سلام دوستان امیدوارم همگی سلامت باشید و از سکس هاتون لذت ببرید. من سن سالم شاید از همه تون بیشتر باشه این خاطره بر میگرده به سالها قبل وقتی دبیرستان درس میخوندم.ببخشید یادم رفت خودم معرفی کنم اگه قبول داشته باشید کوچیک شما مسعود.سال سوم دبیرستان بودم از دوستان خیلی درمورد سکس شنیده بودم یه چند باری هم با دخترای فامیل وهمسایه یه لاسی زده بودم ساده بگم تا اونوقت کس نکرده بودم من تو یکی از شهرهای کویری زندگی میکنم بر عکس چیزی که همه فکر می کنند زمستان ها شهرهای کویری سرمای کشنده ای داره خلاصه یکی از همکلاسامون که از شهر کوچکتری برای درس خوندن امده بود خونه مجردی داشت خبر رسید چیزایی تو دست بالش پیدا می شه از ما اصرار از او انکار تو یه روز سرد زمستانی که هوا حسابی سرد بود تمام خیابون ها از مه چشم کار نمی کرد گفت مسعود امروز جیم بزنیم گفتم کجا گفت دیونه مگه نگفتی کس می خوای ما را بگو تو دلم قند اب می شد که حالا یه دختره می اد این جوری اون جوری حالا بریم توصیف فضا یه خونه قدیمی خشتی با سقف های گرد هوا خیلی سرد رفتیم زیر زمین نمور با یه لامپ کم سو یه بخاری علاالدین اون وسط کمی بوی نفت حالا از خانومی که اونجا بود که ما تو ذهنمون برا خودمون ساخته بودیم اما وقتی دیدیم وای یه زن حدود 40 سال با سینه های اویزون یه شکم شل صورت چین چروکدار هیکل ما بدک نبود ولی ماملمون مثل دوستان 30 یا 40 سانت نبود همه اش شاید 14 سانت رفتیم جلو دیدیم خانومه هلاک شلوار شورتش در اورده ولی یه تاپ تنش ما هم که بار اولمون بود مستقیم رفتیم سراغش پس از لخت شدن اومدیم نگاهی بندازیم وسط پاش که نگذاشت گفت نباد نگاه بکنن بکن ما هم که ندیده اگه هر چی دیگه از بدتر بود از سرش نمی گذشتیم خوب همینجوری بدون تف اینقده گشاد بود گذاشتیم دم کسش مثل غار علی صدر رفت توش حالا کیرو کردیم توش لامذهب نمی گذاره عقب جلو کنیم که زود آبت میاد ما هم که دیگه حالیمون نبود با زور شروع کردیم به عقب جلو کردن بر عکس دوستان که نیم ساعت می کنن دو دقیقه ای ابم امد من شل شدم رو زنه بعد چند دقیقه دیدم ایول بازم بلند شد منم با این که از کون خیلی خوشم نمی آد گفتم می شه از عقب اونم از خدا خواسته دمر خوابید یه تفی زدم گذاشتم دمش دیدم بیچاره کیر من برا این کون خلال دندون زنه گفت تو بخواب من اطاعت کردم خودش امد تف زدو یه لیس نشست روش وای که چه حالی می کرد من هم حال می کردم هم چندشم می شد این دفعه 4 یا 5 دقیقه طول کشید تا دو روز هروقت یاد می آمد پیش ابم سرازیر می شد دوستان این اولین خاطره من بود اگر اساتید بانظراشون راهنمایی کنند خوشحال می شم و اگه خوشتون اومد خاطرات دیگه رو می نویسم اگر نه که شما را بخیرو مارو به سلامت
نوشته: مسعود