داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اولین ضربدری من و ندا با زوجی دیگه

سلام خواهشا اگه بد بود نظر بدید ولی لیچار بارم نکنید ممنون…
من فرهاد و زنم ندا… تقریبا توسکسمون دچار روزمرگی شده بودیم ودیگه اون حال و حس قبلنها رو نمی داد و کم کم دیدن فیلمهای سکسی شد جورایی فانتزی ما و در اول هر فیلمی خودمون رو جای اون هنرپیشه یا بازیگر میزاشتیم و با حال هم بود… ولی این هم ۱مدت مرهم روزمرگی ما شد و کم کم اونم دیگه تکراری شد…لازم به ذکره بگم تواین مدت و با دیدن این فیلمها یک سری از اخلاقیات ندا و شایدم برعکس از من هم اومد دستمون چون شما متوجه میشین …مخصوصا متاهل ها… که حس طرف و امیالشو رو باید کشف کرد و با دیدن فیلمها و ابراز کردن حسها خوب کم کم بیشتر و بیشتر شناختها بیشتر و محکم تر شد…اول که فهمیدم ندا )لز(رو خیلی دوست داره و این دوست داشتن با ورود نفر سوم نفر آقا چند برابر میشد حالا میتونست اون اقا من باشم یا مرد دیگه ای که خوب خصوصیات تیپ و بدنیشم رو هم تو دیدن این فیلمها تونستم کاملا متوجه بشم وحالیم کرد که براتون میگم البته ممکنه سلایق هر خانمی مختص خودش باشه ندا .همسرم …مردی نسبتا درشت با سینه های مودار و صورتی ایده آل و سایز کیر حدود۱۹ سانت تا۲۲ سانت و رمانتیک بودش میخواست و وقتی دیگه دیدن فیلم در موقع سکسها تکراری شد…کم کم ندا توسکسهامون اسم از بعضی اشخاص مثلا فلان شخص که تو عروسی فلانی بود .فلان فروشنده. و فلانی و فلانی. و وقتی من دیدم حسش اینطوریه منم حسشو غنیمت شمردم و منم باهاش همیار وهمگفتارش شدم این داستان حدود یک سالی ادامه داشت تا رفتیم شمال جای تمام دوستان خالی راستی سن من ۳۴ وندا۲۹ هستش ندا دارای پوستی گندمی قد حدود ۱۶۹ و وزنی حدود ۶۶ کیلو داره و به نظر من خیلی دلرباست …خلاصه تو بابلسر ویلا گرفتیم و شب شد و رفتیم کنار ساحل و با پای برهنه کنار ساحل روی ماسه ها راه می رفتیم وندا هم یک شلوار سفید پاش بود بدون مانتو که توی فاصله راه رفتن چندتا موج اومد و شلوار ندار و خیس کرد طوری که چند جا که از من جلو افتاد دیدم قشنگ میشد رنگ پوست وگوشت بدنشو زیر شلوار دید …شرت پاش بود منتها لامبادای مشکی و این داستان منظره دید رو چند برابر بهتر و حس رو زیادتر میکرد تو این فاصله من رفتم دستشوئی و از ندا دورشدم حدود ۱۰ دقیقه طول کشید وقتی داشتم میومدم از دور دیدم ۳نفر پشت ندا که داشت اروم پرسه میزد تا من بیام سایه به سایش می رفتند بهش زنگ زدم گفتم هان در چه حالی …گفت هیچی منتظرتم …گفتم انگار مهمون داری. گفت یعنی چی گفتم پشت سرتو ببین .که گفت اهان اونا رو میگی اره پیله شدند …پیش خودم گفتم بعداز۲سال حرف وفیلم واین چیزها ببینم ندا چند مرده حلاجه …منم گفتم خوبه بزار یکم خایه مالیتوبکنند …گفت نه خوب نیست من میترسم .بهش گفتم چرا چرت میگی من نزدیکتم نترس مگه به من اعتماد نداری… با مکث گفت خوب چرا دارم… گفتم پس هرکاری میگم بکن که گفت باشه …از اون لحظه من هزارتا فکر شیطانی اومد توذهنم منتهی به پاکار بودن ندا علم واعتماد۱۰۰٪نداشتم گفتم باداباد چیزیو از دست نمیدم هندزفری دم گوش ندا بود بهش گفتم همینجوری اروم اروم برو …ورفت …کمی بعد بهش گفتم تو راه رفتم با باسنت دهنشونو سرویس کن گفت روم نمیشه …گفتم پس حرفها که میزدی پشم بود …گفت نه ولی…گفتم ولی نداره و ندا هم الحق داشت حرفه ای کارشو انجام میداد و اون سه نفر دیگه فاصلشون با ندا ۲ متر نبود و داشتند بهش چیز میگفتند ومنم گاهی از جملاتشون رو خوب میشنیدم… جون خانم…خیلی باحالی…افتخار آشنایی با کیو داریم… پس شمارتو بده و از این حرفها توگوشی به ندا گفتم ندا گفت چیه گفتم شمارتو بده… گفت نه. گفتم شماره ایرانسله رو بده شماره ایرانسله مال ما نبود فقط ۱سالی بود دست ما بود …با من. من . کردن گفت باشه ببینم چی میشه خلاصه حدود ۱ساعتی من دورادور هواشو داشتم تا دیدم ندا برگشت گذاشتم کمی دور شد و خودمو گذاشتم کنارش و گفتم چه خبر… گفت چی… گفتم اذیت نکن دیگه خودت میدونی منظورمو. گفت میگم برات و اومدیم ویلا ندا دوش گرفت و منم دوش گرفتم و شام خوردیم چند تا استکان مشروب و تورخت خواب بغلش کردم و دیدم حسش عوض شده درحال خوردن گردنش گفتم چه خبر … که دوباره گفت چی…گفتم لعنتی منظورم اون ۳تاپسرن که گفت …بی هیچی نبود …گفتم یعنی چی …گفت حسب دستور شمارمو ندادم ولی شمارشونوگرفتم والان اتفاقا انتظار تماسمو میکشن اینو که گفت باور کنید دیوونه شدم گفتم چی میگی یعنی… گفت اره …گفتم خوب بگیرشون.گفت کمی صبر کن .و بهم توپ حس و حال بده تا برات بگم …و منم زدم به سیم آخر حال دادن بهش و دیونه و دیوونه ترش کردم تا پاکارتر و حشری تر و بی حیا تر بشه … که کم کم شد و گفت آماده ای برای تماس… که من رفتم توی فضا چون بار اولم بود

اگه این خاطرم به دلتون نشست بگین تا بقیشم بدون کم و زیاد کردن بگم منتظر نظر شما کاربران عزیز هستم

نوشته: farhad

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها