داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

باورش سخت است میدانم

داستان سکسی یا خاطرات چه فرقی میکنه من تصمیم ندارم با گفتنه قسمتی از زندگیم سعی در تحریک کسی بکنم فقط میخواهمبا نوشتن خاطرات ان روزها را یک بار دیگر برای خودم مورو کنم
بعد از فوت همنفسم دیگر هیچ چیز یا هچکس نتوانست جای خالی او را برایم پر کند هر چه مادرم بیشتر تلاش میکرد کمتر نتیجه میگرفت تا مرا متقاعدکند تا با یکی از خواستگارهایم ازدواج کنم و زندگی عادی را از سر بگیرم من تنها حاضر شدم اسباب و اثاثی منزل را کمی تغیر دهم و مادرم امید داشت شاید این تغیرات بتواند افکار مرا کمی از گذشته دور کندو من به زندگی عادی باز گردم از مادرم خواستم علی برادر کوچکترم را که تنها دو سال اختلاف داشتیم را برای کمک به خانه ما بفرستت رابطه من وعلی قبل از این بسیار محترمانه و من حتی یادم نمیاید در طول این بیست و نه سال از زندگیم حتی یک شوخی نامربوط با هم کرده باشیم ولی ان روز اتفاقی افتاد که تمام زندگی من رنگ و بوی دیگری گرفت
ساعت نه صبح بود که علی زنگ در خانه مرا زد ان روز من یک زیر شلواری مرداته و یک تیشرت تنم بود بعد از خوشامدگویی از علی خواستم برای اینکه لباسش کثیف نشود یکی از زیر شلواریهای ان مرحوم را بپوشد و هر کدام برای کار به قسمتی از خانه رفتیم من سعی میکردم یک چمدان از لباس های قدیمی که مدتها زیره کمد بود را بیرون بکشم اماهرچه زور میزدم نمیتوانستم تا جایکه دمر روی فرش خوابیده بودم و هی دسته ساک را میکشیدم و بلاخره مجبور شدم از علی کمک بخواهم علی نیز مانند من دراز کشد و هر دو سعی در بیرون اوردن ساک کردیم در این کش و قوس علی نیمه تنش به روی من کشیده شده بود خدای من میتوانستم التش را روی باسنم حس کنم
تمام بدنم داغ شده بود احساسی گم شدا
ی تمام وجودم راگرفته بودشهوت در وجودم موج میزدحرکتهای علی باعث شت کاملا التش میان دو باسن من باشد به ناگهان از روی من
بلند شد اما نتوانست از خیسی لباس من جلو گیری کند و با گفتنه ببخشد مریم جون یادم امد یه کار فوری دارم سریع لباس عوض کرد
و زیرشلوری را به بهانه کثیف شدن توی ماشین لباس شویی انداخت و رفت دیگه توانایی کار نداشتم سعی میکردم افکار خودم را از حادثه پیش امده دور کنم اما نمی شد وقتی شب به رختخواب رفتم این افکار بیشتر شد و وقتی به خود امدم متوجه شدم با یک دست سینه و با دست دیگر زیرشکمم را میمالم از جا بلند شدم و توی تختخواب نشستم شیطان چنان وسوسه ام کرد که تصمیم خودم را گرفتم
علی باید کام مرا براورد اما ججوری چه کار باید میکردم البته
اینجور مواقع شیطان خود به کمک شما میایدفردا به مادرم زنگ زدم
و گفتم مادر علی را بفرست من او را شام نگه میدارم و برای اینکه کار زودتر تمام شود شب او را پیشه خودم نگه میدارم اما شما از بابت ماندن او چیزی به او نگویدممکن است بهانه اورده و نیاید مادرم قبول کرد و من مشغول اماده کردن مقدمات شدم
اول به بازار رفتم و یک شلوار استرج چسبان و یک تاپ خریده وخانه
برگشتم حمام کردم و تمام مو های زاید را تراشیدم و منتظر امدن
علی شدم ساعت هفت شب بود که علی امد با شنیدن صدای زنگ چنان
قلبم به تپش افتاد که صدای ان را میشنوفتمخیلی سعی کردم خودم
را ارام کنم بعد از دو دقیقه به اعصاب خود مسلط شدم و م
دانستم
اگر حرف یا حرکت خواستی انجام دهم ممکن است تمام کارها را خراب و او از نیت من اگاه گردد
سلام علی جون دیروز کجا دررفتی
ببخشد مریم جون الان در خدمتت هستم هر چه کار داری به خودم بگو
من کوچک تو اسباب اثاثیت هستم
متعجب شدم از اینکه اون بیشتر از من سعی میکرد اوضاع را عادی
جلوه دهد
راستش یکم دیر امدی اول شام بخور بعد اگه راست میگی امشب اینجا
بمون تا فردا
رنگ علی برگشت یک نگاهی به سراپای من انداخت تازه یادش امد
تا به حال من را با یک همچین لباسی ندیده است و خدا میداند توی اون لحظه به چی فکر میکرد
در تمام ان مدت بین ما سکوت بود وتلاش میکردم راه حلی پیدا کنم
و این بار نیز شیطان به کمکم امد
راستش علی جون از دیروز من کلی کار کردم فقط یکی دوتا کار
مونده که باشه صبح
علی بدونه انکه حرفی بزند رفت یک متکا و پتو برداشت و من
موندم که چکار کنم ناگهان گفتم
علی جون اگه زحمتی نیست این قولنج مرا بگیری
چشمان علی برقی زد از جا بلند شد وخیره مرا نگاه کرد
علی جون فهمیدی چی گفتم
دادش من بلد نیستم
کاری نداره من دستم را پشتم جمع میکونم تو مرا بلند کن
بدون معطلی پشتم را به علی کردم و منتظر شدم به اتاق من بیاید
به ناگهان گرمی تنش رو پشتم احساس کردم
برای چند لحظه سکوت بین ما برقرار شد من دستانم را به پشت بردم
و علی دستانش را به دور سینه هایم حلقه کردو ارام هر دو سینه
مرا دردستانش گرفت و فشار ارامی داد که من اه از وجودم برخواست
با اه من او که شهوتی شده بود یک دستش را به ارامی پایین
اوردو بین دو پای من گذاشت و من با این کارش به ارش رفتم
علی چکار میکونی … علی ترا به خدا …علی
وچنان اه و اوهی کردم و در بقلش پیچ و تاب میخوردم که او هر
لحظه شهوتی تر میشد
علی ترا به خدا خواهش میکنم
علی مرا به پشت رو تخت انداخت و شلوار را از پایم در اورد

یک متکا به زیر شکمم گذاشت جوری که باسن من کاملا بالا امد
با دستانش لومبرهای مرا از هم باز کرد و با زبانش شروع
به تیسیدن سوراخ من کرد

زنانی که شوهرانشان این کار را با ایشان کرده باشد میفهمند
من چه میگویم و چه لذتی در این کار است
من به خواستهام رسیده بودم
دیگر به جای اینکه بگویم علی جون نکن فقط اه واو میکردم
چشمانم را بستم و از موقعییت پیش امده لذت میبردم
در همین گیرودار علی مرا برگرداند و من چشمم به الت بزرگ علی
افتاد
این بار دست بردم التش را گرفتم و به داخل کوسم هل دادم و
دوباره چشمانم بستم وگفتم
علی جون جرم بده
علی ترا به خدا
علی
لحظاتی بعد صدای جیغهای شهوت الود ما بود که فضای اتاق را پر
کرده بود
تا صبح سه بار با هم سکس کردیم و من تلافی این چند سال را در اوردمبعد از ان علی هفته ایی یکی دو بار پیش من میامد تا
اینکه ازدواج کرد
حالا دیگر او حاضر نیست پیش من بیاید و مرتب التماس میکند
که ازدواج کنم ولی من نمی توانم
برای من دیگر هیچ کس علی نمی شود

نوشته: مریم

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها