داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فوت فتیش با دختر بسیجی

سلام اسم من محمد هست 18 سالمه

این داستان من واسه موقعیه که فوت فتیش داشتم با یکی از دخترای پایگاه.

از خودم بگم من محمدم با قد 1.70 و وزنم 50 کیلو. من با دوستم مهران 5 سال هست که تو بسیج هستیم و من تقریبا رابطم با فرمانده و تمام بچه های پایگاه اوکی و خیلی باهم رفیقیم. و فرمانده هم خیلی به من اعتماد داره و فرمانده پایگاه در تموم امور من هم کمکش میکنم یجورایی من بعد فرمانده همه کاره پایگاهم. بگذریم ما جلسه هایی از قبیل ثبت نام بچه ها برنامه ها میزاریم هم از طرف ما مردا برای ثبت نام میشینم دور میز هم زنا و باهم مشارکت میکنیم. یکی از زنایی پایگاه که مسئول بخش خانوم ها بود خانم عمادی بود و دخترش فاطمه هم همیشه باهاش بود. که یجورایی مسئول بود اونجا و کمک مادرش مثلا. دخترش 16 سالش بود با قد 1.58 بود و با چشمای مشکی و درشت و اندام لاغر و کشیده داشت. بگذریم منو رفیقم مهران که بعضی وقتا تنها بودیم تو پایگاه سوپر میدیم و و شروع میکردیم به جلق زدن. راستی من خیلی قدیم با حس فوت فتیش اشنا بودم از بچگی حسشو داشتم و وقتی هم که بزرگ تر شدم و به اینترنت دسترسی پیدا کردم با این حس بیشتر اشنا شدم. بگذریم من همیشه عاشق لیس زدن جوراب دخترهای چادری بودم و همیشه تو اینترنت فیلم های فوت فتیش دخترای با حجاب میدیدم و بدجوری تو کف پاهای فاطمه دختر خانم عمادی بودم چون بعد مدرسه یه راس میومد پایگاه پیش مادرش. یبار به اتفاق کتونیشو بو کردم و دیدم که حسابی بوی عرق میداد و من اون موقع وقتی دیدم اوضاع جوره کفششو ورداشتم و لیس میزدم و یه جق هم زدم. بعد این فاطمه هر وقت منو میدید با یه حالت سرد منو میدید روشو میگرفت اونور یه سلام بلد نبود بکنه که بهش سلام میدادیم. حالا بریم سر اصل مطلب چی شد که من با فاطمه فوت فتیش رفتم یه روز که من تو پایگاه تنها بودم البته داشتم کارای ثبت نام بچه هارو انجام میدادم و فرمانده به من سپرده بود اون روز که من تو پایگاه بودم هیچکی نبود و من تنها بودم. بعد که حواسم به پرونده ها بود دیدم یه صدای آه و ناله داره میده اولش فکر کردم توهمه. بعد دیدم نه بازم اون صدارو دارم میشنوم پاشدم رفتم دیدم تو بخش خانوما صدای آه آه میاد دیدم دختر خانم عبادی فاطمه داشت با دوستش لز میکرد و کصشونو به هم میمالیدن به مامانش گفته بود من با دوستم میریم تو خونشون درس بخونیم و مامانش هم رفته بود جایی کار داشت. اینو یجا دزدکی شنیده بودم که داشت به مامانش میگفت. من هم گفتم بزار از فرصت استفاده کنم یه موقعیت خوب گیر اوردم شروع کردم به فیلم برداری که کامل هم صورتشون واضح افتاده بود هم لزشون. من فیلمو گرفتمو دیدم اونا هم شروع کردن بعدش به درس خوندن من هم قایمکی رفتم سمت میز و پرونده هارو برداشتم و رفتم خونه. اون روزی که خونه بودم تا شب که بشه بخوابم تو اتاقم با فیلمی که ازشون گرفته بودم جق زدم. تا صبح شد و من رفتم پایگاه سلام علیک و از این حرفا رسیدم به فاطمه خانوم بهش سلام کردم اونم حالا کم و بیش جوابمو داد بهش گفتم یه لحظه میان باهاتون کار دارم درمورد یکی از پرونده ها گفتم یکی از پرونده خواهرا اشتباهی امده قاطی پرونده برادرا گفتم بیا بریم اون پرونده رو بدم بهتون گفت باشه رفتیم. سمت میز من کسی تو اون قسمت از پایگاه نبود همه حواسشون به اخوندی بود که داشت صحبت میکرد وسط پایگاه و اتاق من کلی فاصله داشت تا وسط پایگاه و پایگاه جوری بود که به دو قسمت تقسیم می شد و در خروجی پایگاه رو نصف میکرد یه طرف حال پایگاه بود اون طرف سمت چپ میخورد به یه راهرو که 3 تا در بود در سمت راست اتاق من بود وسط اتاق که فرمانده هاوجمع میشدن سمت چپم اتاق خواهرا. بگذریم رفتیم تو اتاق گفت کدوم پروندس اقا محمد بدید من ببرم گفتم شما دیروز کجا بودید با یه لحن تند گفت به شما ربطی داره گفتم نه تو پایگاه که نبودین یه نمه تعجب کرد و گفت نخیر خونه ی دوستم داشتیم واسه امتحان درس میخوندیم بعد گفت مشکلیه گفتم نه. بعد گوشیمو از جیبم دراوردم گفتم پس من اشتباه میکنم بعد فیلمو بهش نشون دادم از خجالت سرخ شده بود گفتم خیلی بد میشه اگه کسی بدونه مخصوصا مادرتون. گفت تورو خدا به هیچکی نگو تورو خدا گفتم یه شرطی داره گفت هر شرطی فقط تورو خدا به کسی چیزی نگو. گفتم فردا بیا پایگاه بهت بگم چه شرطی دارم گفت به مامانم بگم کجا میرم گفتم بگو میرم خونه دوستم کمی ریاضی کار کنیم. به دوستت بگو هر وقت مامانت زنگ زد یه وقت سوتی نده. گفت باشه فردا پایگاه این قدر خلوت بود که سگم پر نمیزد من هم که همیشه کلید پایگاه دستم بود و فرمانده بهم داده بود کلیدو گفت همه چی پایگاه دیگه با تو. من هم صبر کردم جلو در پایگاه تا فاطمه بیاد دیدم امد با یه حالت عصبی و پر استرس هی میگفت خدا کنه کسی منو اینجا نبینه. گفتم بیا تو امدو درو قفل کردم ترسید گفت چرا درو قفل میکنی گفتم نترس بلا سرت نمیارم گفتم برای اینکه کسی نیاد تو یا اگه کسی امد ما بفهمیم. گفت باشه امدیم تو حال پایگاه که حواسمون هم به در باشه. بهم گفت خب شرطط چیه بهش از اینکه حس فوت فتیش دارم گفتم و اینکه تو کف پاو جورابت هستم وقتی داشت میشنید هم صورتش سرخ شده بود هم چشماش گرد شده بود. بعد یکی از اون فیلمایی که پاهای دختر چادری رو لیس میزنن که قبلا دانلود کرده بودم و براش گزاشتم. گفتم میخوام پاهاتو لیس بزنم نه میتونست بگه نه نه میتونست چیزی که میگم گوش نکنه. بهش گفتم تکیه بده به دیوار چهار زانو نشسته بود چادرشو زدم کنار پاشو از زیرش گرفتم کشیدم جلوم شروع کردم به بو کردن پاهاش دیدم حسابی بو میده گفتم تو اصلا جورابتو نمیشوری گفت از مدرسه که میام تا بعد ظهر پیش مامانم هستم بعدشم میرم کلاس تقویتی تو مدرسمون. دیگه وقت نمیکنم جورابمو بشورم خسته میشم مجبورم جمعه ها بشورمش که وقتم آزاده وگرنه تا یه هفته کامل جوراب پامه. منم گفتم همین خوبه اینکه جورابت بو میده خوبه شروع کردم به لیس زدن جورابشو کامل پای راستشو لیس زدم حسابی که جورابش خیس شده بود اما با اینکه خیس هم بود اما همچنان حسابی بو میداد. بعد جوراب پای چپشو شروع کردم به لیس زدن پای چپشم کامل لیس زدم بعد دوتا پاهاشو باهم شروع کردم به لیس زدن فکر کنم حدود نیم ساعتی پاهاشو لیس زدم بعد که جورابشو بو کردم دیدم کامل بوش رفته دیگه جورابش بو نمیده. بعد دیدم کیرم سیخ شده به خودم گفتم این که هرکاری بگم میکنه بزار یه ساکم واسمون بزنه. بهش گفتم باید کیرمم ساک بزنی دیدم داره گریه میکنه گفت تورو خدا هرکاری بجز این بهش گفتم نه باید انجام بدی دید مجبوره که انجام بده. دستشو گرفتم کشیدم رو کیرم از رو شلوار داشت کیرمو میمالید حسابی لبشو داشت گاز میگرفت. بعد دکمه های شلوارمو باز کردم کیرمو دراوردم راستی کیرم سایزش 19 سانته دید یدفعه کوپ کرد گفت وای چقدر بزرگه. پیش خودم گفتم واسا بزار قبل ساک یکم از کون بکنمش بعد بدم ساک بزنه بهش گفتم برگرد رو شکم بخواب گفت نه تورو خدا منو نکن هر چقدر بخوای واست ساک میزنم تورو خدا کردن نه. منم با یه لحن عصبانی بهش گفتم حرف نزن دستشو گرفتم برگردوندمش به شکم خوابوندمش اونم داشت گریه میکرد چادرشو زدم کنار شلوارشو کشیدم پایین چه کونی یه کون ورزیده خوش فرم نسبت به سنش خیلی کونی خوبی داشت یذره که با کونش ور رفتم. خب من نمی تونستم از کص بکنمش بخاطر همین فقط از کون میتونستم بکنمش. اول انگشتم کردن تو سوراخش دیدم چقدر تنگه انگشتم بزور میره با یه فشار انگشتمو کردم تو کونش حسابی داشت گریه میکرد میگفت تورو خدا نکن. منم نشستم رو کونش به سر کیرم توف زدم اول کله کیر کردم تو کونش حسابی جیغ زد بعد گفتم جلو دهنتو بگیر صدا جیغتو میشنون بگا میریم گفت باشه. با یه فشار دیگه کیرم تا نصفه کردم تو کونش حسابی جیغ میزد میگفت تورو خدا در بیار منم با یه فشار دیگه کیرم و تا تهه کردم تو کونش حسابی جیغ زد داشت همینجوری گریه میکرد. منم شروع کردم به تند تند تلمبه زدن اونم انقدر درداشت هی تکون میخورد میگفت درش بیار اخرش دیگه نای تکون خوردن نداشت. بعد داشت آبم میومد منم کیرم و اخرش سفت فرو کردم تو کونش آبمو خالی کردم تو کونش. وقتی کیرم و در اوردم از کونش یه ناله کرد گفت اخ کونم پاره شد دیدم که روی کیرم خون ریخته که دیدم از کونش خون امده انقدر تنگ بود منم یه دستمال پیدا کردم از پایگاه آبمو از رو کیرم پاک کردم کیرمو تمیز کردم کون فاطمه رو هم پاک کردم یه ربع بود که داشتم تو کونش تلمبه میزدم. بعد بهش گفتم پاشو گردنشو گرفتم کیرم و مالیدم سر و صورتش کیرم دوباره بلند شد بعد بهش گفتم دهنتو باز کن بزور دهنشو باز کرد کیرمو تا ته کردم تو دهنش بعد سرشو تند تند جلو عقب میکردم داشت واسم ساک میزد بعد یه ربع دوباره آبم امد ریختم تو دهنش اونم قورت داد بهش گفتم پاشو خودتو تر و تمیز کن. پاشد با دستمال خودشو پاک کرد لباس و چادرشو درست کرد رفتنی بهم گفت تورو خدا به کسی نه درمورد فیلم نه درمورد امروز به کسی چیزی بگم بهش گفتم باشه بعد دره پایگاه باز کردم اون رفت منم نیم ساعت موندم تو پایگاه و بعد رفتم. بعد این قضیه من چند باره دیگه هم با فاطمه سکس کردم یه بار دیگه هم منو فاطمه با مهران سه نفری هم یبار فاطمه اون دوستشو اورد باهم سه نفری رفتیم هم منو مهران با فاطمه دوستش که بعدا بخواین داستانشو براتون میگم.

نوشته: هیچکس

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها