داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

کردن دختر عمو همبازی بچگی

سلام رفقا اسمم محسنه 19 سالمه و داستان واس دوماه پیشه از خودم بگم وزنم 90 هست و قدم 183 و یکم اضافه وزن دارم قیافم هم معمولیه.

پیش مقدمه :داستان از قراره که من و دختر عموم که اسمش مبینا بود چون که خونه شون نزدیک ما بود زیاد رفت امد داشتیم و همیشه باهم بازی میکردیم هردو تک فرزند بودیم اون یک سال از من بزرگ تر بود من اون دوران چهارده سال و اون پونزده سالش بود «عجله نکنید داستان اصلی واس دوماه پیشه» خلاصه اون دوران یادتون باشه از اب خوردن راحت تر پیدا کردن و دیدن سوپر بود بخاطر همین توسط رفقا همیشه زیاد سوپر میدیدیم یکی از دوستان که لپ تاپ داشت یه بار گفت که من خیلی سوپر دارم و بخاطر همین رم دادم بهش و پر سوپر کرد و همیشه تو لپ تاپ خونه رم و میزاشتم و کارم شده بود این و جق زدن بخاطر همین خیلی زود به بلوغ رسیدم .

مقدمه اصلی :داستان کم کم ازونجا شروع شد که من یه بار که با مبینا تنها بودم طبق معمول مشغول بازی «البته قابل ذکره که مادرش و پدرش همیشه سرکار بودن و بخاطر همین بود ما میرفتیم پیشش که تنها نباشه» خلاصه طبق معمول با مبینا تنها بودم و به فکرم زد که فیلم هارو یه بار نشونش بدم فردا به مادرم گفتم که میخوام با مبینا تو لپ تاپ بازی کنم با هزار تا زور و التماس رم و لپ تاپ رو اوردم بهش گفتم بیا فیلم ببینیم و گذاشتم براش «که بعدا متوجه شدم بلع خانم چون از ما بزرگ ترم بود شنیده بود همچین داستانایی رو » گذاشتم فیلم هارو دیدیم چند تاشو که کیر که نه دودول راست شده منو دید و گفت میشه درش بیاری ببینم منم در آوردم و از لون هم خواهش کردم در بیاره وقتی کسش دیدم خیلی خوشم اومد کوچولو و تر تمیز اون دوران کم کم ییاد گرفته بودیم که باهم بازی میکردیم ولی نه دیگه بازی عادی 😂 من واس اونو میمالیدم اونم واس منو من واسش می‌خوردم اونم واسم جق میزد و همینطوری بود برنامه تا یکسالی همینطوری بود خیلی همو دوست داشتیم من شده بود شونزده سالم و اونم هفده بود بدنش قشنگ رشد کرده بود یه بدن تو پر نه چاق نه لاغر ممه هاش تقریبا 70 کونش هم خیلی بزرگ نبود ولی رو فرم بود دیگه قشنگ یاد گرفته بودیم سکس رو ولی بازم نمیکردمش و نا گفته نمونه که اون نمیزاشت خودمم میترسیدم ولی از اندامش خیلی لذت می‌بردم همیشه ممه هاشو واسش می‌خوردم و لا پستونی میزدم حال میکردم خلاصه یکم بزرگ شده بودیم و دیگه خانواده هامون کم کم سعی داشتن از هم مارو جدا کنن و من از رفتار مادرم می‌فهمیدم که دیگه نمیزاره تنها برم پیش مبینا و میرفتم باهام میومد و دیگه فرصت هیچ کاری نشد یکی دوبار هم که موقعیتش شد و تنها بودیم مبینا نزاشت و گفت بزرگ شدیم و فلان و…

داستان اصلی:سال ها گذشت من با هیچ دختری ارتباط نداشتم ولی هر روز به یاد مبی جق میزدم شده بود هیجده سالم و داشتم میرفتم تو نوزده تو همون سال واسش خاستگار اومد چند تا ولی رد کرد ولی یکی شون رو بله دادن یک سالی طول کشید ازدواج کردن ما نوزده بودیم اونم بیست چند ماهی میشد رفته بود دنبال خونه زندگیش منم در جق یه یاد اون به سر میبردم ارتباط خوبی هنوزم باهاش داشتم و داداش صدام میکرد و همیشه پیش من حتی جلو شوهرش راحت میگشت و حجاب جلو من براش اهمیتی نداشت منم میدونستم جیک و پیکش رو یه روز بهم پیام داد شب بود ساعت یازده واسم عادی بود چون همیشه حرف میزدیم گفت خیلی هوس مشروب کردم و گفت از وقتی متاهل شدم دیگه نتونستم بخورم و این حرفا چون شوهرش شرکت بود سه روز در هفته رو تو شرکت میموند واس کار بهم گفت این هفته یک شنبه رضا «شوهرش» میره شرکت میتونی بیاری با هم بخوریم گفتم اره چرا که نه ولی اصلا فکر بدی راجبش نداشتم چون متاهل بود خلاصه چند روزی گذشت یک شنبه شد من صبح پا شدم یه حموم رفتم خودمو تر تمیز کردم رفتم به کارم رسیدم تا ساعت چهار مغازه بودم بعدش فروشنده میومد ساعت چهار رفتم خونه اماده شدم ماشین برداشتم رفتم از یکی از دوستان محترم ساقی 😂 یه عرق خوب گرفتم شراب هم داشتم خودم برداشتم رفتم خونه شون زنگ درو زدم باز کرد رفتن بالا دیدم یه دامن مشکی رنگ پوشیده بود که بالای سینه هاش طوری بود و قشنگ چاک سینش مشخص میشد با یه شلوار جذب که اسماش رو سر در نمیارم واقعا رفتم تو باهاش روبوسی کردم نشستم چایی و تنقلات و اینا اورد خوردیم شامم یه مقدار سبک زدیم ساعت تقریبا نه بود عرق هارو رفتم اژ ماشین اوردم پیک و اینا همه چی تا بیارم آماده کرده بود آوردم نشستیم شروع کردیم به خوردن خودم شراب میخوردم خیلی مست نشم ولی واس اون عرق میریختم پیک هم سنگین میریختم خوب مست شه حال کنه چند پیکی خوردیم یکم سرش گرم شده بود سرش تکیه داده بود به شونه من چاک سینش قشنگ داشتم میدیدم بدنش مثل قدیم بود سینه های 75 و بدن تو پر سفید و قیافش خوشگل بود خدایی چشم و ابرو مشکی ام بود دیگه تموم 😂 یه دفعه خیلی طلبه شدم یکم باهاش ور برم چند پیک دیگه سبک ریخت تو همون حالت خورد یه دفعه خرف انداختم گفتم مبی یادته بچگی هامون چه داستانایی داشتیم گفت اره یادش بخیر البته به زور حرف میزد مست مست شده بود هینطوری بحث رو کشیدم سمت بچگی اروم دستش رو گرفتم شروع کردم نوازش کردن هیچ واکنشی نشون نداد دستش نوازش میکردم دامنش استیناش کپتاه بود کم کم اومدم رسیدم به بازوش همینطوری میمالیدم براش یهو گفتن محسن گفتم جان گفت میشه یکم ماساژم بدی منم از خدا خواسته اوکی دادم بهش خوابوندمش زمین یه متکا هم دادم بهش گذاشت زیر دستش شروع کردم از گردن مالش میدادم میومدم پایین یه کم که ماساژ دادم رسیدم به کونش دست نزدم رفتم پاهاش رو کامل ماساژ دادم دوباره اومدم از کمر وقتش بود یچی بپرونم به هدف نزدیک شم گفتم عزیزم این سوتینت یکم اذیت میکنه درش بیار راحت باشیم گفت خو خودت درش بیار من سختم میشه منم سریع دامنش دادم بالا سوتینش رو در اوردم خدایی بدنش هنوز سفید و بدون حتی یک مو و یک لک بود همونطوری دیگه دامنش ندادم پایین لخت ماساژش دادم خوشش اومده بود «البته بگم خیلی خوب ماساژ میدم چون پدرم تو این کار وارد بود منم یاد گرفته بودم» رسیدم به کونش دستم گذاشتم رو کونش شروع کردم ماساژ دادن اروم گفت اخییش من گرفتم ماجرا رو رفتم بالا سعی کردم اروم اروم شلوارش رو در بیارم همراه ماساژ یکم شلوارش دادم پایین باورم نشد شرت تنش نبود منم یکم ماساژ دادم تا نصفه اومده بود پایین که یهو خودش دستش انداخت تا زیر کونش کشید پایین کفت ببخشیدا واس تو هم زحمت شد گفتم نه عزیزم ولی دیگه دیوونه شدم دبدم یه کون سفید رو فرم بدون ختی یه گرم چربی جلوم لخت بود یکم ماساژ دادم بعدش گفتم عزیزم برگرد جلوت هم یکم ماساژ بدم برگشت شلوارش نصفه نیمه از جلو اومده بود پایین بالای کصش مشخص بود سوتینش رو کامل دراوردم شروع کردم مالیدن سینه هاش خوشش اومده بود کم کم چشاش بسته شده بود فهمیدم بد جور حشری شده مالیدم اومدم تا پایین رسیدم به کوصش دستم کردم تو شلوار دستم خورد به کصش یکم خودشو جمع و جور کرد گفت اونجا دیگه نیاز نیست فهمیدم داره مثلا ناز میکنه گفتم نه عزیزم اتفاقا اصل ماساژ همینجاست دستم تو شلوارش بود اروم کصش لمس کردم خیس خیس بود معلوم بود خانوم از اول چی میخواست همینطور میمالیدم اه و نالش در اومده بود شلوارش کشیدم پایین سرمو کردم لای پاش کصش سفید و تپل بود بدون مو معلوم بود خودشو اماده کرده بود شروع کردم به خودن اه و ناله اش تبدیل شده بود به جیغ ولی حزف خاصی نمیزدیم بعد سه چهار دقیقه خوردن گفت بسه محسن بکن دارم دیوونه میشم کیرمو دراوردم تقریبا هیجده سانت بود گذشاتم داخلش نه تنگ بود نه گشاد همینکه کذاشتم یه اه بلندی کشید شروع کردم به تلمبه زدن کصش عجیب بود واقعا داغ داغ بود طاق باز میکردمش پاهاش رو شونه هام بود بعد سه چهار دقیقه تلمبه زدن ابم اومد سریع کشیدم بیرون پاشیدم رو شکمش دستمال بهش دادم خودشو یکم تمیز کرد و پاشد سروع کرد به ساک زدن کیرم که دوباره راست شد نزدیک ده دقیقه ساک زد لعنتی عالی ساک میزد لبای قرمزش از بالا می‌دیدم دیونه میشدم بعد ده دقیقه ابم اومد ولی نخورد گفت که خوشش نمیاد با دستمال خودمونو تمیز کردیم و پاشدیم باهم رفتیم حموم.

«دوستان شرمنده طولانی شد خواستم با جزئیات کامل گفته باشم که اما اگری توش نباشه الان روخوانی نکردم ولی الان میرم یه بار هم روخوانی میکنم که بدون غلط باشه موقع خوندن راحت باشید مخلص ✌️ »

نوشته: محسن

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها