داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سکسی اما شاعرانه (شعر)

سلام
داستان بر پایه واقعیت سروده شده
اما سیر داستان دگیر تخیلات گشته
اینم بگم من اولین باره دارم ادبیات پورنو می نویسم پس به بزرگواری خودتون ببخشید
به دلیل برخی مسائل از آوردن اسم خود داری کردم
امیدوارم خوشتون بیاد

شبی طولانی و هم بی سحر بود
دلم تنها و سر هم پر حشر بود
شمردم تا نهایت من ستاره
ولیکن خواب من شد پاره پاره
گذشت آن شام و آن شب هم سحر شد
ولی در مغز صد در صد حشر شد
زدم بیرون ز خانه بهر بازی
نشد یک شخص در یک شهر راضی
چرا که صورت زیبا ندارم
و کیر خر که لای پا ندارم
خلاصه سوی دارو خانه رفتم
به دنبال می و پیمانه رفتم
گرفتم یک کرم من بهر یک جلق
به یاد کون و پستون و کس خلق
به یک لحظه دلم زیر و زبر شد
به قلب احساس و دل حالی دگر شد
بدیدم دختری زیبا و طناز
لبش چون لعل و رخ چون خم شیراز
دو ابرو خنجری یا نیش گژدم
نگه بان مژه و پلک و مردم(منظور مردمک چشم)
دو نرگس مثل دو بادام بیروت
نه بل چون در و مروارید و یاقوت
رخش چون ماه و ساقش مثل ماهی
برم قربان آن پستان الهی
نه پستان بلکه سرخینه اناری
ز لبها لعل ریزان چون قناری
دمی چشمم به چشمش خیره کردم
دلم را بر دلش زنجیره کردم
زدم دل را به دریا پیش رفتم
پی صیاد و دام و نیش رفتم
صبوری کردمی تا وقت عالی
شماره دادمی حالی به حالی
نشستم از پی اش یک روز و یک شام
نبودم در روان و قلب، آرام
یکی لحظه شدم نومید و بی دل
ولی به روزی آید بعد مشکل
بزد زنگی دلم آنی فرو ریخت
تنم را مثل گندم او فرو بیخت
صدایش را شنیدم دل فرو ریخت
حشر با عشق آندم در درآهیخت
شدم چندی به صحبتهاش مسرور
چنان مستم که میخواره ز مخمور
به یک باره چنان گردیدم عاشق
که طوفان می برد در بحر قایق
گذشت از آن زمان ۱۰ روز و یک ماه
زدم زنگی که ای مه اندرون چاه
که رسم عاشقی در سکس باشد
که بهتر از دوا و اکس باشد
وگر غمخوار و یار و جان نگه دار
یکی مادر بس است از بهر غمخوار
بگفتم تا دلش راضی شدندی
به خیر و شر سرش قاضی شدندی
به فردایش مکانی جور کردم
مکان حاضر ز بهر سور کردم
کمر پر آب و در کون هم عروسی
زدم زنگش که خوشگل ملوسی
شده منزلی یکی امروز خالی
که بهر عشق بازیست عالی
نشانی دادم و او شد روانه
پی تقدیر و بازی زمانه
رسید او درب منزل باز کردم
پی بوسیدنش من ساز کردم
گرفتم لب!نه لب!بل شهد کامه
چنان نرم و چنان شیرین که خامه
گذشت از تایم پنج و ده دقیقه
کمر پر آب و پر عشقم شقیقه
چنان از دیدنش من راست کردم
ازو کون و کسش را خواست کردم
ببردم دلبرم را روی تختی
مکیدم من دوباره لعل،لختی
نمودم از برش بیرون لباسش
شدم کور از تن و از انعکاسش
چنان چون کافور و مثل حریری
ندیدم از ملک مثلش نظیری
چنان خوردم تنش از پای تا سر
سپس از سر به پایش بار دیگر
در آندم من هوس از کون کردم
سپس البسه ام بیرون کردم
نمودم باسنش را کردن آهنگ
سوراخ ریز و هم عالی و هم تنگ
نمودم چرب کیرم تا شود لیز
بمالیدم ورا تا گردد او لیز
یکی انگشت در کونش نهادم
دگر دستم روی رونش نهادم
گرفتم کس به دست و بوسه از لب
ز گرمایش شدم دیوانه در تب
سپس انگشت دو انگشت سوم
نمودم من گشاد آن کون قلزم
نهادم کله کیری را به کونش
گرفتم در بغل پستان و رونش
فشردم اندک اندک داخلش شد
پذیرنده چرم را کاملش شد
زدم آن دم تلمبه کون یارم
ندانستم ز حالش من ز کارم
کشیدم لحظه انزال بیرون
چر سیمین بدن را هم من از کون
بیامد خامه از کیرم به بیرون
شد او لیلی و من گردیده مجنون
نهادم لب به لب هم روی در روی
نگنجیدی میان هر دومان موی
نگه کردم به ساعت جا دریدم
ز جایم تا در منزل پریدم
همه آب منی را پاک کردم
سپس دسمال کاغظ خاک کردم
لباسش را به تن چون یوز جنگی
بخسبید آن زمان آن کیر سنگی
نمودم من روانه دلبرم را
به سوی خانه آن ویرانگرم را
به یک بوسه ورا بدرود کردم
بیامد آن زمان در بیضه دردم

ادامه…

نوشته: شاعر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها