داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

گفت مطلقه است اما …

بعد چند سال بالاخره خدا لطفش شامل حال ما شد و بعد سه بار انتقال جنین ناموفق بالاخره بار چهارم انتقال موفق داشتیم و اواخر شهریورماه امسال بود که خبر باردار شدن همسرم خیلی شادم کرد درین 8 سال ازدواج به دلیل ضعیف بودن اسپرم من بچه دار نشده بودیم و حالا یه شادی وصف ناپذیری در زندگی ما بوجود امده بود دکتر که رفتیم به همسرم گفت تا زمان تشکیل قلب حدود هفته هشتم نباید نزدیکی داشته باشین که همسرم هم بهم اعلام کرد که چون خیلی ترس و استرس دارم تا چهار پنج ماه نزدیکی نخواهیم کرد که خدانخواسته جنین لطمه نبیند …
با اینکه فردی شهوتی هستم و مدام در فکر لذت جنسی با همسرم بوده ام اما چه دوران مجردیم چه این 8 سال ازدواجم خدا گواه منه که هرگز خیانتی نکرده بودم و چشمم دنبال ناموس مردم نبوده اما با کسی که چنین هم میکرد مخالفتی نداشتم گفتم هرکس مسول کار خودش هست و مدام هم درین سایت عزیز داستانهای سکسی شما سروران ارجمند را میخواندم و شیوه های گوناگون سکس را که نوشته بودین با همسرم پیاده میکردم و حالا اینکه چند ماه بدون سکس به سر ببرم برام سخت بود حدود 40 روز گذشت اوایل ابان ماه بود درین مدت با عذر خواهی از همه اما دو بار در خواب خودم و خراب کرده بودم بعد 40 روز از خانمم خواستم که بهم اجازه دهد از پشت باهاش سکس کنم که ترس و استرس زیادش بهم این اجازه را نداد … چند روز گذشت صبحها که سر کارم میامدم ( بوتیکی دارم ) مشتری هام اکثرا خانم بودن که با دیدن هرکدام حس شهوت من بالا میرفت اما هرگز فکر اینکه با کسی سکس کنم نداشتم یه روز که دوستم یونس پیشم بود از سکس با یه زن حرف میزد و کلی ذوق میکرد منم که شرایط را گفتم خیلی مرا مسخره کرد و گفت ای بابا یاسان جان تو که نماز نمیخوانی روزه نمیگیری پس چه مرگته و بیخیال باش و لذتت ببر که گفتم بحث ایمان نیست از اولش نخواستم حالا هم نمیخوام که حرفی زد منو به فکر انداخت … بهم گفت تو که الان شرایط همسرت چنینه و بیا یه زن بیوه را یکساعت صیغه کن و پول خوبی بهش بده و کاری حرام هم نیست و نیاز خودت را براورده کن این حرف یونس پیشنهاد بدی نیست و میشه چنین کنم ازش خواستم حالا بیوه از کجا پیدا کنم که سریع گفت آن با من …
سه چهار روز گذشت که یونس خان پیشم امد و گفت که یه زن خوشگل حدود 30 ساله برات پیدا کرده ام و یه پول خوبی بهش میدی و لذت خودت و ببر که سریع گفتم شوهرش چه شده که بیوه است گفت طلاق گرفته و الان مطلقه است … صبح روز بعدش طبق قرار به خانه یونس رفتم دقایقی بعد یونس سویچ مرا گرفت و با ماشین من رفت … یه خانم بسیار خوشگل که با خویش گفتم لعنت به شوهری که این زن و طلاق داده که خیلی زیبا و خوش استیل بود حدود 5 دقیقه در مورد شرایط خویش براش گفتم و سپس بهش گفتم من که صیغه را کامل بلد نیستم اما میدانم که اگه آقا همین دو کلمه بگه که حاظری برای این مدت با این مهریه عقد موقت من بشی و شما هم بگی بله کافی است …
گفتن کلمات صیغه تمام شد و او که زهرا نام داشت ( مستعار ) با یه خنده تلخ جواب بله را داد که ان لحظه برام اهمیتی نداشت چونکه دانستم وقت کمه و صیغه را یه ربع تعیین کرده بودم دست به کار شدم وقتی زهرا لخت شد آدمی از دیدن بدنش هم ارضا میشد چه رسد به کون و کس او رسیدن … لب تو لبش شروع به لمس بدنش کردم حسی بهم دست زد که قابل وصف نیست لذتی به من وارد شد که رویایی بهشتی بود با لمس سینه های تقریبا ریزش دیگه کیرم داشت منفجر میشد دو سه دقیقه لمس بدنش و بوسه ها کردم و کاندوم و اوردم و سپس دست به کار شدم مشخص بود همین دیشب موی بالای کسش را زده بود خیلی سفید و زیبا بود با فرو بردن کیرم تو کسش هنوز بار دوم تلمبه نزده بودم که ابم سرازیر شد که خیلی ناراحت شدم خیلی خیلی حشری شده بودم سریع کاندوم و عوض کردم و مجدد شروع کردم صدای اه اه اه زهرا خیلی بهم میچسبید و اوج لذت بودم بعد چند دقیقه آبم آمد و دوبار ارضا شده بودم که بهترین لحظات عمرم بود طبق قرار مبلغ را بهش دادم و بهش گفتم شماره ات را بده که هروقت خواستم خبرت کنم بیای پیشم که این کار سبب شد یه سوتی بزرگ بدهد و تمام لذتی را که برده بودم به عزا و غم تبدیل کنه … گوشیم و برداشتم که شماره اش را ذخیره کنم وقتی شماره را گفت و منم داشتم اسم مستعاری براش میذاشتم گفت آقا یاسان فقط تورا خدا به هیچ وقت ظهر و شب زنگ و پیام ندی که شوهرم خانه است و خون بپا میشه و … سریع گفتم چی چی … شوهرت … مگه شوهر داری … مگه نگفتی طلاق گرفتی … چه میگی زهرا … دست و پاش و گم کرده بود به لکنت افتاد و گفت ها ببخشید منظورم پدرمه که اشتباه گفتم شوهرم … اما قشنگ معلوم بود دروغ میگه که از زیر زبانش حقایق و شنیدم که شوهر داره و آبدارچی یه شرکت خصوصی است و تا 2 ظهر سر کارشه و حقوقش حتی تا هفته اول ماه کفایت نمیکنه و مشکلات فراوان دارند و … خیلی داغان شدم از خودم متنفر شده بودم مخصوصا وقتی گفت بخدا همش کار یونس دوستته که من مدتهاست باهاش هستم و بهم گفت پول خوبی بهت میدهد فقط نگی شوهر دارم بگو طلاق گرفته ام … خیلی خیلی از یونس دلگیر شدم و بعد اینکه زهرا رفت و یونس برگشت تا انجا که تونستم بهش بد و بیراه گفتم و لعنت بهش فرستادم … گفتم دیگه تمام دیگه دوستی ما تمامه و از امروز دیگه بین من وتو هیچی نیست تو بهم خیانت کردی تو باعث شدی من عهد و پیمان را بشکنم و تا ابد شرمنده همسرم بشم … یونس گفت من فقط بخاطر دوستیمان چنین کردم بخاطر بیست سال دوستی که داریم خواستم برات کار خوبی کنم که این زن لعنتی سوتی داد و … با دلگیری پا شدم و آمدم الان یک ماه و نیمه از آن موضوع میگذره که هربار همسرم و میبینم فقط شرمندگی میکشم و با خدای خویش عهد کرده ام یک رگ از بدنم باقی مانده بود بهش میگم چنین کرده ام و ازش عذر خواهی میکنم … من ناخواسته با زن شوهردار همبستر شده بودم لعنت به دوست بد که چنین شد اما توبه کرده قسم بخدا توبه خواهم کرد این یکبار برای هفت پشتم کافی بود و عمری پشیمانی …

نوشته: یاسان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها