داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

لجبازی بچگانه و باختن کون (۱)

سلام
مقدمه :
این گی نویسه فقط یک داستان و تخیل هست ، اگه خوشتون بیاد که چه بهتر بازم بیشتر مینویسم براتون ، البته از شنیده ها و تجربه ها و داستانهای خونده شده استفاده میکنم.
موضوع :
لجبازی بچگانه بین سه نفر پسر بچه (هر سه در یک رده سنی حدود ۱۲-۱۵ سال) که باعث اوبی شدن یکیشون میشه و داستان از زبان مفعول داستان به مخاطبان هست.
شروع داستان :
من حمید هستم ، توی یک شهر کوچک و قدیمی توی یک محله با دو نفر به اسمهای رضا و بیژن همبازی و هم محله هستیم .
خودم که یک پسر خوشکل و سفید و یکمی هم تپل با بدنی بدون مو و باسنی خوشفرم هستم ، بیژن از یک خانواده پولدار همسایه پشتی ما هستن که یک خونه خیلی بزرگ و قشنگ دارن ، ولی رضا وضع مالیشون آنچنان تعریفی نیست و یه خونه قدیمی دارن و کوچه بعدی ما هستن .
یه روز تابستانی که ما سه نفر توی کوچه مشغول بازی بودیم متوجه پچ پچ های رضا و بیژن شدم _
_گفتم: چیزی شده؟
رضا: نه خبری نیست .
بیژن: راستش یه بازی جدید تو ذهنمون داریم گفتیم شاید تو نیای بیخیال شدیم.
من(حمید) : خب اتفاقا منم از این بازیای تکراری خسته شدم انجامش بدیم ، چه جوریه؟
رضا: باید بریم روی پشت بوم شما و بیژن اینا که خونه هاتون از پشت به هم وصله
بیژن: اره ، میتونیم از خونه ما بریم
من: چرا پشت بوم؟ این چه بازیه؟
بیژن: باید بریم اونجا تا یادت بدیم اینجا نمیشه
_خب خلاصه نگو اینا نقشه داشتن ، ما هم از همه جا بیخبر با شوق رفتیم ، خونه بیژن اینا کسی نبود ، تا درو بستیم یه لبخند شیطانی توی صورتشون پیدا شد . رفتیم از پله ها که بالا بریم اصرار روی اصرار که تو اول برو ، معمولا اینجور جاها من اول نبودم ، منم رفتم ، توی پله ها که میرفتم متوجه صدای ریزی شدم که داشتن با هم حرف میزدن ، خیلی واضح نبود ولی انگار چنین جملاتی میگفتن: چه کون بزرگی داره ، اوووف چه سفید هم هست ، اووه چه برنامه ای شود .
اینارو که شنیدم هنوز توی حس و حال دادن و کردن نرفته بودم ، فکر نمیکردم اصلا منظورشون به من باشه . خلاصه رفتیم بالای پشت بوم ، یه اتاق خالی و قدیمی اونجا بود که میشه گفت انباری بوده قبلش .
رفتیم داخل ، گفتم خب بازی چیه؟ گفتن اگه شروع کردیم دیگه باید انجامش بدیم هااا ، نمیشه جا بزنیم ، گفتم خب حتما بازی خوبی نیست ، بیژن گفت بهت قول میدم بهترین بازی عمرت باشه ، منم گفتم باشه هستم .
برای شروع دیدم یهو رضا و بیژن کیراشونو درآوردن ، تعجب کردم که چه کاریه آخه ، رضا گفت تو هم دربیار ، گفتم واسه چی؟ گفت باید به هم بمالیم ، اینجوری( که یهو دوتاشون شروع کردن به هم مالیدن) همزمان چشماشونو میبستن و انگار غرق لذتن ، منم در آوردم رفتم جلو ، به هم مالیدیم و من بعد از دو دقیقه کنار کشیدم ، رضا گفت چی شد؟ گفتم حال میده ولی زیاد اینجوری نیست که شما اداشو درمیارین ،
بیژن گفت راست میگه باید یه کار دیگه بکنیم
گفتیم چه کاری؟
گفت کیرامونو درمیاریم مال هرکی کوچکتر بود اون میشه زن بقیه میشن شوهر
رضا یکم جا خورد ، انگار نقششون بهم ریخته بود
نگو اینا فکر کردن کیر من از مال اونا کوچکتره و میخوان اینجوری منو بکنن که رضا موقع مالیدن میبینه مال خودش کوچکتره و بیژن این وسط سواستفاده کرده رضا رو هم بکنه .
خلاصه رضا قهر کرد و رفت ، بیژن گفت بیا خودمون بازی کنیم ، گفتم باشه
گفت بار اول تو زن باش دفعه بعد من زنت میشم
منم قبول کردم
بیژن اومد از پشت چسبید بهم و کیرشو از روی شلوار میمالوند بهم
منم که تا حالا زمینه ای نداشتم و توی فازش نبودم توی نقشم غرق شدم و مثل زنش شدم ، از همون مالوندنا یه اذت کوچکی در من شکل گرفت
حالا وقتش رسید و بیژن شلوارمو کشید پایین و چسبید بهم ، هی بوسم میکرد ، منم داشت خوشم میومد ، تف زد به کیرش و گذاشت لای پام و عقب جلو میکرد ، داشت یکم خوشم میومد که کارش تموم شد ، گفت میخوای حالا تو شوهر باشی ، که منم گفتم نه ، همین نقش رو دوست داشتم ، اینو که گفتم اون لبخند پیروزی رو زد و فهمید که به من لذت کافی رو داده که هر روز بکنتم
حالا منم نمیدونستم اینا چیه ، چون من به بلوغ نرسیدم و اونا رسیدن .
گذشت تا شبش که رضا توی کوچه پیشم بود ، خونشون خالی شده بود ، هی اصرار میکرد بریم بازی کامپیوتری و منم قبول نمیکردم .
دیگه گفت که بریم ادامه بازی ظهر که
_گفتم نه ، من با بیژن بازی کردم
_گفت خوب بود؟ خوشت اومد؟
_گفتم اره
_گفت من بهتر از بیژن بلدم بیا بریم بازی کنیم
_بازم گفتم نه
_یهو بهم گفت توروخدا بیا بریم ، هرکاری خواستی برات میکنم هرچی بگی بهت میدم فقط توروخدا با منم بیا ، اصلا بیا بریم فیلمشو نشونت بدم ببینی واقعیش چه جوریه
اینو که گفت کنجکاو شدم و رفتم ، اون زمان دستگاه cd بود ، یه فیلم سوپر گذاشت ، چه فیلمی ، چه حالی میکردن ، تو همین موقع شروع کرد کیرمو مالیدن ، و شروع کرد بوس کردن من ، منم تو کف فیلم بودم و هیچ مقاومتی نمیکردم ، بغلم کرد و گفت توروخدا من خیلی دوستت دارم بزار من شوهرت بشم ، من چشمام میرفت سمت تلویزیون و بی اختیار بودم ، به خودم اومدم دیدم خوابیدم به شکم ، اونم خوابیده روم و داره رو شلواری میماله و همش گوشمو میخوره ، دیگه نتونستم مقاومت کنم ، گفت در بیارم؟ گفتم اره ،
شلوارمو کشید پایین ، کیرشو درآورد و با یه تف گذاشت لاپا ، و هی تلمبه میزد ، تا بعد از یکم دیدم بلند شد ، کارش تموم شد و هنوز تو بغلش بودم و اون داشت همه جامو بوس میکرد.
راستش دیگه خوشم اومده بود ، به لطف این نامردا هنوز نفهمیدم سکس چیه مفعول شدم ، تا اون شب هنوز با آب منی آشنا نشده بودم تا اینکه:

این دوتا نامرد از روی لج همدیگه واسه هم تعریف کردن که چطوری منو کردن ، بیژن هم برای تلافی یه نقشه تدارک میبینه و عملیش میکنه: اینجور که یه روز منو برد خونشون برای همون زن و شوهر بازی ، دوتا بچه و یه خونه خالی ، رفتیم داخل ، نشستیم توی اتاق و یه فیلم سوپر گذاشت ، رفت لباسای مامان و خواهرشو آورد ، گفت اینارو بپوش تا عین زنه توی فیلم بشی ، منم با تصور اینکه یا جای خواهر قشنگش یا جای مامان جاافتادش هستم لباسارو پوشیدم ، وای اونجا فهمیدم با این تصور چه حس قشنگی دارم ، بیژن شروع کرد بغل کردن و بوس و خوردن ، با سوتین مامانش که تنم بود هی سینمو میمالید ، شرت خواهرش و دامنش پام بود ، اینقدر خورد که خودم حشری شدم ، وقتی دید دارم بدون مقاومت سرشو هل میدم سمت بدنم که ببوسه یا بخوره گفت حالا اوکی شدی دیگه ، من هنوز نمیفهمیدم منظورش چیه ، تا اینکه خوابوندم روی تشک و خوابید روم و بغلم کرد(به این خوابیدن و بغل شدن علاقه پیدا کرده بودم) چشمامو بسته بودم و توی دستاش نوازش میشدم و توی بغلش گم ، از بوسه هاش نگم که انگار یه زن بودم که تشنه محبت شوهرشه ،
_توی همین حس بودم که آروم در گوشم گفت میدونی امروز زن خوبی شدی؟
_گفتم آره ،
_ گفت میدونی زن خوب قبل از کردن چیکار میکنه؟
_ گفتم چیکار؟
_ گفت کیر مردشو میخوره
_منم گفتم تا حالا نخوردم
_گفت مگه تا الان بهت گفتم کاری بکنی که بدت بیاد؟
_گفتم نه
_گفت پس برام بخور ببین چه کیفی میکنی
_گفتم چشم
همینجور آروم کیرشو از گوشه سرم اورد جلو ، هنوز اون صحنه یادمه که یه کیر خوش تراش و خوش خوراک از بغل سرم اومد جلو و گفت بخور ، منم همونجوری صورتمو کج کردم و چشمامو بستم و شروع کردم خوردن
یهو بلند شد گفت وایسا باید یادت بدم ، نشست رو مبل و گفت بیا بشین اینجا پایین پام ، منم رفتم نشستم ، گفت بزار تو دهنت و به جای اینکه فقط با دهنت بالا پایین کنی میک بزن ، منم انجام دادم ، خودم داشت خوشم میومد ، یکم که گذشت دیدم کیرش انگار داره نبض میزنه ، نگاش کردم دیدم چشماشو بسته و با دوتا دستش سرمو گرفته و فشار میده رو کیرش ، منم بدون مقاومت مطیع امر شوهرم بودم ، یهو متوجه شدم یه مایع غلیظ توی دهنم خالی شد ، با چشمای باز حالت تعجب نگاش کردم که دیدم لبخند زده و هی میگه بخورش عزیزم قورتش بده دورت بگردم ، منم دیدم سرمو ول نمیکنه اول مجبوری قورتش دادم بعد که ولم کرد
_گفتم این چی بود؟
_گفت آبم بود ، آبم اومد
_گفتم آب چیه؟ نکنه شاشیدی تو دهنم ، مریض نشم
_گفت نه بابا ، آب کیرمه ، دیگه ماجرای آب کیرو برام تعریف کرد و فهمیدم چیه
گفتم خب مگه نمیکنی؟؟ گفت وایسا الان شروع میکنیم ، خوابیدم رو تشک و اومد خوابید پیشم و گفت لباسای خواهرم چقدر بهت میاد ، که گفتم بزار موقع بازی برات بپوشم(نگو موقع دادنه ، نگو زنپوشم کرده)
بازم ناز و نوازش و بازم بوس که خودم گفتم بیا بخواب روم ، آروم زیر زبون گفت چه زود اثر کرد ، منم که نمیدونستم منظورش چیه ، خلاصه اومد خوابید روم و لاپاییی کرد ، منتهی اینبار نمیدونم چرا تموم نمیشد ، نگو چون آبش اومده باید یه نیم ساعتی بکنی ، هی که طول میکشید منم چون میخواستم توی حس باشم تصویرسازیم ذهنیم بیشتر میشد و کاملتر که الان من خواهرشم و دارم جای زن توی فیلم سوپر حال میکنم . بنابراین لذتمم بیشتر میشد ، تا اینکه آخراش بود و آبش اومد ، . تموم شد و رفتیم .
تا اینکه بیژن اینو واسه رضا کامل تعریف میکنه تا حرص رضا رو دربیاره ، رضا هم چند روز بعد از یه فرصت کوتاه استفاده میکنه و به بهانه اینکه برم خونشون از پشت کمد توپ فوتبال رو دربیارم توی یه گوشه قفلم کرد و گفت یا به همه میگه ماجرای من و بیژن رو یا باید هرجوری میخواد بکنه منو ، منو فقط التماس کردم به کسی چیزی نگو و هرکاری بگی برات میکنم ، گفت باید همین الان بکشی پایین بکنمت ، منم با چشمای اشکی گفتم باشه.
درآوردم ، اونم درآورد ، گفت بخور برام گفتم نه ، هرکاری کرد گفتم فقط بکن ولی نمیخورم ، من فقط مال بیژن رو میخورم ، اونم حرصش گرفت و گفت باشه پس بخواب ، خوابیدم کف زمین ، دیدم گفت اون بالشت رو بزار زیر شکمت ، با تعجب گفتم بالشت چرا ، گفت به جای اینکه نخوردی ، منم متعجب گفتم باشه ، دیدم خوابید و داره میماله به سوراخم ، گفتم داری بالاتر میمالی هاا ، گفت اره میدونم ، خوابید که تلمبه بزنه دیدم کیرش رو سوراخمه ، گفتم اشتباه گذاشتی باز اعتنایی نکرد ، هنوز نرفته بود داخل ولی داشت دردش شروع میشد که خواستم خودمو زیرپاش بکشم بیرون که یهو قفلم کرد ، با گریه گفتم چیکار میکنی اینجوری دردم میاد ، گفت این تلافی نخوردن و زن بیژن شدنه ، گفتم توروخدا نکن دردم میاد ، دیدم نه ، فقط هی میگفت دوست داری همه بدونن؟ منم میگفتم نه ، توروخدا اینکارو نکن ، میگفت پس هیچ نگو و بخواب ساکت ، انصافا چون کیر رضا کوچک بود چیزیم نشد ولی اگه بیژن بود پاره میشدم .
کرد داخل سوراخم ، درد داشتم ولی کم ، از اونطرف هم در حال گریه ، یکم که گذشت و اروم اروم شروع کرد به کردن دردش رفت ، با اومدن لذت گریه منم قطع شد ، کرد تا آبش اومد ، اما این نامرد آبشو ریخت داخل کونم ، دیدم درنیاورد ، همونجور خوابیده بود روم ، گفتم مگه تموم نشد ، گفت نه دفعه دوم مونده ، منم چون لذتش رو چشیده بودم دیگه چیزی نگفتم ، فقط با یه لحن خواهش بهش میگفتم دیگه به کسی نمیگی؟ اونم میگفت اگه قول بدی تا آخرش همینجوری بمونی به هیچکس چیزی نمیگم ، دوباره کرد ، سوراخی کرد ، وایسادیم و ایستاده کرد ، خوابیده کرد ، چند مدل منو کرد ، و چندبار منو کرد و آبشو ریخت داخل کونم که منو اوبی خودش کنه ، تموم که شد تمام کون و لاپای من پر از تف و آب کیر بود ، توی آینه که دور خوردم کونمو نگاه کنم با این صحنه آبپاشی شده که روبرو شدم خودمم تحریک شدم ، ،
هیچی خلاصه اینجوری شد که من کونی این دوتا شدم سر لجبازیشون ، البته واسه رضا فقط میخوابیدم تا آبش بیاد و بره ولی واسه بیژن به اختیار و شوق خودم سریع لباسای خواهرشو میپوشیدم و اول ساک میزدم واسش ،
این داستان شروعش بود ، بقیه داستان هم دوباره مینویسم براتون

نوشته: مفعول اجباری

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها