داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عشق ممنوع من و نینا

درود دوستان !
من علیرضاهستم که این اسمه مستعاره !
من در حال حاضر 22 سال دارم و این داستان که مینویسم برمیگرده به 8 سال پیش !
و عشقی که واقعا جاودانه شده بود !
این داستان اصلا صحنه سکسی نداره و تنها خاطرات تلخ من در سال های پیش هستش !
======== من اون روزا 14 سالم بود !
رفقام میرفتن به فیسبوک ولی من هرگز نمیخواستم به سایت دوست یابی و اینا قدم بزارم !
بچه مثبت و درسخون بودم !
فیلم عاشقانه میدیدم ولی دیگه هیچوقت به فکر عشق نیافتاده بودم !
یه روز به اصرار دوستم یه فیلترشکن قدیمی و کهنه که به زور کانکت میشد پیدا کردم و یه حساب تو فیس باز کردم !
واقعا اون روزا جالب بود !
روزها گذشت !
تا اینکه با یه دختری به اسم نینا آشنا شدم !
چون فیلترشکن و سرعت نتم تعریف نداشت مجبور به شماره دادن و شماره گرفتن شدیم !
من اهل تبریزم !
نینا اهل تهران بود !
واقعا دوسش داشتم !
اون روزا من تو مدرسه سمپاد درس میخوندم و ماه های اول سال همیشه شاگرد ممتاز کلاس بودم !
ولی بعد از گذشت روزها من هربار بیشتر وابسته نینا میشدم و از اون طرف نمرات یواش یواش میومد پایین !
دلیلشوهم خوب میدونستم !
ولی چاره نبود !
عاشقش بود !
یک عشق واقعا پاک !
دقیقا خوب یادمه 9 شهریور بود که باهم آشنا شدیم و 27 اسفند بهم اس داد و گفت که با خونوادش واسه عید میره کیش !
واسه من عادی بود !
خب داش با خونوادش میرفت مسافرت !
نینا یه برادر هم داش به اسم نیما که میگفت کنارش نمیتونه اس بده و … عید رد شد !
4 فروردین بود که اس داد بهم و گفت گوشیش رو برادرش میگیره و نمیتونه تا 7 بامن حرف بزنه !
من ساده هم حرفشو باور کردم !
دریغ از اینکه این دختر خانوم یواش یواش داره با دل بنده که دیگه 15 سال بیشتر نداشتم بازی میکنه !
من دوسش داشتم !
واقعا واسه اولین بار تو زندگیم عاشق شده بودم !
هر روز واسش شارژ میفرستادم و میخواستم به نوعی عشقم رو بهش برسونم !
از کیش برگشت خونه اشون تهران و بازم اس !
گاهی میشد که تا روزی 6 ساعت باهم تو اس میحرفیدیم !
آوردن پول 6 ساعت اس واسه من سخت بود !
علاوه بر اینکه واسه اونم میخریدم !
بازم از یکی از دوستام شنیدم که تو ایران هم شبکه اجتماعی هست و … !
آوردمش به “ایرونی” که یه شبکه اجتماعی داخل کشور بود !
حرف و حرف و حرف !
یه روز رفتم به پروفایلش و دیدم یه نفر پست گذاشته که چرا جواب خصوصیامو نمیدی و … که انگار نینا این پیامارو ندیده بود و من زودتر رسیدم !
بهش اس دادم و گفتم همین الان رمزتو بده !
بهونه آورد که تو به من اعتماد نداری و از این حرفا که یواش یواش رابطه من با نینا شکر آب شد !
روزها گذشت !
تو همون ایرونی یه دوست ؛دختر واسه خودش پیدا کرد !
از طریق اون دختر که اسمش هم مریم بود باهاش در تماس بودم !
نینا واقعا خوشگل بود و ازمن 1 سال بزرگتر بود !
ازش حدودا یه 40 تا عکس داشتم !
ولی واقعا عاشقش بودم !
========= 2 سال از اون عشقی که دیگه جواب همو نمیدادیم ولی مطمئن بودم دوسم داره گذشته بود !
دیگه حتی به خاطر اس هام شمارشو هم عوض کرد !
من یه پسر 17 ساله که از سمپاد اخراج شدم و خدا میدونه چقدر فش و ناسزا به خاطر اون عوضی کشیدم !
بازم مدرسه…این بار مدرسه عادی… تصمیممو گرفتم…میخواستم به زندگیم ادامه بدم !
ولی ته دلم هنوز شعله های اون عشق روشن بود !
دقیقا 3 سال بود که باهم حرف نزده بودیم و این من تنها بودم که هر روز بیشتر از دیروز به عکس هاش خیره میشدم و اشک پشت اشک !
فراموشش کردم !
یه زندگی جدید !
خیلی زود نمره هام دوباره اومد بالا !
خواهرمم تو تهران زندگی میکرد !
خوشبختانه کار و کاسبی دامادمون تو تهران گرفته بود و آبجیم تو منطقه نیاوران تهران زندگی میکرد !
تعطیلات تابستون بود که با پدر و مادرم رفتیم دیدن خواهرم !
تو خونه نمیدونم چی لازم بود که رفتم از بقالی بگیرم !
تو کوچه راه میرفتم که یهو نینا روبه روم ظاهر شد !
10 ثانیه به هم خیره شدیم و دقیقا زبونم بند اومده بود !
قرمز شده بودم !
اونم مثل من !
تاحالا همدیگه رو از نزدیک ندیده بودیم !
فقط عکس و صدا و اس !
رد شد رفت !
به هرحال من رفتم و فکر کنم مربا رو خریدم و اومدم خونه !
گوشیمو برداشتم !
هنوزم شمارش تو گوشیم سیو بود !
زنگ زدم بر نداشت !
اس دادم که من هنوزم دوست دارم و … 2 روز گذشت !
تو دوروز چشم روهم نزاشتم !
بلاخره جواب داد !
دقیقا این بود پیامش !
بیش از صدبار خوندمش و کلا مثل زندگینامه ام حفظم: “علیرضا من واقعا متاسفم ولی من نمیتونم باهات باشم؛من با یکی دیگه دوستم و همدیگرو دوست داریم و قراره بزودی بریم اتاق عقد.” اون اتاق عقد رو که خوندم خورد شدم !
بی هوا شروع کردم به گریه کردن…آروم اشک میریختم !
خواهرم موضوع رو فهمیده بود و هی سوال میکرد !
جواب من این بود:آشغال رفت به چشم هیچی نیست” و پشتش یه لبخند تلخ !
هه… برگشتیم تبریز !
بازم درسام که چه عرض کنم… بازهم روزها گذشت… این دفعه خودش اس داد !
چرا دست از سرم برنمیداشت واقعا؟همه اینا واسم سوال بود… بازم شروع به حرف زدن کردیم و همون عشق سابق 5 ساله تو جون و دلمون اوج گرفت !
حداقل واس من !
دیگه من بزرگ شده بودم !
19 سالم بود !
با رفیقام به بهانه مسافرت قبل کنکور و اینا زدیم بیرون !
مستقیم به تهران !
یعنی راضیشون کردم !
اونا هیشکدوم تهرونو نمیخواستن !
من فقط واسه خاطر نینا میرفتم !
رسیدیم به تهران !
یه مسافر خونه نسبتا خوب تو میدان خراسان !
بعد از یه روز استراحت زنگ زدم به نینا و گفتم که تهرانم و میخوام ببینمت !
قبول کرد !
اون دیگه دانشگاه بود و رشته کامپیوتر تو امیرکبیر میخوند !
منم قرار بود اونسال کنکور بدم !
قرارمون تو یه کافیشاپ بود !
این دومین دیدار من با نینا بود !
زیبا…ایندفعه خیلی با کلاس و شیک…احساس میکردم خودشو واسم زیبا کرده !
کلی حرف زدم !
دلم پر بود !
واقعا پر !
جواب اون همه زجری که کشیدم رو میخواستم بگیرم !
واقعا حق من اون نبود !
دلم میخواست واقعا همونجا دفنش کنم !
از طرفی هم دوسش داشتم !
یه حس انتقام عشق آلود که وجودمو میخورد !
اون روز تموم شد !
بازم برگشتیم تبریز !
کنکورو دادم و تو این یکی انگار شانس آورده بودم !
رشته داروشناسی تو دانشگاه امیرکبیر !
واقعا استعدادشو داشتم !
تو پوست خودم نمیگنجیدم !
احساس میکردم حقمو گرفتم !
و در کمال تاسف تو همون روز اعلام نتایج خط ایرانسل من که هنوزهم برام سواله سوخت !
😐 یکی از دوستام گفت که با نینا هم دانشگاه شدم و … این یکی یادم نبود !
شانس بیشتر از این میشد؟ خدا به روم واقعا خندیده بود !
ولی بدبختانه شماره نینارو نداشتم که بهش اطلاع بدم !
من شماره نینارو حفط نبودم !
خطمم سوخته بودم !
به هر حال…اون روز انقدر خوشحال بودم که اون کار هیچ ارزشی تو شادی نداشت !
… روزها گذشت !
4 ماه بود که با نینا حرف نزده بودم !
تو اینترنت هم پیداش نمیکردم !
رفتم تهران واسه ثبت نام و … !
کلاسهامون شروع شد و بعد از گذشت 3 روز از دانشگاه !
نینا رو دست تو دست یکی دیگه بیرون دانشگاه دیدم !
آخه این حق من بود؟ طوری غمگین بودم که تصور دوباره هم برام سخته !
اصلا شما یک لحظه جاتونو جای من بزارید !
الان دو سال میگذره !
من و نینا همچنان تو یه دانشگاهیم !
من ترم دوم داروشناسی و اون ترم سوم کامپیوتر !
هردفعه که اونو تو حیاط دانشگاه میبینم !
میشکنم…میفهمی؟انگار عشق برام ممنوع شده بود… و بازم هم اشک…همدم شبهای بیخوابی من…هه !
توکه میدونستی من تکیه گاه محکمتم بگو با من دیگه چرا د آخه نوکرتم؟؟ اسم واقعی من میلاد است !
باتشکر از وقتی که گذاشتیت !

نوشته: میلاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها