داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

بزرگتر از من

سلام اسمم احسان و بیست پنج سالمه ماجرا که میخوام تعریف کنم برمیگرده به زمان بچگی تا هجده سالگی من یه رفیق داشتم که باهم بزرگ شدیم اسمش محمد بود وپدرش هم تو یه تصادف فوت شده بود و با مادرش تنها زندگی میکرد من همیشه با محمد تو خونشون درس میخوندیم مدرسه کنار هم میشستیم و مادرش تو درسا بمون کمک میکرد تا پونزده سالگی که ما هنوز به بلوغ نرسیده بودیم منو محمد حتی مثل دوتا دوقلو که بغل مادرشون میخوابن بغل مادرش میخوابیدیم پونزده ساله که شدم مادرم گفت دیگه خونه مادر محمد نمیخوابی شبا مادرش معذبه منم قبول کردم اونموقع هم من هیچ نظری بهش نداشتم چون مثل مادر خودم دوستش داشتم کیه که رومادر خودش نظر داشته باشه این ماجرا گذشت منو محمد دیگه به هجده سالگی رسیدیم مثل جوونای دیگه خوب غریزه جنسی مون فعال شده بود وبا مسائل جنسی آشنایی کامل داشتیم قصه از اونجاست که مادر محمد با اینکه یه زن چهل هفت ساله بود اما قیافش خیلی خوشگل بود ینی سن بالاش رو قیافش تاثیر چندانی نذاشته بود هروقت میدیدمش حالی به حولی میشدم عذاب اینکه اون مثل مادرمه اذیتم میکرد اما اون حس شهوتی که بش داشتم بیشتر اذیتم میکرد دیگه واقعا به هیچ چیز جز کردنش فکر نمیکردم کلی فکرو نقشه کشیدم اما به هیچ نتیجه ای نمیرسیدم من تواین فکربودم که من شاید فرض محال بتونم مخ فریده رو بزنم اما محمدو چیکار کنم اون که خونه اس تو این فکرا بودم که بعد چند وقت محمد گفت که میخوام برم شیراز پیش فامیلای پدریم مادرم باشون رابطه نداره برا همین میگه نمیام تو حواست بش باشه شب برو خونه ما حواست بش باشه تنها نباشه توکونم عروسی بود محمد گوشت داده بود دست گربه اونم به بهترین نحو ممکن که میشد گفتم کی میری کی میای گفت امروز میرم سه روز دیگه میام فقط مونده بود چطوری مخ فریده رو بزنم رفتو منم شب به مادرم خبر دادمو رفتم خونه محمدشام پخته بود خوردیم اون رفت تو اتاق منم تو پذیرایی جا برام انداخت وخوابیدم صبح سر صبحونه که نشسته بودیم سر سفره فهمیدم وقت اجرای نقشه اس گفتم فریده خانوم یه سوال بپرسم ناراحت نمیشین گفت تاچی باشه پسرم
گفتم پس ولش مطمئن نیستم میتونم بگم یانه
گفت حالا بپرس
گفتم قول میدی ناراحت نشین؟
گفت قول میدم بپرس
گفتم محمد یه روز بالاخره ازدواج میکنه شما تنها میشین قصد ازدواج ندارین
گفت نمیدونم احسان جان بعد از حسن دیگه نتونستم فکر کنم به مرد دیگه ای تمام تمرکزم تو خوب بزرگ کردن محمد بود وقتی بزرگ شد به همین فکر تو رسیدم یه روز محمدم میره سرزندگیش من نمیتونم وبالش باشم پس چطوری تنها زندگی کنم یه دفعه گریش گرفت منم بغلش کردم اونم رو حس مادرانه که بم داشت متوجه احساس واقعی من نشد عذاب وجدان دوباره اومده بود سراغم ولی هرچی به هدفم نزدیک میشدم بیشتر دلم میخواست وبیشتر حس شهوتم تحریک میشد
بعد صبحانه من رفتم خونه خودمون وشب ساعت هشت نیم نه اومدم شامو خوردیم گفتم فریده خانم اگه تواتاق میترسین بیام کنارتون اونم ساده تر از همیشه گفت ممنون میشم پسرم خوشحال میشم بعد مدت ها کنار پسر دومم بخوابم دوست دارم مثل قبلنا مامان صدام کنی گفتم چشم مامان جان
گفت قربون پسرگلم بشم گفتم مامان این که من کنارتون خوابیدم محمد نفهمه چون اون پسره وغیرت داره غرورش باعث خجالتش میشه گفت میدونم پسرم نمیگم بش رفتم بغلش کردمو سرشو گذاشتم روسینم وپتو رو انداختم رو خودموخودش واونم صورتم بوسید که منم همینکار کردم گفت دلم برا پچگیاتون که دوتایی بغلتون میکردمو مثل آهو میخوابیدین تنگ شده گفتم منم همینطور ولی من دیگه حس قدیمو ندارم گفت چرا یکم ترسیدم ومکث کردم گفت چرا مکث کردی گفت من بزرگ شدم ومثل هرمردی حس مردونه دارم شما هم که کنارمی حرفمو قطع کرد گفت ینی بم نظر داری من من کردم گف حرف نزن احسان فکر نمیکردم اینجور باشی
گفتم مگه تو حس شهوت نداری مگه نیاز جنسی نداری گفت دارم اما نه نسبت به تو که مثل پسرمی گفتم ولی من دیگه تورو مثل مادرم نمیدونم فریده من عاشقت شدم دلم تورو میخواد گفت تروخدا بس کن احسان گفتم نمیتونم هر روز که میگذره حسم بت بیشتر میشه بیا ترو خدا مثل زن شوهر باشیم گفت چطور میشه من به کسی که همسن بچمه ازدواج کنم آبروم نمیره؟ گفتم قرار نیس کسی بفهمه من میدونم و خودت گفت نمیدونم چی بگم احسان تو مثل پسرمی چطوری میتونم به ازدواج با تو فکر کنم گفتم من بت میگم لبامو گذاشتم روی لباش با ولع میمکیدم پنج دیقه همینطور بعدش گفتم پاشو گفت کجا گفتم تو حموم گفت نه احسان ت
رو خدا گفتم بیا فریده تو دیگه مال منی نمیخوام از دستت بدم بردمش تو حموم لختش کردم خجالت میکشید کوسش دیدم وای چقد حشری کننده بود حتی یدونه مو هم نداشت لاپا شو باز کردم شروع کردم کسشو خوردن آه آه ش فضارو پر کرده صداش میپیچید منو حشری تر میکرد بعدیه ربع تا مرز ارضا شدن بردمش اما نزاشتم ارضا شه گفتم نوبت توعه گفت چی گفتم ساک بزن گفت نه بدم میاد گفتم تجربش کنی خوشت میاد اولش با اکراه لبشو به کیرم رسوند بعد یواش یواش تا ته برد تو دهنش عقب جلو میکرد یواش کارشو انجام میدادده دقیقه کشید تا آبم بیاد همشو ریختم تو صورتش کیرمو درآوردم دستاشو گذاشتم رو دیوار وکیرم
و تا ته کردم تو کوسش خیلی درد کشید گریش در اومد برا اینکه آرومش کنم با زبونم گردنشو لیس میزدم که اونم آروم شد حشرش زد بالا شروع کردم تلمبه زدن انقد زدم که حدودا بیست دقیقه ای آبمو آورد ریختم رو کمرش برش گردوندم بوسیدمش گفتم ممنون خانومم گفت خیلی عوضی هستی احسان گفتم عوضش الان یکی داری که شوهرته اگه پسرتم رفت داریش پیشته همراهته هواتو داره بغلش کردم گفتم این عوضی خیلی دوستت داره دوروز بعدش کردمش و تا همین دوسال پیش سال باش رابطه داشتم اما دیگه گفت میخوام شوهر کنم ورابطه مون شد مثل زمان قبل ومثل قبل شد ودیگه هم پاپیچش نشدم امیدوارم خوشتون اومده باشه

نوشته: احسان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها