داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

یه اتفاق معمولی

یه ماهی بود تقریباً که آشنا شده بودیم. ماجراش فرقی نمیکنه چطور پس الکی طولش نمی‌دم. من و دوستم و اونو دوستش. می‌رفتیم خونه‌ش معمولاً 4 نفری و ورق بازی و قلیون و فیلم و خلاصه تفریحات سالم. کلاً هم فکرمی‌کردم تو نخ دوستمه! چون خیلی خنثی بود، شایدم سعی می‌کرد جتنلمن باشه. دوستش در عوض تابلو و خل و چل. چون 4نفر بودیم هماهنگی زمان و با هم بودنمون یه‌کم پیچیده بود، از طرفی هم نمی‌خواستیم جمع 4نفره خراب شه. تا اینکه یه شب که اس ام اس بازی می‌کردیم و قرار مدار فردا رو می‌ذاشتیم گفت صبح میام دنبالت بریم دنبال چند تا کارِ من و بعدشم می‌ریم دنبال بچه ها و می‌ریم ناهار. خب خیلی مفاهیم عمیقی منتقل شد توی همین دو سه جمله. منم با کمی تأمل (جون خودم) گفتم اوکی، نمی‌خواد بیای خودم میام اونجا. در اون لحظه که این پیشنهاد تاریخی رو می‌دادم خداشاهده که فکر کردم چرا طفلک بیاد این‌طرف شهر و بعد باز برگردیم همون طرف برای کارا! خب من میرم! ولی وقتی رو هوا زد و گفت 9 منتظرتم فهمیدم که ماجرا زوایای نامکشوف دیگه‌ای هم داشته و من در هپروت دخترانه‌ی خویش بودم!!! اگه سن‌ّمون مهمه هردو 27 بودیم.

حالا خلاصه، من صبح پوشیدم و با علم به اینکه ممکنه 1001 ماجرا پیش بیاد توکل کردم و از خونه زدم بیرون. تو راه خیلی طبیعی بهش زنگ زدم که فلانی صبحانه زدی؟ گف چیزی تو خونه نیست! ولی اون باز طبیعی تر از من گفت میریم بیرون یه چیزی می‌خوریم، حالا تو بیا! ولی ازونجا که من خیلی باشعورم و البته مهمتر از شعور اینکه چون خودم گرسنه بودم یه کم کیک و شیرکاکائو و ازین دست خوراکیجات گرفتم و روانه شدم. رسیدم و در زدم و طبق معمول یواشکی و با رعایت احتیاط همسایه ها رفتم تو، درو باز کرد و سلام و خوراکیا رو دادم دستش و شال و مانتو رو درآوردم و یه کم گفتم وای وای گرمه و اونم محل نداد وبجاش چایی ریخت واسم. -نبات؟ +آره لطفاً -چیه گرفتی اینا؟ +کیک صبحانه و اینجورچیزا. جون داشته باشی مادر بری پی کارات دیالوگ‌ها دقیقاً به همین چرتکی و تابلویی. چای و کیک و زدیم و همون‌جور که مثلاً داشت آماده می‌‌شد و از کاراش حرف می‌زد و موهاش رو درست می‌کرد اخبار ورزشی رو هم می‌دید! تا اینجا خیلی آقا رفتار کرده بود. گفت یه سیگار بکشم و بریم؟ گفتم کارای توئه! سیگار روشن کرد و رفت نشست رو مبل. من رو مبل تکی نشسته بودم، چمباتمه زده بودم و سرم تو گوشیم بود. سیگارش نصفه بود که گفت حالا چرا اونجا نشستی و در حالی‌که به سیگار پک می‌زد با دست زد رو مبل، کنار خودش که یعنی بیا بشین اینجا. خندیدم (خنده ی معمولی که یعنی من هنوز طبیعی‌ام و واسم این چیزا مطرح نیس) و همونجوری سر تو موبایل رفتم و نشستم کنارش. راحت هم تکیه دادم بهش و اونم دستشو گذاشت پشت گردنم رو مبل و سیگارو تموم کرد. در این حین دستش هی تنگ‌تر میکرد فضا رو به من و من رو به خودش نزدیک‌تر. تا سیگار تموم شد و گفت ماچ سیگاری و سریع یه ماچ گنده از لپم کرد. (قبل این ماچ یه بار دیگه منو بوسیده بود اونم جلو بقیه و سر شوخی و این حرفا. در حد شوخی داشتن و تاچ معمولی هم به هم نزدیک بودیم.) بعد از ماچش گفتم یادت باشه عطر بزنم به خودم. گفت حالا که قراره عطر بزنی 2-3 تا بوس دیگه ام بده و دستمو گرفت و نشوند رو پاش. عملاً هیچ مخالفتی نداشتم و سعی می‌کردم خودمو ضایع نکنم با اداهای الکی. پیشونی و لپ و انگشتامو بازو رو بوسید پشت هم و گفت یه کم دراز بکشیم بعد بریم و صبر نکرد من چیزی بگم و دراز شدیم دوتایی رو مبل. در همون حین منم گفتم “جون خودت” که نگن دختره لال بود!!!. رو مبل، تنگ کنار هم بودیم و صورتش چسبیده بود به صورتم. گفت یه ماچ ندادی به ما! اومدم بگم اونجای آدم دروغـ… که ازم لب گرفت. در اون لحظه یه جمع‌بندی از رفتارش کردم و از اعتماد به نفس و تسلطش رو اوضاع راضی بودم، دلم هم که می‌خواستش، پس دل دادم به کار. لب رو هماهنگ کردم با حرکات پا و کم کم اومد روم. احتمالاً فکرشونمی‌کرد که من درجه‌ی همکاریم درین حد باشه چون یه لحظه سرشو آورد بالا و گفت تو خیلی خوبی! و قطعاً نظرشون اخلاق و شخصیتم نبوده در اون حالت! لباسم دکمه دار بود، 2 تا دکمه رو باز کرد و دستشو برد توی یقه. در همون حال لبشو رو گردنم بالا و پایین می‌برد. آدم به اون بلبل زبونی لال شده بود و تمرکز داشت رو موضوع. کارشم درست بود (یا من هات بودم و فک می‌کردم کارش درست بود!) ولی نه به استناد تجارب بعدی کارش درست بود. حالا به هرحال… با سینه ها که خوب آشنا شد، دست برد که سوتینمو باز کنه. حالا شما فک کن تو همون یه ذره جا! آقا گره خورده بودیم. عرض می‌کردم که دست برد سوتینو باز کنه که تصمیم گرفتم اذیت کنم! گفتم: “بودی حالا” و چرخیدم و نذاشتم. خندید . ازون خنده ها که ینی خواهرم زاییدی! توی یه حرکت سریع با اون‌یکی دستش دکمه شلوارمو باز کرد و دستشو برد توی شلوارم. دقت کنید که فقط توی شلوارم! خلع سلاح بودم رسماً ولی هنوز با چشای پر مدّعا نگاش می‌کردم. با کش و قوس فراوون سوتینمو باز کرد و تو چشام نگاه کرد و خندید. بلند شد و دستمو گرفت و رفتیم روی تختش. هر دو ساکت، انگاری خجالت می‌کشیدیم از حرف زدن! خیلی با هم هماهنگ بود هیکلامون واسه همین هرچی میپیچیدیم تو هم کلی حال میداد. توی این بالا و پایین شدن ها کیرشو با شکم و رون و پا و قسمت بالایی کسم حس میکردم. دکمه هامو دونه دونه باز کرد و با اون یکی دستش هم شلوارمو میداد پایین. بلند شد و خشن و سریع شلوارو از پام کشید. اومد سمت لباسم که دست بردم سمت دکمه شلوارش. کمربند البته. باز کردمشونو کم کم سعی کردم بخوابونمش . کلا فاعل شدیدی بود که باید یه جوری آرومش میکردم. شلوارشو شل کردم و داشتم میدادم پایین که دیدم وضعیت خودم با اون دکمههای باز و سوتین شل خنده داره. سریع اومدم روش و با یه کم ادا، اوّل اینا رو دراوردم. من بودم و شرتم، نشسته روی کیر آقا که از روی شلوار مثل دسته بیل بود! سفت آقا سفت. دیگه واقعاً میخواستمش. شلوارشو دراوردم و دکمه‌های پیراهنشو باز کرد و دراورد و آروم پرت کرد که اتوش خراب نشه! دست کشیدم روی کیرش و خم شدم و یه لب گرفتم ازش. بعد گردنش. بعد سینه ش. بعد شیکمش و لبمو برنداشتم و همونجور رفتم پایین. دیگه صدا نفساشو می‌شنیدم. سرشو گذاشت چون نمی‌تونست بالا نگه داره و تماشا کنه. هم‌زمان که شرتشو می‌دادم پایین لبمو می‌کشیدم رو کیرش. گرفتمش تو دستم و نوکشو لیس زدم. یه لرزش کوچیک تو اندامش افتاد . می‌دونستم دوست داره ببینه این حالت رو. گفتم می‌خوای ببینی؟ جواب نداد و خودشو کشید بالاتر و اشاره کرد که تو مشغول باش. یهو کیرشو کردم تو دهنم. موهام میومد و زاویه دید رو می‌بست. اونا رو هم باید جمع می‌کردم و همزمان ریتم خوردن کیرشم خراب نمی‌کردم. کیر خوبی داشت. بهش نمیومد راستش. البته اندامش کلن رو فرم بود. نه اینکه سیکس پک داشته باشه ولی خوب بود. قدش معمولی بود و به تناسب هیکلش هم اوکی بود. با دست چپم کیرشو گرفته بودم وهمون‌طور که توی دهنم می‌کردمش و میاوردم بیرون، با دستم هم حرکت رو تکمیل می‌کردم. واقعاً تحریک شده بود. یه تیکه سنگ داغ توی دست و دهنم بود انگار. دستشو آورد و گفت بسه. جمع کرد خودشو و شرتشو کامل دراورد و گفت شل بگیر وگرنه درد داره ها!! و همونجور منو چرخوند و خوابوند. منم به جهت این‌که حرفی زده باشم بهش گفتم کثافت!! شرتمو دراورد و انگار که از نتیجه راضی باشه خندید. دست کشید روش و خم شد که بخورش. نذاشتم. گفتم دوست ندارم اومد سمت لبام و همزمان کیرشو داشت تنظیم می‌کرد اون پایین. انگار که بخواد حواسمو این بالا با لب گرفتن پرت کنه و اون پایین هرکاری می‌خواد بکنه… گف چی دوس داری؟ گفتم تمرکز کن شما! گفت می‌کنم!!! و البته که این جواب هوشمندانه ایهام داشت، ولی گور بابای ایهام و هوش و حواس تو اون وضعیت. خودشو تنظیم کرد و کیرشو گذاشت درِ کسم. تو چشام نگاه کرد و باز ازون خنده هاش تحویل داد و فشار داد. گفتم آروم…آروم یه سال یا بیشتر بود که سکس نداشتم. آروم فرستاد تو. بعد هر اینچ که پیشروی می‌کرد برای من صبر می‌ کرد. من خیس بودم ولی بازم با مکافات رفت تو. قیافه‌م درد رو بیشتر نشون می‌داد تا لذت واسه همسن 2-3 بار پرسید خوبی؟ اذیتی؟ درد داری؟ گفتم اوکی‌ام و سعی کردم کمکش کنم واسه تلمبه زدن. وقتی دید من اوکی‌ام شروع کرد بالا و پایین رفتن. شاید یه دقیقه نشد که ارگاسم شدم. لذتی پیچید توی تمام بدنم که ناخوداگاه لبخند زدم. چشامو باز کردم دیدم داره نگام می‌کنه و میخنده، گفت نوش جان! صدام دیگه داشت بلند می‌شد. حرکاتش تند بود و هر از چند گاهی می‌کشید بیرون و باز یهو می‌کرد تو. اوج لذت بود واسم. به خودم اومدم دیدم داد و بیداد می‌کنم که دستمو گذاشتم رو دهن خودم که صدام بلند نشه. بعداً گفت این حرکتم خیلی حشریش کرده ولی به همین وقت عزیز قسم که من اون لحظه فقط مراعات همسایه ها رو کردم!!! کشید بیرون یه کم صبر کرد و بعد منو چرخوند به شیکمم. با کشف جدیدی روبرو شد و یه مقدار با لپ های کونم بازی کرد وبوسیدشون و پرسید بریم؟ گفتم بریم. یه بالشت گذاشت زیر شکمم و کیرشو مستقیم با یه حرکت فرستاد تو کسم. دیگه هرچی هم صدامو کنترل می‌کردم فایده نداشت، بس‌که صدای تخت بلند بود از شدت تلمبههاش. حس می‌کردم از ضرباتش همه اندام‌های درونی شیکمم جا به جا می‌شن. خسته شده بودم دیگه. باز برگشتیم به پوزیشن قبل. دوباره داشت با همون ریتم قبلی می‌کرد که تصمیم گرفتم تمومش کنم دیگه. یه کم صدا اضافه کردم و شروع کردم حرف زدن. می‌خوامت. بکن… می‌خوامت کثافت. آره… همین… همین… همینو می‌خوام… (دیگه شرمنده نهایت کلماتی بود که تو اون حال به ذهنم می‌رسید. به بزرگواری خودتون ببخشید.) و واقعاٌ هم می‌‌خواستمش. هر حرکتش برام لذت بود. قیافه‌ی عرق کردش و چشاش که برق می‌زد و لب گرفتنای حشریش لابلای کار. راضی بودم ازش کاملاٌ کاری رو که می‌خواستم شد.سرعتشو زیاد کرد و ضربه می‌زد. یه دقیقه شد فکر کنم که با سرعت زیاد یهو کیرشو کشید بیرون و آبیاری کرد کل هیکل منو. نفس نداشتیم دیگه. خیس عرق بودیم و منم که خیس‌تر هم بودم از مرحمت آقا. یه دستش به کیرش بود و با اون دستش هم خودشو با فاصله از من نگه داشته بود که گفتم بخواب روم نفسمون جا بیاد. گور بابای کثافت کاری. از خدا خواست و سرشو گذاشت رو سینه‌م و ولو شد. دستامو حلقه کردم دورش و سرشو آورد بالا و یه لب بیحال گرفت. بعد که دوش گرفتیم و می‌پوشیدیم پرسید که چطور بود؟ خندیدم و گفتم well done گفت same here منم گفتم نوش جان! اگر از عاقبتمون هم خواسته باشید بدونید امسال تابستون وارد سومین سال دوستیمون می‌شیم.

نوشته: گلی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها