داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

آبی عشق 82

ستایش رفت تا در باغ قدم بزنه . در هوایی معتدل و شاید گرم زمستونی . زیر آسمون آبی و شاید هم آبی عشق . غافل از این که دو تا چشم سیاه اونو می پاد . دو تا چشم حساس . متنفر از دست سرنوشت و هرچی عشق و عاشق . این دختر این جا چیکار می کنه . پس نستوه کجاست ;/; کاش  واسه تدریس هر گز پامو به این دانشگاه نمی ذاشتم . اون نمی تونه عاشق باشه . اون نمی تونه دوست داشته باشه . اون نمی تونه . نمی تونه .. ستایش کمی اضطراب داشت . تقریبا عکس العمل  نستوه رو می دونست . ولی با همه اینها ته دلش یه کورسوی  امیدی می زد که رو ی همون چند درصدی  زوم کرده بود . نستوه وقتی که نامه رو خوند اولش متوجه نشد که واسه اونه ولی  هرچی رو به جلو می رفت دیگه براش از آفتاب هم روشن تر شده بود که ستایش عاشق اون شده . درد عشقو احساس می کرد . زجری رو که از این بابت کشیده بود هنوز داشت اونو می سوزوند . چرا مگه من چیکار کردم که بک دختر بیاد و خودشو اسیر من کنه . به همین سادگی ;/; من بهش چی بگم . نمی خوام نا امیدش کنم .من این حسو به یکی دیگه دادم . به نسیمی که شاید فکر می کنه که  دوستم نداره ولی میدونم یه روزی میاد که اون عشقو باهام قسمت کنه . یه روزی که متوجه شه من بیگناهم . یه روزی که دیگه عذاب نکشم . اون روز از راه می رسه . اون روز   ولی من با ستایش چیکار کنم . می تونم احساس اونو درک کنم . احساس یک عشق یک طرفه رو ولی نسیم منو دوست داره می دونم اون منو دوست داره ولی نمی خواد باهام باشه . تازه مهری هم هست . و چند روزه که مثلا نسبت بهم سرد نشون میده که یه جوری جا برم . خسته شدم . قاطی کردم . من چه جوری با احساسات ستایش کنار بیام . چیکار کنم که دلش نشکنه . اون منو همه چیز خودش می دونه . دستاش می لرزید . یعنی اون امید واره که بهش بله رو بگم ;/; اون گناهی نکرده .نستوه این حالت رو بد تر از شرایط مهری می دونست . اون خیلی جوون تر و احساساتی از مهری نشون می داد و شکننده تر . شاید نمی تونست خیلی راحت با این مسئله روبرو شه . نستوه دو سه بار این نامه رو به دقت خوند . از بعضی از جملاتش بوی نا امیدی رو احساس می کرد . احساس می کرد که دختر مطمئنه که چه جوابی رو می گیره . ولی بعضی از قسمتهای نامه این طور نشون می داد که ستایش انتظار دلسوزی رو هم داره . شاید این آخرین امید اون بود . من چه جوری جوابشو بدم . چیکار کنم که بهش بر نخوره . چرا یک عشق باید حالت یک اجبارو به خودش پیدا کنه . چرا من باید این جور اسیر دیگران شم . در حالی که اونی که دوست دارم اسیرش باشم منو از خودش می رونه . بالاخره باید از اتاقش میومد بیرون . حس کرد که در هوای آزاد بهتر می تونه با ستایش حرف بزنه و اونوقانع کنه . یه نگاهی به دور و برش انداخت اول اونو ندید . خوب که دقت کرد دید در یه گوشه ای خودشو بین دو  درخت انداخته رو زمین و داره به اطراف گل ریزه پرت می کنه . نشون می داد که بد جوری فکرش مشغوله . .. نسیم هنوز اونا رو زیر نظر داشت . -ستایش ! ستایش ! وقتی ستایش لحن نستوه رو شنید متوجه شد که این لحنی نیست که به نامه اش جواب مثبت داده باشه . جز این هم ازش انتظاری نداشت . کاش فقط واسه یه بار می تونست بغلش بزنه . یه بار .. واسه یه بار بهش بگه دوستش داره . شاید که دل نستوه واسش بسوزه .. اون قدر از عشق پاکم سیرابت می کنم که از هیچ چشمه عشق دیگه ای نخوای که جرعه ای بنوشی .. -ستایش چرا ;/; چرا این جوری شد ;/; اشک از چشای ستایش جاری شده در حالی که نستوه احساسی واسه گریستن نداشت . دختر بی اراده به طرف استادش دوید و خودشو انداخت بغلش . نستوه نتونست اونو پس بزنه . گذاشت دختر هر کاری که دوست داره حداقل برای این یه بار انجام بده ولی ستایش فقط سرشو گذاشت رو سینه اش .. .- می دونم پیش خودت میگی که چه دختر بدی هستم . می دونم که دیگه  حتی مثل گذشته ها هم نمی تونی دوستم داشته باشی . می دونم که ازم بدت میاد و دیگه نگام نمی کنی . –ستایش این طور نیست . من احساس تو رو درک می کنم .  هنوز تو برام یکی از پاک ترین دخترای دنیایی . یه دختر نجیبی . چرا باید ازت بدم بیاد . مگه تو چه گناهی کردی ;/; مگه عاشق شدن گناهه ;/; کی اینو گفته عزیزم . کی گفته که نباید کسی رو دوست داشت . نستوه خیلی سختش بود که ستایش خودشو انداخته توی بغلش .. ولی چاره ای نداشت باید تحملش می کرد تا آرومش کنه .. -ستایش اگه تو یکی رو دوست می داشتی و عاشقش بودی . یکی که حتی حاضر بودی جونشو واسش بدی و اون وقت یکی مثل من میومد به تو اظهار عشق می کرد  تو به من چه جوابی می دادی ;/; جواب مثبت می دادی ;/; اگه من میومدم طرفت اگه اون و اندیشه اونو از سرم بیرون می کردم تو پیش خودت نمی گفتی کسی که این قدر راحت عشق یکی دیگه رو در سینه اش  دفن کرده ممکنه یه روزی عشق منو هم در سینه اش دفن کنه ;/;…. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها