داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سکس من و وحید با دخترهای همسایه

با درود به همه دوستان امید هستم

امیدوارم از خوندنش لذت ببرید و بنده هم بتونم به بهترین شکل ممکن حق مطلب رو ادا کنم.

قبل از اینکه داستان رو تعریف کنم یک شمایی از محیط جغرافیایی منزل مان میدهم تا دوستان متوجه نحوه آشنایی من با دختر همسایه مان بشوند.

منزل ما در یک محل نسبتن قدیمی سازه خونه ما یک منزل شمالی حساب میشه که حیاط اون در قسمت جلو قرار داره و بیشتر پشت بامهای منزلهای مجاور ما به یکدیگر ختم میشه و به همین ترتیب قسمت انتهایی خانه ما پشت به پشت خانه های جنوبی میشه که وقتی روی پشت بام باشی حیاط و داخل بعضی از خانه های پشتی ما کاملن در معرض دید هست.

تابستون ها من و پسر عموم وحید کارمون این بود که هوا که یک مقدار گرگ و میش میشد میرفتیم رو پشت بوم فرش پهن میگردیم پاتوق میکردم بیشتر وقتا قلیون هم میبردیم البته نیت و منظور اصلی ما دید زدن تو خونه همسایه بود و آمار گرفتن از در و همسایه ای که تو معرض دید بودن. (اونهایی که اینکاره هستن میدونن من چی میگم

یک شب با وحید نشسته بودیم و متوجه سر و صدا تو خونه پشتی شدیم که صدای چندتا دختر بود و ما هم مثل شکار چی که منتظر شکار بود کله شدیم تو خونه همسایه و یه جوری نگاه میکردیم که نتونن ببیننمون، همین که چشممون به جمال این هلو ها روشن شد یه نگاه به هم کردیم و چشم جفتمون یه برق خاصی زد و کلی ذوق کردیم، از ذوق دلم میخواست یه دادی بکشم چون 3 تا دختر 17 ،18 ساله تو حیاط بودن که لباسهاشون حالت نیمه برهنه بود و هردومون با دیدن این صحنه قند تو دلمون آب شد.

حدودن 1 ساعتی حسابی ما اینها رو بر انداز کردیم ولی هیچ آماری ندادیم چون یک پسر و زن هم گهگاهی میومدن تو حیاط و میرفتن تو همین حین پسره که میومد تو حیاط یک لبی هم از یکی از دختر ها میگرفت و میرفت، خلاصه سرتون رو درد نیارم ما اونشب تا تونستیم دید زدیم تا اینکه دختر ها رفتن تو خونه و ما هم دست از پا دراز تر امدیم پایین و انوشب همش تو فکر اینها بودم.

چند روزی گذشت و ما دیگه کسی رو تو حیاط خونه ندیدیم و چراغهای خونه بیشتر وقتا خاموش بود یه روز وحید(پسر عموم) امد اونجا گفت آمارشون رو در آوردم و کلی ذوق کردیم، چون وحید تیپ و قیافش خوب بود و ماشین هم داشت کمتر دختری بود که تنش بخاره و جذبش نشه، شروع کرد به تعریف کردن: که اره با یکی از دختر ها که اونشب تو خونه بود رفیق شدم و داره بهم زنگ میزنه ، اسمش هم سارا هست و اسم یکی دیگه مریم و اون یکی مونا و با مادرشون زندگی میکنن و تازه این خونه رو اجاره کردن…

بعد از چند روز وحید با سارا و مریم قرار گذاشت که بریم با ماشین بیرون یه دوری بزنیم و شامی هم بزنیم قرار ساعت 8 بود و ما هم تا اونجا میشد تر و تمیز کردیم و رفتیم.

مریم و سارا هم سر ساعت امدن تو یک کوچه و سوار ماشین شدن من پشت فرمان بودم و وحید بغل دست من، با هم گپی زدیم تا رسیدیم به یک پیتزا فروشی، همگی پیاده شدیم که بریم تو رستوران تازه اون زمان چشمم به جمالشون روشن شد و فهمیدم عجب تیکه هایی هستن مریم قدش از سارا کوتاه تر بود و بدن نسبتن پر تری داشت سارا لاغر تر بود از نظر چهره سارا زیبا تر از مریم بود ولی در کل خیلی خوشگل نبودن، من و وحید هم پشت سرشون راه میرفتیم و اونها جلوی ما چند قدمی به همین ترتیب حرکت کردیم و دید حسابی از کونشون زدیم، خداوکیلی نسبت به سنشون خوب کونهایی بودن و تو راه رفتن کیرم داشت بلند میشد وقتی کون به این خوش فرمی رو میدیدم مخصوصن اون مریم دلم میخواست همون وسط خیابون بپرم روش…

تو رستوران من به عنوان بزرگتر جمع سر صحبت رو باز کردم تقریبن مشخص بود که من باید با مریم دوست میشدم چونکه سارا چند روزی رو با وحید صحبت میکرد جایگاه نشستتنمون رو درست کردیم و من دیگه علنن رفتم تو کار مریم و با نگاه حشر آلودی نگاهش میکردم و اون هم فهمیده بود که اگر زیر کیر من بره یه حال اساسی بهش میدم।

تو رستوران کیرم بد جور بلند شده بود و قشنگ داشتم احساس میکردم که خون تو کیرم با سرعت در جریانه و انقدر به شلوارم فشار میآورد که دیگه طاقتم تموم شده بود کم کم سر صحبت رو باز کردیم و چند تا شوخی هم کردم که دیدم اونها هم خیلی بدشون نمیاد و زود با هم رله شدیم زدم با جاده خاکی یک جول نیمه سکسی گفتم که اونها هم خندیدن… کم کم پام رو بردم نزدیک پای مریم و شروع کردم به مالیدن پای خودم به رونش اون هم تا اونجای ممکن خودش رو جمع میکرد که سطح تماسمون کم بشه و من بی خیال بشم ولی من ول کن داستان نبودم و هی میرفتم جلو تر و دیگه راه فراری براش نگذاشتم و واقعن تو رستوران جلودار خودم نبودم و بد جوری براش نقشه کشیده بودم.

خلاصه امدیم بیرون مریم امد جلو نشست و سارا رفت پشت پیش وحید، منم از خدا خواسته انداختم تو یه اتوبان خلوت یک مقدار که حرکت کردیم دستمو گذاشتم روی پای مریم اون هم اعتراض نکرد و من شروع کردم به شیطونی و پای اونو مالیدم دستمو گرفت پرت کرد اونطرف گفت نکن زشته جلوی سارا من نمیخوام بهش رو بدم از این حرفا… منم گوشم بدهکار نبود چونکه حشریتم زده بود تو بشریتم همه چیزو جلوی چشمام مثل کس میدیدم مثل فیلم چارلی چاپلین که گرسنه اش شده بود نخ کفش رو ماکارانی میدید… دستم رو بردم بالاتر نزدیک کسش و از رو شلوار شروع کردم به مالیدن یه مقدار مقاوت کرد دید فایده نداره و من ول کن نیستم یک مقدار خودش رو شل کرد منم بالطبع پروتر شدم زدم به سیم آخر و تو همون رانندگی یه لبی از مریم گرفتم و اون هم که دیگه از من خوشش امده بود و رام شده بود شروع کردیم به لب گرفتن ، نا گفته نمونه که وحید هم اون پشت و با فراغ بال بیشتر داشت حال سارا رو جا می آورد و بخور بخور ی به پا بود.

مریم که دیگه حشرش زده بود بالا از بغل دست دنده خوابید رو پای من دکمه های مانتو شو باز کرد سینه هارو در اورد و من تو حین رانندگی داشتم سینه هاشو میمالیدم البته سوتین تنش بود و گهگاهی یک لب هم میگرفتیم، بعضی مواقع احساس میکردم دارم میرم تو نرده ها و جاده خاکی، اگر کسی از پشت ماشین مارو میدید شک میکرد چون خیلی تابلو داشتیم مارپیچ میرفتیم।

دیگه کفرم داشت در می امد خیلی شرایط سختی بود از یکطرف باید رانندگی میکردم از یک طرف دلم میخواست این نکبت رو بخورم.

ساعت حول وهوش ده و نیم بود منم خسته شده بودم از این وضعیت و پیشنهاد دادم که بریم خونه ما طبقه بالای خونمون چون خونه ما دو طبقه بود و خانواده طبقه زیر زمین زندگی میکردن، وحید هم گفت آره خیلی خوبه هیچ کس هم نمیفهمه مریم و سارا مخالفت کردن گفتن که باید برن خونه و امکان نداره که بتونن بیان و الانم باید برن خونه که اگر نرن مادرشون زمین و زمان رو به هم میدوزه ما هم که دیدم اینطوریه و فایده نداره بی خیال شدیم و رفتیم به سمت محله خودمون।

رسیدیم سر کوچه اونها و پیاده شون کردیم خداحافظی کردیم و دست از پا دراز تر و با یه کیر راست در مشت امدیم تو کوچه خودمون، با وحید تو ماشین نشستیم داشتیم حسرت میخوردیم و لعنت میفرستادیم به این شانس گه به وحید گفتم چکار کنیم اینطوری که نمیشه تو حین صحبت کردن بودیم که موبایل وحید زنگ خورد.

به وحید گفتم کیه؟ گفت شماره خونه سارا ایناس بزار ببینظ م چی میگه!

صحبت کرد و دیدم داره میخنده، میگه باشه عیبی نداره ساعت دوازده خوبه… قطع کرد گفتم چی میگه؟ گفت هیچی نگو بعدن برات تعریف مینم ببین نونمون تو روغنه، گفت ساعت دوازده قرار شد بیان خونه فقط برو خونه رو آماده کن که میان ببریمشون بالا کسی نفهمه… ما هم رفتیم تو خونه یه سرو گوشی آب بدیم ببینیم چه خبره دیدم ساعت یازده و ده دقیقه بود رفتم تو دیدم خبری نیست به غیر از بابام که جلوی رادیو دارز کشیده بود و داشت چرت میزد رادیو هم داشت غر و غور میرد بقیه داشتن تلویزیون میدیدن.

مامانم گفت امید کجا بودی شال و کلاه کرده بودی چه خبره؟

گفتم خبری نیست با وحید رفته بودیم یه دوری بزنیم حوصلمون سر رفته بود

گفت تو غلط کردی! برو شامت رو گذاشتم رو گاز داغ کن بخور ما خوردیم، منم گفتم شام خوردم دست شما درد نکنه تو دلم گفتم میخوام چیز بهتر از شام بخورم… یه مقدار نشستم ببینم اوضاع از چه قراره کسی میره بخوابه یا نه ساعت داشت به 12 نزدیم میشد و منم خدا خدا میکردم که بقیه برن بخوابن که اینهارو ببرم طبقه بالا…مامانم رفت تو اتاق و داداشم مونده بود البته با اون ندارم و حرفامو میزنم بهش جریان و توضیح دادم و گفتم حواسش باشه اگر کسی بیدار شد به من خبر بده…

رفتیم تو کوچه با وحید نشسته بودیم، دیدم دارن از سر کوچه میان درو باز کذاشتم بهشون گفته بودیم که برن تو حیاط، امدن رفتن تو حیاط ما هم از ماشین پیاده شدیم پشت سرشون رفتمیم تو در خونه رو آروم بستم و یواش یواش از تو حیاط هدایتشون کردم تو راه پله ها که برن بالا همه لامپهای حیاط رو هم خاموش کرده بودم که اگر یه موقع کسی تو حیاط رو نگاه کرد پیدا نباشه رسیدیم تو راپه ها داشتیم میرفتیم بالا و من جلو بودم همینطوری که داشتم میرفتم تو تاریکی پام خورد به قابلمه، قابلمه از اون بالا افتاد پایین تا دم در زیر زمین رفت منم درو باز کردم اینارو کردم تو اتاق دویدم رفتم پایین دم در زیر زمین نشستم دم در پامو گرفتم مامانم امد گفت چی شد چی بود؟ هیچی بابا این قبلمه رو گذاشتی سر راه پام خورد بهش افتاد…

رفتم تو نیم ساعتی الاف شدم تا اینها خوابشون ببره، دل تو دلم نبود که برم بالا ببینم اینها کجا رفتن و دارن چکار میکنن، رفتم یه سر گوشی آب دادم در ظاهر که خبری نبود و بابا اینها خواب بودن، منم رفتم دوتا بالشت گذاشتم زیر پتو و یواشکی رفتم بالا، در رو بازکردم بچه هارو صدا کردم از تو اتاق خواب صداشون امد بیرون رفتم اونجا دیدم سه تایی نشتن دارن جوک میگن، گفتم خوب من نبودم خوش گذشت؟ حالا تعریف کینن جریان رفتن خونه و برگشتنتون چی بود؟

مریم گفت که اون کسی که ما بهش میگیم مامان در اصل خانم رئیسه و ما صداش میکنم مامان و ما دختر خودش چهار نفری اینجا زندگی میکنیم و براش کار میکنیم امشب هم بعد اینکه رفتیم خونه قرار داشت و رفت بیروم تا صبح هم نمیاد و ما بخاطر همین دوباره امدیم بیرون…جریان از این قرار بود،

اینو که گفت تو کون منو وحید عروسی به پا شد پسر زده بودیم به چاه نفت!!!

طبقه بالا دو تا اتاق خواب داشت و هر کدوممون رفتین تو یه اتاق…

ما که دیگه رومون به هم دیگه باز شده بود و معتل نشدیم با خیال راحت ردیم تو کار مریم خانوم و وحید هم زد تو کار سارا جون

دستمو انداختم دور گردن مریم، محکم بغلش کردم و شروع کردم به لب گرفتن لبهای گوشتی مریم بیشتر و بیشتر تحریکم میکرد و دما و حرارت کار رو بیشتر میکرد، دستم رو از زیر تیشرتش رسوندم به سینه هاش، برجستگی سینه هاش رو با دستام نوازش میدادم سایز خوبی داشت حدود نود، نوک تیز و سفت… تی شرتش و با میل و رقبت خودش کشیدم بالا و از تنش در آوردم سوتین مشکی رنگش مزاحم کار بود با کمک خودش سوتین رو باز کردم و سینه های سفید و بزرگش برق از سرم میپراند… با ولع تمام شروع کردن به خوردن…مریم ساکت بود و چشماش رو بسته بود و گهگاهی آهی میکشید… اینها ماله کیه مریم جون؟ همش ماله خودته بخور تا تهشرو… رفتم سمت نافش چربی خوبی زیر پوست داشت و گاز گرفتنش حال میداد چند تا گاز کوچولو از شکمش گرفتم…جوووون جوووون

الان آمادگی مریم برای تکمیل سکسمون بالا بود سرم رو گزاشتنم روی شلور جینش و رو کسش فشار میآوردم با دست دیگه ام دکمه های شلوارش رو باز میکردم… وقتش بود که شلوارشو در میاوردم بدون هیچ مقاومتی درش اوردم دهنم روی شرتش بود زبونمو رو شرتش بالا و پایین میردم نفسهامون به شماره افتاده بود شرتش رو پایین کشیدم آب کسش راه افتاده بود، چندشم میشد زبون بزنم… با انگشتم بیشتر کار میکردم… چند دقیقه ای این کارو ادامه دادم شهوت به اوج خودش رسیده بود، مریم از خود بیخود شده بود, بکن توووووووووش پاره ام کن، پاره ام کن…سرعت دستم رو بیشتر کردم مریم میلرزید و آه بلندی کشید… شلوار و شرتم رو سریع درآوردم کاندمی رو که با خودم آورده بودم کشیدم رو کیرم شهوت داشت پاره ام میکرد، مریم شروع کرد به ساک زدن تا تهش رو میکردم تو دهنش لذت بخش بود موهاش رو گرفته بودم سرش رو عقب و جلو میکردم، مثل فیلمهای پورن… حالا دیگه ترجیج میدادم بکنم اونجایی که حقه،…

تاق باز خوابوندمش لنگاشو گذاشتم رو شونه ام سرش رو گداشتم رو کسش با یک فشار تا تهش رو کردم تو آههههههههههههه بکن لامصب بکن پـــــــــــــــــــــــاره ام کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن جـــــــــــــــــــــــــــــــــون بـــــــــــــــــــکن…

حرف هاش بیشتر تحریکم میکرد با فشار زیادی تلمبه میزدم دوست داری مریم جون، دوست داری جٍزت بدم جیگر، واااااااااای چه کُسی داری،

مال توهِ ببینم میتونی جِرش بدی…

آره همین امشب پاره ات میکنم کیرم تو دهنت حروم زاده…

ازاون طرفی شو، سگی شو مریم جون، آفرین جیگر…

لاو هَندل هاش تو دستم بود با تمام قدرتم تکونش میدادم و عقب و جلوش میکردم صدای شالاپ شالاپ کسش تواتاق میپیچید، موهاشو گرفته بودم یه دستمم سینه هاش رو لمس میکرد، کیرم داغ داغ شده بود، مریم سرش رو زمین گذاشته بود ارضا شده بود، داشت التماس میکرد: بسه دیگه بسته دیگه طاقت ندارم…بکون تو کونم… گوشم به این حرف ها بدهکار نبود تمام تنم خیس عرق بود و داشتم ارضا میشدم سرعت به بینهایت رسیده بود…مریم جون آبم داره میاد…جــــــــــــــــــــون واااااااااااااای چه کس توپی داری تنگ و داغ وااااااااااااااای جـــــــــــــــان جیگر…همه رو تو همون حالت خالی کردم تو کاندوم، حالت بی وزنی دارم مریم جون، کست بی نظیره دخترجون…

وای نگو کیر و کمر تو هم حرف نداره تا حالا اینقدر حال نکرده بودم،…

بغلش کردم لخت تو بغل هم خوابیدیم…

ادامه دارد…

نوشته: امید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها