داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس با بهترین تو دنیا

سلام به بچه های انجمن کیر تو کس…لطفا ببخشید اگه مشکل تایپی داره چون با گوشی نوشتم…اولین بارمم هست مینویسم…امیدوارم که خوشتون بیاد تا بازم بنویسم…من رهام 19 سالمه…چشم ابرو مشکی اونم خیلی مشکی…استخون بندیه درشت…یکم تپل سبزه…قد بلند…سینم سایز 80…من از بچگی همه میگفتن بیشتر از سنم حالیمه واسه همین من مشاور دوستام و راس گروه دوستامون بودم…بماند…من از 14 سالگی تو فیس بوک عضو شدم…یه روز دوستم.منو برد توی جی پی…یه پسر به اسم محمد ادمینش بود…منم راستش تقریبا خوب بودم بچه بالاشهر تهران تیپ میپم توپ بود…به کسی شنیده بودم پا نمیداد…اولین بار تو عمرم میدیدم دوستام یه جوری میخوان بهش شماره بدن…وتا یه روز تو جی.پی بودم کسی زیاد نبود…دیدم یه جنده خانم تو.جی.پی عکس کون کسشو گذاشته به دوسای محمد گفتم بگین بیاذ پاک.کنه بزرگتر توی جی.پی زشته…هیچی اومدو…توی پی وی گفت این شمارم داشته باش اینجوری شد سری بگو بهم…گفتم اوکی…خودمو بالا میگرفتم چون اونم مث من بچه پرو بود…بماند ک به قصد حالگیری دوس شدیم با هم…ولی از 15 سالگیم که تازه با محمد اشنا شدم تا الان عشقمون زبود زد خاصو عامه…بریم سره اصل مطلب ک دوس دارین…

من به دلیل بچگیم خودم پردمو زده بودم.و نمیدونستم تا محمد گفت پرده داری گفتم نمیدونم…گفت چرا؟ منم توضیح دادمو اینا تا گفت من واستا ببینم داری یا نه…گفتم باشه عشقم…خلاصه یه روز تو کوه کشید پایین یکم دید زد گفت نداری منو میگی گریه…گفت من که مشکلی ندارم عزیرم…گفتم تو ممکنه ولم کنی گفت نه اصلا من بدون تو نمیتونم…خلاصه اون روز داشت بازم دید میزد ک من یه لحظه گرمای لبشو حس کردم…قبلا از پشت کرده بودیم ولی اصلا سمت کسم نمیرفت…من یه لحظه فقط چشام دیگه باز نشد فقط اه میکشیدم میگفتم بخور محمدم…مال تو…من تا ابد مال خودتم…دیگه اختیار نداشتم میخورد منم دیوونه تر میشدم…من نمیدونم ارضا شدم یا نه فقط خیس بودم شدید تا جایی که دیگه نتونست بخوره…میدونستم.کس شره ک بدن میلرزه واسه ارضا شدن…ولی یکم شل بودم…محمد گفت تا همینجا بسته رها…نماخام دست بخوری…گفتم نه محمد من میخوااام…گفت رها پشیمون نشی?بگی واسه سکس میخوامت…گفتم نه عشققققم میدونم فرق داری…( میگم فرق داره چون واقعا داشت) گفت یه روز تو خونه که تنها شدم بیا اینجا لذته زیادی نمیبری…گفتم چشم اقای من…کاملا رام شده بودیم…از پشت داستان داشیم ولی کسو نه…کونم سره این شد که به خود ارضایی رو نیاریم…وگرنه دست نمیخوردم…خلاصه یه روز تو خونه یه صفا کردیم ک هنوز مزش زیره دهنمه… رسیدیم جلو در گفت بفرمایید همسر من…لبخند زدم رفتم تو…یه دید زدم خونرو رفتم اتاقش لباسامو عوض کنم…یه تاپ طوسی تنم بود…با یه دامن تیره تر از تاپم تا زیره کونم…منو دید شوکه شد…یکم نگام کرد گفت چی شدی توله سگ…اومد سمتم لبمو محکم داشت میخورد که دست انداختم دوره کمرش بردمش سمت تخت…نزدیکه تخت بودیم لباسشو کندم…دااغ شده بودیم…منم کلا همیشه بدنم داغ بود…افتاد روم لبشو کند ازم دست انداخت تاپمو در اورد سوتین مشکی…با اون سینه های درشتم…محمد قرصشو خورد…چون زود انزالی داشت دکتر رفته بود…گفتم محمدم عشق من زندگی من…گفت جانم???گفتم مطمعن دیگه??گفت اره…شروع کردیم…سینمو از رو میمالید یکم که مالید دست انداخت پشتم سوتینمو باز کرد سینه ی نرمم افتاد بیرون دیگه طاقت نیاورد شروع کرد خوردن هر از چند گاهیم یه گاز مییزد من دییگه دیوونه شده بودم نفس نفس میزدم…میگفتم محمدم دیگه طاقت ندارم…تورو خدا برو پایین…گفت نه زوده شیکممو لیییس مییزد دییگه کم بود گریه کنم…گفتم مثه اینکه میخواد دیوونم کنه…منم شروع کردم لبمو.گااز گرفتن تو حالت خماری دیوونش میکرد این حرکت …پا شدم خوابوندمش شلوارو شرتشو کندم…اون کیره سیخ شدشو که دیدم سگ حشر شدم…با ولع داشتم میخووردم گفت عشقم بسه الانا ابم میاد…پا شدم اومدم بالا تر ازش لب گرفتم…بعد منو خوابوند دامنمو در اورد…شرتم سته سوتینم بود…عشقه مشکی بود…از رو چاک کسمو میمالید منم نقطه ی حساسم چوچولم بود…دیگه داشتم میمردم گفتم محمد خواهش میکنم خواهش…گفت چشم خانومم…خلاصه لبای گرمش رسید به چوچولم دیوونم کرد.وااااای اااااه اووووف ارهه…محمدم بخووور…عاشقتم زندگیمییییی…واای دیگه طاقت نداشتم…کسم تا حالا کییر توش نرفته بووود…گفتم محمد بسه میترسم ارضا شم …هنوز کاار داریم با هم…گفت ای توله سگ …محمد کیر17 سانتی داشت با قطر5…با اینکه دو سال از من بزرگتر بود نسبت به فیلمایی که میدیدم توسنای خودمون کییرش عااالی بود…سرشو.گذاااشت سر کسم…منم داشتم از داغیه کیییرش له له میزدم…گفتم بکن تووووو…با یه حرکت تا ته رفت…منم که بی پرده…واااای محمد اخههش در اومد گفت واااااای دااااغه…منم گفتم جوووون…اتییش داره میگیرهه اتیشمو خااموش کن…تلمبه اروم میزد اول چون اولین بارم بود کیییر میرفت تو.کسم…ولی بدش تنده تند میییروزد جووری که صدای برخورد بدنامون به هم مارو بیشششتر تشویق میکرد…صدای اه من دیگه داششت اووج.میگرف…محمدم گفت داره میاد سری کشید بیرون ریخت رو شیکمم…وااااای جفتمون خیس عرق بودیم با دستمال پاک.کرد ابشو افتاد روم بیحاال دیگه جووون ندااشت…کلی قربون صدقه هم دیییگه رفتیم…پا شدیم لباس پوشیدیم… 2 لیوان شیر خوردیم منو رسوند خووونه… هنوزم با همیم…خانوادهامون خبر دارن…خواستم واستون از بهترین لحظات زندگیم بگم…عذر میخوام اگه بد بود…باره اولم.بود…اگه تشویقم.کنیید بازم.میگم.واستون…مرسی که خوندین… منتظر نظراتونم

نوشته: رها

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها