داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

تبسم داغ

اصلا به این فکر نمی کرد که ممکنه یه روزی یه نظر خاصی نسبت بهش داشته باشه . یعنی یه رابطه ای باهاش بر قرار کنه که نه عرف قبولش داشته باشه و نه شرع . ولی چیکار می شد کرد وقتی دل آدم بخواد و نیاز های سرکش جوونی تمام باور های آدمو زیر سوال ببره دیگه شخص مجبور میشه تمام   اون تابوها رو بشکنه . شاید چیزی به اسم معرفت ارزشی نداشته باشه و ممکنه این یه چیز قرار دادی باشه که انسانها  بین خودشون وضع کردن  .  اسمش فرخ بود وجریان مال همین چند وقت پیش .  حدود سالش بود  و دانشجو ی سال دوم رشته کامپیوتر . یه داداش داشت  به اسم فیروز که حدود دوازده سالی ازش  بزرگتربود  و زن داداش خوشگل و نازو تپلی که  اسمشم تبسمه و کمترمی دید  که لبخند از لباش دور شه و بیست و پنج شش سال بیشتر نداشت  .. با پدرش تو طبقه دوم خونه ای زندگی می کرد که طبقه سومشو داداش بزرگه و زن و بچه اش توش بودن … فیروز یه هشت  سالی می شد که از دواج کرده بود و یه دختر ناز و مامانی داشت به اسم ترانه که تازه رفته بود کلاس اول . در این مدتی که از ازدواجشون می گذشت و فرخ  چند سالی رو در مدرسه درس می خوند مورد خاصی از تبسم لب خندان ندیده بود که تحریک بشه تا این که چند وقت پیش یه شب که بابا مامانش  رفته بودن شهرستان , رفته بود رو تراس طبقه خودشون  و می خواست یه هوایی تازه کنه که یه لحظه به نظرش اومد یه خنده ها و صحبتهایی سکوت نیمه شبو در هم شکسته .. خوب که دقت کرد  دید زن داداش ناز ش  و داداش فیروز چه جور مشغول سکس با همند . اولش  یه خورده پیش خودش خجالت کشید  می خواست مثلا یه رعایتی کرده باشه سرشو بر گردوند ولی حسابی تحریک شده بود . فاصله زیادی با اونا نداشت . فقط خیلی مراقب بود که متوجهش نشن . فیروز کیرشو از چپ و راست نثار تبسم می کرد . راستش قبلا  در این ساعت اصلا به این اتاق خیره نمی شد و اکثرا برقش خاموش بود . اواخر اردیبهشت بود  بود و هوا هم گرم بود . کولرو خاموش کرده بودند تا از هوای سالم و بادی که از باز کردن پنجره ها ایجاد می شد استفاده کنن . فیروز کیرشو فرو می کرد تو دهن تبسم و اون واسش ساک می زد . وقتی که زن داداش واسش قمبل کرد و از پشت کرد تو کوسش بیش از هر لحظه دیگه ای اونو حشری کرد .. رفته بودتو عالم خودش .. یه لحظه حواسش پرت شد و کیرشو از شلوارش کشید بیرون تا باهاش بازی کنه و یه خورده عطش خودشو این جوری بخوابونه . کاش  یکی رو داشت و خودشو باهاش ار ضا می کرد . دلش نمی خواست زود خودشو خالی کنه . اون وقت شاید تماشای این صحنه های مهیج واسش لطف و هیجان کمتری پیدا می کرد .. واسه یه لحظه رنگ از چهره اش پرید . تبسم سرشو بر گردونده متوجه اش شده بود . هر لحظه منتظر یه فاجعه ای بود .دلش می خواست زمین دهن باز کنه اونو ببلعه . ولی به جای این کار به کارش ادامه داد .زن که این صحنه رو دید  صداشو بالاتر برد طوری که فرخ  آه گفتن هاشو می شنید.. -آههههه فیروز فیروز بده بده من میخوام ..  .تبسم که دید یکی هست که اونو زیر نظر داره اولش یکه خورد اصلا نمی تونست فکرشو بکنه که یه روزی برادر شوهر مودب و سر به زیرش بخواد آدم هیزی باشه . نمی دونست چه عکس العملی نشون بده . ولی واسه یه لحظه از این که یه جوون دیگه یکی جوون تر از شوهرش به اون اهمیت میده و اندامش وسوسه اش کرده لذت می برد . دلش می خواست که قدرت خودشو به رخش بکشه و اینجور باهاش حال کنه . می دونست که یه پسر جوون چقدر از دید زدن تن یه زن لخت حالا هر کی که میخواد باشه کیف می کنه . با این که شوهرش فیروز اون جور که باید و شاید اونو ارضاش نمی کرد ولی دوست داشت خودشو بزنه به بی خیالی و با افزودن پیاز داغ حال کردن به نوعی بیشتر حال کنه .. می دونم چیکارت کنم فرخ . بهت نشون میدم که کوس زن چه کار ها که نمی تونه بکنه . حتی می تونه فر مان بده که اسکندر تخت جمشیدو به آتیش بکشه . دوست داشت تن لخت و هوس ها و هیجاناتش بیشتر تو دید بیفته .. هر چند از عشقبازی با فیروز به اوج لذت نمی رسید ولی در اون لحظات حس کرد که حال عجیبی بهش دست داده یه حالی که هوسشو زیاد می کرد . انگاری که دو تا مرد در آن واحد با او در حال سکسند . می دونم چیکارت کنم برادر شوهر کوس دزدم . تو باید همیشه تشنه کوسم باشی . تشنه من  . اون جوری منم همیشه سر حالم و می دونم و می فهمم که حال کردن چقدر حال میده .. ببین ببین این کوس منو ببین . کون منو ببین . تن لخت منو حال کردن منو ببین . ببین چطور دارم به داداشت کوس میدم و تو داری حسرت می کشی .. نه ..نه .. این یه بازی خطر ناکیه . اگه من یه موقع هوس کیر اونو بکنم . اگه خودم بیفتم تو دام .. اگه هوس شیطانی گولم بزنه . .نه نه . من نمی تونم ریسک کنم .. ولی در همین حد می تونم حال کنم  بذار واسه خودم ثابت شه که می تونم بسوزونم و آتیش بدم . هنوز کوسم همه کاره هست و تازه ها واسش سر و دست می شکنند . یه لحظه سرشو بر گردوند و از فاصله چند متری فرخ رو دید .. ای چشم چرون هنوز که اینجایی .. -فیروز فیروز کوسسسسسمو تند تر بکن .. بیشتر باهام ور برو .. حرکات عجیب و غریبی از خودش نشون می داد . -تبسم چقدر امشب حشری شدی تو همونجوری که دوست دارم همیشه باشی هستی .. کوسشو محکم به کیر فیروز می کوبید .. دوستت دارم عزیزم واه کیرت هلاکتم .. کنیزتم .. از اون طرف فرخ با خودش می گفت :   یعنی منو آدم حساب نکرده بود .. یا این که باهام خیلی احساس صمیمیت می کردیا شایدم فرداییش به روم می آورد و از این که به فیروز چیزی نگفته می خواست منت هم رو سرم بذاره ;/; می خواستم همین جا قید دید زدنو بزنه  و بره  پی کارش ولی هیجان نذاشت . دیگه براش اهمیتی نداشت که اونی که داره کوس میده کیه . فقط دلش می خواست و واسش یه آرزو شد که اونو بکنه . کیرشو فرو کنه تو کوسش . باهاش حال کنه و ازش لذت ببره . .بد جوری لو رفته بود . کوبنده ترین صحنه ای که وادارش کرد جلق بزنه آخرین صحنه ای بود که اون شب دید . داداش رو کون قمبل کرده تبسم سوار بود و پس از این که چند تا ضربه به ته کوسش زد کیرشو بیرون کشید . تبسم یه حرکتی کرد که  تونست این حالت اونو بیشتر و بهتر تو دید داشته باشه آب از کوس تبسم ریخت بیرون و یه خورده از کون بر جسته اشو هم خیس کرد . تماشای این حالت یه لذت خاصی بهش می داد که نمی تونست وصفش کنه . فقط یه وقتی متوجه وضعیت خودش شد که دیدم دستاش پرشده از آب کیر . از اون طرف وقتی که فیروز آب کیرشو ریخت تو کوس تبسم و کیرشو بیرون کشید آب از کوس و اطراف کون زن به روی  رون پاش پخش شد و تبسم با یه حرکتای چرخشی و استریپ تیزی که به کونش می داد دل فرخو بیشتر می برد .. ببین حال کن فرخ ببین حال کن ببین این بیشتر حال میده یا کون اون دخترای جوون ودوشیزه ای که دستت بهشون نمی رسه ;/;  فرخ اون شب  در عالم خودش از فکر اونچه که دیده بود خوابش نمی برد .. آبروش  پیش تبسم رفته بود . اون حالا در مورد من چی فکر می کنه ;/; این چند سالی همیشه از من به عنوان یه پسر مودب و نجیب و سر به زیر و با کلاس یاد کرده بود . منو جای داداشش می دونست . حالا این داداش اومده تن  لختشو دید زده هیچ , شاهد سکسش هم بوده . هفته ای سه روز کلاس فشرده داشت . اونم در روزهای دو شنبه و سه شنبه و چهار شنبه .. و در اون شرایط این سه روز رو پشت سر گذاشته بود.  چها رروز پشت سر همو می تونست تو خونه باشه ولی باید می زد به چاک که این تبسم  نصیحتش نکنه . صبح پنجشنبه هم رسید و داداش در راه رفتن به سر کارش یعنی کتاب و روز نامه فروشی ترانه رو هم که در کلاس اول درس میخوند رسوند مدرسه . فرخ یه چیزی خورد و  خواست از خونه بزنه  به چاک . پدر و مادرش هم رفته بودند مشهد و تا چند روز دیگه بر نمی گشتند . اگه این یکی دوروزه به خیر می گذشت می تونست مطمئن شه که زن داداش به روش نمیاره . اصلا شایدم صحنه رو ندیده باشه و اون  بی خودی داره  حرص و جوش می زنه . رفت در اتاقو باز کنه و بزنه  به چاک که دید رودست خورده و تبسم با اون تبسم همیشگیش جلوش وایساده . هر چی بود اون یه پنج شش سالی   ازش بزرگتر بود زن داداشش بود و احترامش واجب . هر چند که چند سال کمتر از سنش نشون می داد . صورت پسر عین گچ سفید شده بود قلبش به شدت می زد . جرات نداشت سرشو بالا بگیره . هر چی هوس داشت  داشت می پرید که دیدتبسم  با همون لبخند همیشگی خودش بهم گفت فرخ جان تنهایی ناهار بیا پیشم . با خودش می گفت فکر کردی به همین آسونیها می تونی از چنگم در ری ;/; یه آشی واست بپزم که گوشت تنت داخلش آب شه . .. فرخ از  ترس گفت ممنونم . غذا آماده هست -دست پخت زن داداشتو دوست نداری ;/;  هر چی صبر کرد که ترانه بیاد و  یه بهونه ای داشته باشه  که با یکی حرف بزنه  نشد که نشد تا این که رفت تو خونه شون یعنی ساختمون اونا . هیچوقت اونو این جور جلوی خودش  آراسته و میکاپ کرده ندیده بود . یه بلوز یقه باز پوشیده بود که اگه خودشو خم می کرد نصف بیشتر سینه های غلتونش تو دید قرار می گرفت . وقتی مشغول پاک کردن سبزی شد و سر و کمرشو تا حدی خم کرد دوباره سینه ها ش تو دید قرار گرفته تحریکش می کرد و وقتی بیشتر آتیشش می زد که هر چند لحظه در میون دستشو میذاشت زیر سینه هاش و اونو بالاتر می آورد تا تنظیمش کنه … -فرخ جون کتاباتو می آوردی همین جا درساتو می خوندی . ظاهرا امتحانات آخر ترم هم نزدیکه . یه وقت نگی من باعث شدم درساتو نخوندی ها .. طوری این جمله رو بر زبون آورد که فهمیدم یه کنایه ای تو حرفش نهفته . -نه این طور نیست من همه درسامو مرور کردم و هیچ مشکلی هم ندارم . -خب حالا چرا این قدر چوب می زنی امروز یه خورده احساساتی و عصبی به نظر می رسی . مگه دوست دخترت قالت گذاشته ;/; پسر حواست باشه ها . این روزا دخترا منتظرن یه جوون ساده و پاکدل و چشم پاکی مثل تو رو گیر بیارن بقاپن بگیرن .. بهش گفته بود چشم پاک .بعنی داشت مسخره اش می کرد ;/;  یا این که چیزی از جریان دیشبو ندیده بود . چرا این جور داشت باهاش بازی می کرد . -زن داداش تو از دخترای امروزی چی می دونی که داری منو ازشون می ترسونی -کی گفته من می ترسونمت . دارم بهت هشدار میدم . اگه این طور باشه که همه باید از هم بترسن .. سرشو بلند کرد و طوری باهاش حرف زد که فرخ  مجبور شد یه نگاهی تو چشاش بندازه -پسر ! تو که این روزا خیلی شجاع شدی . بازم جای شکرش باقیه . دیگه فهمید که اون همه چی رو فهمیده . شده بود اون کار آگاه  در کتاب جنایت و مکافات داستایوسکی واونم  شده بود اون جنایتکاره . خدا به داد برسه . داداش محل کارش دور بود و دور و برش هم چند تا دبیرستان و مدرسه راهنمایی بود و معمولا ناهار خونه نمیومد و ترانه هم  وقت برگشتن سرویس داشت . -زن داداش دور از جون این روزا نمی دونم چرا مد شده که زنا ی شوهر دار واسه کیف و تفریح خودشون میرن دنبال دوست پسر . خیلی از دوستام با این زنا دوستن . یکی دو تا از این زنا بهم چراغ سبز نشون میدن ولی من بهشون اعتنایی نمی کنم -به به فرخ جان تو که اصلا از این حرفا نمی زدی چی شد ;/; – خب من که نمی تونم دروغ بگم . واقعیته دیگه . به نظرت زن داداش این زنا اگه دلشون بخواد منم باهاشون راه بیام ;/;  تبسم تبسمی کرد و با خودش گفت من که می دونم کرمت چیه می خوای منو داغم کنی ;/;  من خودم صد تا مث تو رو داغت می کنم . تا لب چشمه می برمت و تشنه بر می گردونمت ..  -ببین فرخ جان هر آدمی روحیات خاص خودشو داره . باید یه مدتی باهاش حرف بزنی ببینی خواسته هاش چیه نیازش چیه . وقتی که حرف حسابشو فهمیدی بقیه به تشخیص و عملکرد خودت ..  -راستی ترانه درسش چطوره کلاس اول باید پایه هاشو محکم کنی ;/; -درساش خوبه ولی من زیاد وقت رسیدگی به اونو ندارم باباش هم همینطور -اگه موافق باشی عمو جونش می تونه جور شما رو بکشه مگه من یه داداش و یه برادرزاده خوشگل بیشتر دارم ;/; -ویه زن داداش -اون که جای خود داره تبسم جون . فقط اون جوری بیشتر باعث زحمتتون میشم . -چه زحمتی اتفاقا بیشتر خوشحالم می کنین . فقط از درساتون نمونین -اتفاقا گیرایی ام قویه ..ترانه اومد و فرخ باهاش خیلی بازی می کرد . پس از خوردن ناهار فرخ و ترانه کنار هم خوابیدند و وقتی عمو جون از خواب پاشد هنوز ترانه خواب بود . وقتی سرشو بلند کرد زن داداششو دید که خودشو خیلی سکسی تر و فانتزی تر از قبل کرده . یه دامنی پوشیده که چاک وسط کونشو به خوبی نشون میده و یه تاپ چسبونی که سینه هاشو سفت و کیپ کرده طوری که انگار می خواد بترکه و بتر کونه .هر چند فرخو ترکونده بود . زیر چشمی نگاههایی به زن داداشش مینداخت ..تبسم پشت به فرخ کرده بود تا اون راحت بتونه اونو زیر نظر داشته باشه .حال کن فرخ ببین .تن و اندامو ببین . هر چی دهنت آب بیفته حقته .خودت می خواستی .. خودت می خواستی .. حس کرد که خودشم داره از این بازی خوشش میاد .. تبسم حواست باشه باید حال بگیری نه این که حال بدی . حواست باشه که زندگیتو خراب نکنی . فرخ داشت به این فکر می کرد که زن داداشش اون زیر شورت پوشیده یا نه . کونش در حال ترکوندن دامن کوتاهش بود . پاهاش از یه وجب زیر کوسش تا پایین لخت لخت بود .  فرخ نمی دونست با هوسش چیکار کنه . کیرش داشت از شلوارش می زد بیرون . -عمو جون .. عمو جون این چیه گذاشتی تو شلوارت .  یه خیلی اومده جلو .. تبسم داشت کیف می کرد . فهمیده بود که کیر برادر شوهرش شق کرده .. فرخ صورتش سرخ شده بود . دستپاچه شده بود . دستشو گذاشت تو شلوارش و کیرشو مثل دنده ماشین جابجا کرد و گذاشتش رو خلاص که که کمتر افتضاح نشون بده . -عمو جون چی اون تو قایم کردی . یکی من ببینم . فرخ خیس عرق شده بود . -ترانه جون برو کتابتو بیار با هم درس کار کنیم .. -بیا با هم بازی کنیم عمو من خسته ام .. اون شب با این که تبسم حال و حوصله و تمایلی واسه سکس نداشت ولی بعد از رفتن فرخ و خوابوندن ترانه  شوهرشو وسوسه کرد که اونو بکنه -عزیزم چی شده آتیشت تند شده . کم سابقه داره که دو شب پشت سر هم حالشو داشته باشی . آخه تو خیلی بیحالی . -حالا که حالشو دارم . پس بریم تو رختخواب -عزیزم برقارو خاموش کنیم -فیروز جون نمی دونی تو روشنایی چقدر حال میده  . دوست دارم تمام زوایای کیرتو ببینم . ببینم چطور میذاری تو کوسم و می کشی بیرون . می خوام این جوری حال کنم . این روبرو که دید نداره و تازه کسی هم که پشت پنجره ما وای نمی ایسته تا ما رو ببینه .. بیا قربونت . فیروز به وجد اومده بود . دوست داشت که تبسم همیشه این طور واسش عشوه گری کنه . فرخ از رو تراس همه چی رو به خوبی می دید . اون حدود یه ساعتی می شد که اونجا سنگر گرفته بود . شاید شب قبل همچین احساسی نداشته بود ولی حالا حس می کرد که داره به داداشش حسادت می کنه . برادرشو یه رقیب جدی واسه خودش می دید . خیلی خنده دار بود مردی می خواست کوس و کون زنشو بکنه ولی اون  طوری رفتار می کرد که انگار ارث پدر طلبکار باشه .. تبسم سرشو بر گردوند به مسیر فرخ  وقتی اونو دید خاطرش جمع شد . فتنه گری رو شروع کرد و جیغ و داد کشیدنو . گوششم بدهکار به حرفای شوهرش نبود که ممکنه صدا به بیرون درز کنه . فیروز هم به وجد اومده بود و از خودش سنگ تموم گذاشت . -بیا تبسم بیا با این کیر من بخند . حالا که خودت می خوای بخند . فرخ دست رو کیرش می کشید و می گفت بازم خوبه که مال من کلفت تر و دراز تر از مال داداشمه . تبسم با خودش می گفت چه کیفی داره . چه لذتی داره آدم زیر کیر یکی باشه و واسه یکی دیگه داره دلبری می کنه . خودشم گیج شده بود و نمی دونست واسه کدومشون داره این همه دست و پا می زنه .  نمی دونم چمه .نمی دونم چرا دوست ندارم دست از این بازی بکشم . نمیدونم اسمشو بذارم بازی هوس یا قدرت .. اون شبم گذشت و فرخ خشمگین و عصبانی از این که داداش چرا داره زنشو می کنه بازم با یه جلق زدن خودشو ار ضا کرد . خیلی ناراحت بود . روز بعد که رفت پیش تبسم  ,  زن داداش متوجه گرفتگی اون شد ..می دونم دردت چیه منم میخوام همین جوری بکشی ..تا بفهمی که کوس زن همه کاری می کنه . فکر کردی زیر کیر یه مرد خوابید و همه چی تموم شد و رفت ;/; می تونم با اون دنیا رو بسوزونم . می تونم تو رو هم بسوزونم فرخ . خیال کردی . شب سوم هم بازم از این حرکات انجام می داد . بیشترم فتنه گری می کرد . دستشو به کوسش می مالید . با سینه هاش ور می رفت . فرخ هم که دید این جوریه در یه صحنه کیرشو همین جور تو دستش نگه داشت و از زن داداش سکسی خودش پنهون نکرد و باهاش ور می رفت .. پسره پررو حالا بهم کیر نشون میده فکر کرده این کا را رو بکنه من به روش میارم و خودمو در اختیارش قرار میدم . ببین . زیبایی رو ببین  . آتیشپاره رو ببین  وواسش آه بکش . خیال کردی به همین سادگیه ;/;  حالا بهمون کیر نشون میدی .;/;  فکر کردی ما کیر ندیده ایم . خونش به جوش اومده بود ولی حس کرد که یه جورایی بدش نیومده .. می دونم چیکارت کنم فرخ می دونم .. تبسم یه خواهری داشت به اسم تارا که دوازده سیزده سالش بود . اونم دختر خوشگلی بود ولی زیاد رقص وارد نبود و هرچی از خواهربزرگش می خواست که بهش آموزش بده قبول نمی کرد ولی این بار به خاطر این که دل فرخو ببره بهش گفت که بعد از ظهرا بیاد تا بهش آموزش بده . اونم در یه ساعتی که معمولا فرخ واسه درس دادن به  ترانه و دیدنش میومد اونجا . دیگه حال و دل و دماغی واسه داداش کوچیک تره نمونده بود . – فرخ جون مزاحم درستون که نمیشم -نه ولی این ترانه جون هم وسوسه میشه و میگه به منم رقاص بازی یاد بدین . -برادر شوهر عزیزم رقص یه هنره . طوری بهش میگی رقاص بازی که انگاری داری بهش تو هین می کنی تو هین به رقص یعنی تو هین به من . ترانه رفت پیش خاله تارا . هوای رقص تو کله اش افتاده بود -فرخ جون اگه ایراد نداره یه نیمساعتی رو اینجا بشین کارمون که تموم شد می تونی به ترانه جون درس بدی . اگرم  سختته و سلیقه ات نمی گیره که رقص منو ببینی یا قبولش نداری می تونی بری و دوباره بیای . شاید دیدن این صحنه ها واست سخت باشه .. اوخ اوخ عجب متلکی بهش انداخته بود . یه نیشی به اون زده بود که گزندگی اونو از چند زاویه می شد بر رسی کرد . فعلا که زبون فرخ بسته بود -نه زن داداش همین جا می شینم و از رقص شما خوشگلا لذت می برم . تبسم لباسشو عوض کرد . رفت یه دامن مینی مینی چسبون با یه بلوز کیپ یقه چاک پوشید و بر گشت . این بار دیگه فرخ یقین داشت که کون زن داداش اون زیر لخت لخته .. اون دیگه حتی از دختر و خواهرش خجالت نمی کشید . -اول می پردازیم به رقص ایرونی .. هر رقصی با  ریتم آهنگ یه تغییراتی داره اول باید حرکات پا و دستو به خوبی تنظیم کنین . یه آهنگ زیبای ایرونی گذاشت و با اون شروع کرد به رقصیدن . می دونم چطور دلتو ببرم فرخ . با یه حالت بابا کرمی وقتی که کونشو نزدیک زمین می گرفت طوری می گردوند که قسمتی از قاچای کون بر جسته اش تو دید فرخ بیفته .. امید وارم فهمیده باشی کونم لخت لخته .. حال می کنم واسم داری آتیش می گیری . نههههه نههههه منم دارم گر می گیرم .نه نمی خوام خودم آتیش بگیرم . مگه آتیش باید خودشم بسوزه ;/; آتیش فقط باید بسوزونه . از این که بخواد لذت ببره و هوسش به دیدن فرخ زیاد شه هراس داشت . -ببینید بچه ها وقتی در همچین حالتی نزدیک زمین که رسیدین باسنتونو دو دور می گردونین . موهاتونو افشون می کنین و با یه دلبری و عشوه گری خاصی رقصتونو زیبا تر می کنین . فقط تنظیم حرکت دست با پا خیلی مهمه . فرخ جون نظرت چیه ;/; -عالیه عالی . -حالا با اجازه میرم خودمو واسه رقص عربی آماده کنم . خودشو از هر رقاصه عربی فتان تر کرده و بر گشته بود . چقدرم قشنگ می رقصید . با همون تن و بدن نیمه سکس و فانتزی و حالت عربی . فرخ چشم ازش بر نمی داشت .  فرخ و تبسم داشتند با هم موش و گربه بازی می کردند . با این که خیلی از جاهای نادیدنی رو به رخ هم کشیده بودند بازم فرخ سختش بود ولی با همه اینها با لذت به زن داداشش نگاه می کرد . .-فرخ جون می دونم که تو هم رقص بلدی ولی خب شاید یه وقتی خواستی با دوست دخترت همراه با یه آهنگ ملایم و رمانتیک برقصی .. رفت و دوباره با همون لباس اولیه که نه سوتینی زیرش بود و نه شورتی بر گشت . یه آهنگ رقص آروم گذاشت و دو تایی دست توکمر هم مثل عاشقا و معشوقا مشغول شدند . تبسم حس کرد صورتش داغ شده . فرخ هوس رو تو چشای زن داداشش می دید . زن داداشه داشت با خودش کلنجار می رفت . نه نه من باید جلوی این آشوبی رو که  داره منو نابودم می کنه بگیرم . نباید حس کنه که منم دارم حشری میشم . اصلا نمی خوام که بشم چرا که بشم .. نههههه نهههههه . ولی دستای فرخ دور کمرش حلقه شده بود و اونم دستاشو دور کمر برادر شوهره قرار داده بود . یک آن فراموش کرده بودند که دو تا دختر هم اونجا بوده و حرکاتشونو زیر نظر دارن . فرخ بیشتر یادش رفته بود . لباشون به هم نزدیک شده بود . فرخ می رفت تا با یه بوسه شیرین از لبای تبسم داغ خوشی خودشو تکمیل کنه . یک آن تبسم جفت کف دستاشو گذاشت رو سینه فرخ و اونو به عقب هل داد و گفت نه نه .. -چی شده تبسم -هیچی دیگه واسه امروز کافیه . تو برو به درس ترانه برس .. فرخ لجش گرفته بود . حالش گرفته شده و از این که زن داداشه اونو خیطش کرده کلی عصبانی بود . از اون طرف تبسم رفت دستشویی . زیپ دامنشو که باز کرد و دستشو گذاشت رو کوسش .. نه واسه چی خوشم اومده ;/; چرا باید هوس داشته باشم . چرا .. پسره پررو هیز . فکر کرده من از اوناشم . من خودم شوهر دارم . اون تامینم می کنه . حقته که همین جوری بسوزونمت . ابله احمق ! دیوونه ! ولی می دونم از دستم دلخوری و ناراحت .  اومد تو میون جمع و تارا داشت واسه خودش می رقصید و فرخ هم با چهره ای بر افروخته و صدایی گرفته داشت  به ترانه درس می داد ..حتی از ناراحتی واسه شام هم پیش اونا نموند و رفت . فیروز دیگه حسابی شیره اش کشیده شده بود .تعجب می کرد که برای چهارمین شب متوالی زنش از اون میخواد که باهاش سکس داشته باشه . فرخ دیگه نمی خواست بره رو بالکن و همه چی رو زیر نظر بگیره .. تبسم هر چه به پشت سرش نگاه کرد اونو ندید ولی مقاومت مرد در هم شکسته شد و به محض این که زن داداشه دید که برادر شوهره دوباره داره دیدش می زنه قوت قلب گرفت وشروع کرد .دستشو دور کمر شوهرش حلقه زد و لبهاشو به لبای فیروز چسبوند .   بهت نشون میدم فرخ که من بوسه هامو به کی میدم ولی یه لحظه احساس کرد که داره  فرخو می بوسه و با اون حال می کنه .. نه نه من نباید این جوری شم . نباید حس کنم که فرخ جای فیروز قرار گرفته ..نههههه …من نمی خواستم این جوری شه .. من می ترسم .. می ترسم .. زندگیمو دوست دارم ولی نهههه .. -فیروز کوسمو بخور بخور .. فیروز با هیجان زیاد افتاد رو کوس زنش و طوری اونو میک می زد و لیسش می زد که تا به حال سابقه نداشت . نهههه نههههه حس می کنم که این لب و دهن اونه که رو کوسمه .. نه من نباید اونو بخوام . نباید این قدر ضعیف یاشم .. پاشد و کیر شوهرشو گذاشت تو دهنش و واسش ساک زد .. فرخ سرشو انداخت پایین .. خیلی دلش می خواست که جای کیر داداش کیر اون بود که تو دهن تبسم قرار می داشت .. از این می ترسید که فیروز آبشو تو دهن زنش خالی کنه و دلش بشکنه .. دیگه حتی جلق هم نزد و دلشکسته بر گشت اتاقش .. فرداییش رفت دانشگاه و یکی دوروز بعد مامان و باباش هم از سفر مشهد بر گشتند . موش و گربه بازیهای اونا ادامه داشت . فصل امتحانات مدارس و دانشگاهها به پایان رسید . ابر و باد و مه و خورشید و فلک به کار افتادند تا فرخ و ترانه و تبسم یه دوازده سیزده روز رو در یه توفیق اجباری با هم تنها باشند . جریان از این قرار بود که اول قرار نبود داداش بره مکه و می گفت اصلا به این چیزا اعتقادی نداره و تبسم وخواهرو پدر و مادرش واسه حج عمره اسم نوشته بودند و بعد داداش اعتقاد پیدا می کنه و با پدر و مادرش  ثبت نام می کنه یه کاروان دیگه و با یه شماره فیش دیگه و قرعه کشی که میشه زودتر اسمشون میفته و فرخ  خونه دارشون میشه  .واین که  بالا سر برادر زاده و زن داداشش باشه .  هنوز از فتنه گریهای تبسم خسته نشده بود . هر وقت داداشه میومد خونه یا نزدیک اومدنش بود خودشو جمع و جور می کرد و هر وقت هم  که می رفت بیرون دوباره همون آش بود و همون کاسه . شب اولی بود که مسافرا رفته بودند و فرخ و زن داداش و ترانه با هم تنها بودند . دیگه فرخ نمی تونست تبسمو موقع سکس ببینه . ولی باید کاری می کرد که از این فرصت تقریبا دو هفته ای نهایت بهره رو می برد واونو به دست می آورد کار سختی بود . شاید اون داشت بازیش می داد .  نیمه شبی رفته بود حموم و در شو باز گذاشته بود .  ترانه خواب بود و تبسم رو کوس و کونش دست می کشید . می دونست که فرخ بیداره و داره اونو می پاد . همین کارو با سینه هاش هم انجام می داد .  مثل زنای هوسباز رو کوسش دست می کشید .. می دونم فرخ منو زیر نظر داری .. حس می کنم دارم به دامت میفتم . منم یه زنم احساس دارم غرور دارم هوس دارم . منم دوست دارم زندگیم تنوع داشته باشه .. ولی نه  نه .. نباید تسلیم تو و هوسم شم .  می دونم فرخ آمادگیشو داری . هر وقت اراده کنم طرف منی . ولی نه  من تسلیم تو نمیشم . می دونست دیگه کارش از این حرفا گذشته و داره خودشو گول می زنه .. تو خیال خودش می دید که فرخت اونو از پشت گرفته نمیذاره در ره اون مقاومت می کنه میگه نه نه ..من زن داداشتم .. فرخ هم کیرشو از همون پشت و طرف کونش فرو می کنه تو کوسش و میگه اتفاقا  این دو تا هم با هم فامیلن … فرخ از یه گوشه ای داشت دید می زد . هیجان زده شده بود . با خودش گفت این دیگه آخرشه و من باید که تسلیمش کنم . از جاش بلند شد و تا رفت روبروی در باز حموم تبسم درو محکم بست و بازم فرخو به حال خودش و تو خماری گذاشت و پسر دیگه کلافه شده بود . چند بار تصمیم گرفته بود که بیفته رو زن داداشش و به زور اونو بگاد اما دید که این تصمیم عاقلانه ای نیست و ممکنه عواقب بدی داشته باشه .. یه فکری به خاطرش رسید که از هیجان تا صبح خوابش نبرد . فردای اون روز هم دیگه توجهی به تبسم نکرد و فقط با ترانه درس کار کرد .  اون  یه جنده  خیلی خوشگل و جوون که یه شب تا صبح رو پنجاه هزار تومن می گرفت و بغل آدم می خوابیدرو اجیر کرد و ازش خواست اون نقشی رو که می خواد براش بازی کنه . حتی ولخرجی کرد و یه دست لباس خیلی خوشگل و گرون واسش خرید و اونو تحویل یه آرایشگر زن درست و حسابی داد و بهش یاد داد که چیکار کنه ..-فقط تو رو خدا مث جنده ها حرف نزنی که حالم گرفته شه و لو بریم .. من میخوام تو رو خانوم یه دکتر معرفی کنم .. شب میام دنبالت . فقط با هیشکی دیگه قرار نذار . پنجاه هزار تومن هم محفوظه اگرم کارتو درست انجام دادی انعام هم بهت مید م . فقط حرفای لاتی و زیر شکمی نزن . -مارو دست کم گرفتی  داداش . فکر کردی از اون جنده های چاله میدونی هستیم ;/; -خواهش می کنم صداتو پایین تر بیار . معذرت میخوام تو از اون جنده های باکلاس وفهمیده ای  . فقط شمرده صحبت کن و اول فکر کن و چیزایی رو که بهت یاد دادم بگو .. بعد از ظهری هم یه موردی پیش اومد که بازم از دست تبسم عصبی شد . رفت تو اتاق تبسم رو سایت امیر سکسی و داستانی رو که در مورد سکس با زن داداش بود آورد رو کار و خودش رفت . تبسم اومد و داستانه رو که خوند با این که کلی حشری شده بود و کوسش خیس کرده بود ولی بازم  از این حرکت فرخ یه جوری شد . انگار انتظار نداشت که اون تا این حد به خودش اجازه پیشروی بده .. با صدای بلند گفت بی شعور فکر کرده من از اوناشم خجالت نمی کشه .. فرخ می خورد و دم نمی کشید . نیمساعتی شد و وقتی که حس کرد زن داداشه کمی خنک شده گفت تبسم جون من امشب یه مهمون دارم . اگه نمی تونی یه شام اضافه درست کنی من ببرمش بیرون یا خونه خودمون یه چیزی با هم بخوریم -سر خونواده رو دیدی رفیق بازی رو شروع کردی ;/; -رفیق نیست . دوست دخترمه .. یعنی دوست زنمه . .. تبسم دوست داشت بذاره زیر گوش فرخ . ولی نخواست که ضعف خودشو نشون بده .. مگه اون دفعه بهت هشدار ندادم ;/; تو خجالت نمی کشی ;/; خودت میدونی .  ببینم بیوه هست ;/; -نه شوهر داره . شوهرشم پزشکه .. -شوهرش پزشکه و اومده دنبال تو;/;  -چه اشکال داره . حتما یه چیزی در من دیده که اومده . یه چیزی در من دیده که بقیه چشم دیدنشو ندارن .. تبسم  با خودش گفت فرخ می دونم چیکارت کنم ..  آتیشت می زنم . تو داری باهام مبارزه می کنی . تو می خوای حالمو بگیری .. نه این که نمی تونه اسمش حال گرفتن باشه .. تو میخوای با اون زنه باشی .. اونم خانوم یه دکتر . باید خیلی زشت باشه ..بهتره امشب بگم بیاد اینجا تا حسابی مسخره اش کنم . وگرنه یه زن با کلاس و خوشگل و اسم و رسم دار بیاد به تو حال بده ;/; ولی اگه بخواد بده چی ;/; خب به من چه مربوطه ;/; مگه تو دوست پسرمی . با جملات و واژه ها تو فکر خودش بازی می کرد و به جایی نمی رسید -بیارش همین جا -تبسم جون می تونم ازت خواهش کنم بری تو نخش و ببینی که اهلشه  یا نه ;/; آخه من یه خورده خجالت می کشم  .. در اینجا سر برادر شوهرش فریادی کشید که ترانه از خواب بیدار شد و تا بفهمه چی شده حرفای مامانش تموم شده بود . -پررو شارلاتان حقه باز هیز تو که عادت به چشم چرونی داری چرا از خودش نمی پرسی ;/; تو میخوای باهاش حال کنی من جوابتو بدم ;/; شرم آوره . پدر و مادر و برادرت رفتن مکه تو اینجا واسه ما خانوم بازی راه انداختی ;/; -چیکار کنم زن داداش منم دل دارم .منم جوونم منم نیاز دارم ..-خوبه خوبه تو هم چه غلطا ! -اگه نمی تونی شام درست کنی و می ترسی پیش خانوم دکتر کم بیاری بگو ..-متاسفم برات ..بهش بگو بیاد ببینم چه عفریته و مادر فولاد زره ایه ولی جنده خیلی خوشگلی بود . زری جنده اومد . از این رو به اون رو شده بود . دستشو دور دست فرخ حلقه زده بود و مثل عروس دوماد ولش نمی کرد . یه هدیه هم با پول اون  واسه ترانه خریده بود و یه جعبه شیرینی هم دستش گرفته بود و آورده بود . سلام علیک های اولیه رو کردند و بعد زری گفت تعریف شما رو زیاد شنیدم . فرخ جون از شما همیشه به خوبی یاد می کنه .-نظر لطفشه ..در اینجا تبسم که کاسه صبرش لبریز شده بود گفت خب آقای دکتر رو هم می آوردین ;/; -نه نمی شد .دکتر امشب کشیک هستند و منم گفتم که فرخ جون تنها نباشه گفتم شبو پیشش بمونم  . که البته اون بهم گفت از شما مراقبت می کنه . در هر حال این سعادتی بود که با شما آشنا شم . اگه سختتون نیست و نمی ترسین من و فرخ شبو خوابیدن بریم خونه فرخ اینا وگرنه می تونیم تو یکی از همین اتاقا سر کنیم .. اوخ که این فرخ داشت کیف می کرد از این که می دید تبسم داره منفجر میشه و کاسه سرش داره می ترکه . شامو که خوردند فرخ از اونا فاصله گرفت و رفت یه گوشه ای پنهون شد و به حرفاشون توجه می کرد . -خانوم دکتر میشه یه چیزی ازتون بپرسم -خواهش می کنم بفر مایید .-شما با این خوشگلی و وجاهت و شوهرخوب داشتن چطور شد که دوست پسر گرفتین اونم اینو .. -متاسفم برای شما که در مورد برادر شوهر آقاو فهمیده و اجتماعیتون این جور قضاوت می کنین . از اینها گذشته یه زن مثل یه مرد نیاز به تنوع داره . اگه بخواد با یکی باشه زندگی و اون سکس و شور و حال هوس واسش یکنواخت میشه . یه شوک و هیجانی واسه زندگی لازمه و من تصادفی با این جوون برازنده آشنا شدم و از این که جسم و روحمو در اختیارش بذارم احساس رضایت و آرامش می کنم -راستی شما دوست پسر ندارین ;/; تبسم داشت به خودش می گفت خاک تو سرت که داری از دستش میدی . خاک تو سر تو و غرور بیجات ولی حالتو می گیرم فرخ . تو فقط این خانوم دکترو بکن  . من میدونم و تو . آبروتو می برم ..نه تو نباید این کارو بکنی ….به خودش اومد و به خانوم دکتر گفت نه .. ولی حس کرد که می خواد فرخو داشته باشه .نمی خواد کس دیگه ای اونو از چنگش در آره ..نمی دونم باید چیکار کنم . واقعا باید چیکار کنم . بذارم اونا برن خونه پدر شوهرم و هر غلطی که دلشون میخواد بکنن ;/; یا این که اونا رو همین جا نگه داشته باشم که  پیش چشم خودم خودمو عذاب بدم  . بالاخره قبول کرد که اونا شبو اونجا بمونن . از اون طرف فرخ با یه ترفندی یه شربت خواب به ترانه خوراند که مطمئن بود تا صبح بیدار نمیشه . -زن داداش اگه کاری نداری من و زری بریم تو رختخواب . ببینم نظرت چیه ;/; -در مورد کار کثیف شما یا این خانوم دکتر کثیف . لیاقت همین پیر و پاتالها رو داری دیگه . -زن داداش نازم همسن توست . تبسم اتاقی رو که برای زری و فرخ در نظر گرفته بود روبروی حمام قرار داشت .. این دفعه کاری می کنم که  یادش بره زری کیه و چیه .. تبسم رفت به حموم درو هم باز گذاشت . خودشو لخت کرد . زری و فرخ با یه خورده خم کردن خودشون می تونستن اونو ببینن . فرخ خیلی آروم به زری گفت می بینی اصلا شیر آبو باز نمی کنه -باور کن این کوسش آماده آماده هست . یه تلنگری میخواد که راه بیفته . اون بیشتر از تو دیوونه حال کردنه ولی نمیدونم چرا قاطی داره . یه جنون خود آزاری و دیگر آزاری داره -تو نباید جنده می شدی .باید روانشناس می شدی . زری آماده ای -کاملا ..صداشونو بردن بالاتر -ببینم زری نظرت در مورد زن داداشم چیه -زن خوبیه ولی زیاد تو فکر خودش نیست به زندگی یکنواختش چسبیده .. نمی دونم چرا . هیچ شور و حالی نداره . ببینم نکنه هوس سکس با تبسمو کردی -این حرفا چیه اون زن داداشمه -خب باشه . یه کیر میخواد بره تو کوس . اصلا کدوم قانون گفته غلطه . یه دلیل منطقی و توجیه کننده بیار که این کار اشتباهه . حالا بهداشتشو کار ندارم اون قابل حله ولی علت زشتی این کار چی می تونه باشه . یه چیز لوله مانند گوشتی داغ میخواد بره توی یه سوراخ داغ . این همه قانون و مقررات وضع کردن که نداره . من خیلی خوابم گرفته فرخ . اگه میشه چند ساعت تو بغل هم بخوابیم بعدا یه کاری بکنیم . -تو بخواب زری جون من شاید یه سری به خونه بزنم ایرادی که نداره  نه برو .. یه چند دقیقه ای گذشت و فرخ خودشو رسوند دم در حموم . تبسم پشت به اون قرار داشت ..  با خودش می گفت میدونم که به من نزدیک شدی . حالا که اون خوابیده اومدی سراغم ;/; می دونم چیکارت کنم .. از اون طرف فرخ هم به خودش می گفت همون کاری رو که زری گفته می کنم . اگه این دفعه بخوای سر به سرم بذاری حالتو می گیرم . دیگه بهت رحم نمی کنم . تا بیای به خودت بجنبی کیرمو تو کوست می بینی .. تبسم رفت تو فکر و خیال خودش ..فرخ یعنی من این همه مدت طالب کیرت بودم ;/; پس چرا واسه فرو کردنش تو کوسم هیچ کاری نمی کنم ;/; من که در قبال شوهر و دخترم احساس شرمی نمی کنم و این چیزا وام مسئله ای نیس . بالاخره زری فر هنگش بالاست و بهتر می فهمه که لذت بردن چیه . یه چیز گوشتی و داغ وارد یه سوراخ داغ گوشتی میشه و این دو تا اشک شوق وجودو می لرزونه . آب زن و آب کیر مرد .  اگه فرخ بیاد طرفم چیکار کنم . اگه نیاد ..اگه من خودمو در اختیارش نذارم و اون بره طرف زری ..حالا که چند ساعتی سکسشون عقب افتاده چرا من از این فرصت استفاده نکنم . حالا که هیچ خطری تهدیدم نمی کنه . فیروز که هزاران کیلومتر از اینجا دوره ونمی دونه که من دارم چیکار می کنم .. اوخ که چقدر حال میده .. ولی خیلی پررو شده واسم میره یه رقیب میاره  . فرخ یواش یه تقی به در زد و گفت زن داداش من یه چند دقیقه ای خونه کار دارم . -چه لزومی داشت در بزنی تو الان چند دقیقه ایه که همین جوری داری دیدم می زنی . بیخود نیست این روزا دنبال زنای مردمی . -دنبال تو یکی که نیستم . -نشونت می دم فرخ -تو تا حالا خیلی چیزا نشونم دادی . .. ….چرا این بر خوردش این جوری شده ;/;حتما پشتش به زری گرمه .. دارم اونو از دست میدم . نه نباید این طوری شه .. -فرخ یه خورده صبر کن باهات کار دارم . اینجا نمی تونم خوب حرف بزنم .میخوام یه جای خلوت باهات صحبت کنم . -منتظر میشم از حموم در آی و بریم خونه مون -باشه .. دوتایی رفتند خونه بابای فرخ . این بار یه دامن کشی چین دار کوتاه که برشهای کونشو به خوبی نمایان می کرد پوشید و یه تاپ خیلی بدن نما .  به جای خط کون خود کون مشخص بود .وقتی که مستقر شدند تبسم نمی دونست چه جوری سر صحبتو باز کنه .. بهتره موضوع رو به زری بکشونم -فرخ جون اگه مامان و بابا بفهمن خیلی بد میشه . نمی دونی طرف شدن با یک زن شوهر دار چه گناهی داره . -از نظر من اگه طرفین راضی باشن هیج گناهی نداره . -فقط اومدی همینو بهم بگی ;/;  من و زری با هم حال می کنیم و هیچ گناهی هم نداره . هیشکی هم نمی تونه جلوی ما رو بگیره و هیچ غلطی هم نمیتونه بکنه . اگه سختته اونو میارمش همین جا و باهاش حال می کنم . حس حسادت تبسم تحریک شده بود . دستشو آورد بالا و زد زیر گوش فرخ . فرخ هم امونش نداد و درجا جوابشو داد .. -فکر کردی من همون آدم سابقم ;/; بزنی می زنمت . من مثل تو نیستم که مثل مرتاضای هندی ریاضت بکشم و مثل خر کیف کنم . جواب منو نده . جواب کوستو چی میخوای بدی ;/; تبسم انتظار این تکیه کلامها رو از فرخ نداشت . -من که خوب می دونم  زیر دامن و زیر تاپت چه خبره و چی داری .. می دونم که چقدر دلبری می کنی .. چقدر هوس داری .. چقدر تشنه ای .. شایذ بتونی خودتو گول بزنی من یکی رو نمی تونی گول بزنی . شونه های تبسم رو تو دستاش گرفت .. بازم زن رفت تو فکر .. مثل این که دیگه نمیشه فرار کرد . حالا دیگه وقتشه . وقتشه که  دیگه خودمو بذارم در اختیارش .. منم میخوام . چرا خودمو گول بزنم .. چرا بذارم که زری و زری ها اونو ازم بگیرن .. چقدر کوس خیسمو بذارم در اختیار یکی که زیاد بهش علاقه ندارم و منو به هیجان نمیاره .. – چشم به چشم و لب  به لب نزدیک تر می شد . فرخ این بار قبل از این که تبسم بخواد از زیر دستش در ره اونو در آغوش کشید . طوری اونو می بوسید که انگار واسش مقدس ترین چیزیه که تو دنیا وجود داره . چقدر تن و بدن تبسم داغ بود . در همین لحظه  تبسم به یاد ترانه افتاد . -دخترم اون طرف خوابه اگه بیدار شه وگریه کنه چی ;/; .. فرخ می خواست بهش بگه که به اون شربت خواب خورونده ولی ترسید که باز خواست شه و یه جریمه سنگین مثلا معافیت از سکس واسش در نظر گرفته شه . -ببینم زن داداش اگه بریم خونه و زری بیدار شه چیکار کنیم . -بذار بیدار شه . دیگه از این که من و تو رو تو بغل هم ببینه ابایی ندارم . بره گمشه جنده خانوم .. -زن داداش تو که از این تکیه کلامها نداشتی -حالا دارم . -پس یه دقیقه صبر کن من اون اتاق کار دارم … برادر شوهره رفت و یه زنگی واسه زری زد و گفت که نقشه شماره دو پیاده میشه .. برگشت پیش تبسم . موبایلش زنگ خورد . زری بود و گفت  که باید اونجا رو ترک کنه چون بر نامه کشیک شوهره لغو شده و اومد ه خونه و اون گفته که خونه یکی از دوستاش مهمونیه و تا گند کار در نیومده باید بره .. دوتایی بر گشتن خونه . زری رفت و اونا رو به حال خودشون گذاشت . -تبسم جون رو تخت بریم یا حموم . کجا بیشتر خوشت میاد . -حالا میری یکی دیگه رو واسه مون علم می کنی ;/; تو خجالت نمی کشی ;/; چیه دوست داشتی باهاش سکس کنی و منم شاهد عشقبازی شما باشم ;/; -چت شده زن داداش . اگه نمی خوای کوس  بدی بگو . یه دختر این قدر واسه پرده خودش ارزش قائل نیست که تو به کوس خودت می نازی . -حق دارم که بنازم . خوشگل نیستم که هستم . جوون نیستم که هستم . تبسم دامن و تاپشو در آورد و کاملا رو تخت دراز کشید . -آدم تو خونه خودش امنیت نداره ;/;  یعنی چه ;/;  فرخ هم نکرد کم کاری و خودشو کاملا بر هنه کرد . -جرات داری بیا این طرف بهم دست بزن . .. تبسم غرق در هوس و تردید دمر کرده و کوس لختشو به تخت می فشرد . دهنشو چفت کرده بود تا از هوس ناله نکنه .. وای من چرا این جوری شدم . چرا .. ترانه و فیروز .. هوس .. عشق و حال .. کیر فرخ .. اون اگه بهم حمله کنه .. اگه با یه حالت تجاوزی بپره روم .. این جوری بهتره کاش همین کارو بکنه .. کونشو رو تخت می گر

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها