چیزی ندیده . بگذریم . نیمساعتی شد و آتنا گفت فری بیداری ;/; هر چی فری فری می کرد فری کجا بود . داشت خواب هفت تا پادشا رو می دید و آتنا واسه خودش کیر کیر می کرد . نفهمیدم کی خوابم برد .نمی دونم این چه خوابی بود که می دیدم .خواب می دیدم که دارم داستانهای وبلاگ امیر سکسی رو می خونم .  سال آخر دبیرستانم بود و یه خورده سر و گوشم می جنبید . صبح شد و موقع خوردن صبحونه دیدم آتنا خیلی اخموست . دیشب بهش مواد نرسیده بود خیلی عصبانی و برج زهر مار بود . مثل خر کیف می کردم . به خاطر شجاعتم به خودم آفرین می گفتم که انگشت کرده بودم تو کوس آتنا وچیزی نفهمیده بود . پیش دانشگاهی می خوندم و اون روز کلاس نداشتم . مدتها بود که از آتنا می خواستم منو با یکی از دوستاش به اسم طناز که خیلی هم ناز بود و اهل حال جور کنه . اون هم کلاس و هم سن خواهرم بود ولی ازبس سر و گوشش می جنبید هنوز دیپلمشو نگرفته بود و از عقب یعنی از کون حال می داد .-آبتین بیا بریم می خوام امروز تو رو با طناز جورت کنم . اونم خیلی خبر تو می گیره -آتنا ما رو سر کار گذاشتی تو که همش بهم می گفتی داداش این به دردت نمی خوره فکر درسات باش و تو باید بری دانشگاه . مثل من نشی که زود ازدواج کردم و از این حرفا -نمی دونم می گفتی طناز با همه  رفیقه و بیماری میاره -حالا نظرم عوض شد داداش خجالتی من . استارتو می زنم بقیه با خودت . شیک و پیک و خوشبو کرده وپراید بابا رو گرفته و آبجی رو سوارش کرده و رفتم خیابون و طرف خونه شون . چند صد متری از خونه دور شده بودیم که بهم گفت همین جا نگه دار . وایستادم -بیا بیرون کارت دارم -چت شده آتنا عصبانی به نظر می رسی . خب همین جا تو ماشین بگو -نه یه حرفایی هست که اگه ایستاده بزنم بهتر و بیشتر تو گوشت میره .. چی میخواست بگه . من از این آبجی خودم با این که فقط یه سال ازم بزرگتر بود خیلی حساب می بردم . از ماشین پیاده شده و اومد کنار من تا متوجه شم که داره چیکار می کنه  کارشو کرد . همچین کشیده ای گذاشت زیر گوشم که هر موقع به یادش میفتم صورتم می سوزه و مغزم سوت می کشه -حالا کاربه جایی رسیده که با آبجیت با ناموس خودت … مگه من چه هیزم تری بهت فروختم ;/; مگه گناه من چی بود ;/; چرا به من توهین کردی . این چه کار زشتی بود که انجام دادی ;/; -از چی داری حرف می زنی . نمی  فهمم چی میگی . دیوونه شدی آتنا ;/; مگه من ارث پدرتو خوردم . می دونستم که جریانو فهمیده و انکار فایده ای نداره ولی اعتراف هم سودی نداره . واسه همین اعتراف نمی کردم . حدس می زدم یه جورایی از شوهرش پرسیده که چرا دیشب بهش حال نداده و اونم گفته که سراسر شب رو خواب بوده . اون وقت کی تونسته جز من و جن و ننه اش انگشت تو کوسش کرده باشه ;/;ا گه قرعه هم می کشیدند به اسم من می افتاد .-بیا بریم خونه آبجی . تو حالت خوب نیست . بزرگتری و هر کاری کنی حق داری . روی تخم چشام . تو عزیز دردونه بابایی و اون همیشه تو رو بیشتر ازم دوست داشته . همیشه میخوای خیطم کنی . آبرومو ببری . نمی فهمم چی میگی مگه من چیکارت کردم ;/; وای یه فیلم هندی واسش میومدم که مرغان آسمون دلشون واسم می سوخت -خیلی مار مولکی آبتین . هر چی فکر می کنم می بینم من زندگی خودمو شوهرمو دوست دارم و آبرو خودمو میخوام ولی دیگه برادری ندارم . رفتم طرفش دستشو بگیرم گفت برو گمشو دستای کثیفتو بهم نزن آشغال دیگه باهام حرف نزن . سوار ماشین شد ولی دیگه حتی یک کلمه باهام حرف نزد . هی پاچه خواریشو می کردم نازشو می کشیدم انگار نه انگار . از خر شیطون پیاده نمی شد  . آخرش تو دلم گفتم به کیرم که باهام قهر کردی . حقش بود که همون زیر کرسی می گاییدمت تا زبونت این قدر دراز نباشه … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها