داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

زندگی غیرمشترک سکسی (۲)

لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه…

ساعت ده شب بود … میدونستم چون فردا تعطیله حسابی برنامه داریم باهم … کلی به خودم رسیدم پیرهن سفید قرمزی ای که عاشقش بود و پوشیدم موهامم طبق سلیقش بالا و دم اسبی بستم و چتریامم روی صورتم ریختم … ارایش غلیظ دوست نداشت انجام بدم حتی میگفت رژ هم نمیخواد بزنی بدون ارایش بیشتر میخوامت … ولی خودم دوس نداشتم و حداقل رژ و خط چشم رو میکشیدم …
ادکلن پلی صورتمیو زدم و رفتم تو اشپزخونه
…داشتم براش پیام مینوشتم کی میای عزیزم شامو گرم کنم هنوز سند نشده بود که پیام داد : امشب دیر میام با دوستام میرم بیرون …
عصبی گوشیو محکم کوبیدم رو اپنِ اشپزخونه …
زیاد از دوستاش اطلاعات نداشتم ولی میدونستم اکثرن مجردن و اهل دود و مشروب و دختربازی … …ترجیح داده شدن به دوستاش و اینکه نمیدونم الان با کیه و چیکار میکنه روحمو سوهان میکشید…وقتی باهاش ازدواج کردم عاشقش نبودم ولی دوسش داشتم و باخودم میگفتم این مرد همه ی زندگیته ازین به بعد …تا اخر عمرت باهاشی پس سعی کن بهترین باشی براش…
ساعت دو و نیم شده بود زنگ زدم بهش جواب نداد …پیام فرستاد نزدیکم دیگه داشت از تنهایی خوابم میگرفت ولی میترسیدم بخوابم تلوزیون و همه چراغارو روشن گذاشته بودم … رفتم غذاها رو گذاشتم تو یخچال حتما شام خورده بود دیگه … شربت مورد علاقشو درست کردم با اینکه هوا سرد بود ولی وقتی میومد خونه نوشیدنی خنک دوست داشت … داشتم تو لیوان میریختم که صدای باز کردن در اومد قلبم شروع کرد به کوبیدن تو سینم …نمیدونم چرا هیجان زده شدم با اینکه خیلی از دستش ناراحت بودم … نمیخواستم امشبو خراب کنم فردا حرف میزدم باهاش . با یه لبخند رفتم سمت در … داشت کفشاشو میزاشت تو جاکفشی سرشو اورد بالا نگام کرد گفت سلام عزیزم … چشماش قرمز بود دستشو گرفتم داغ بود …لبامو گذاشتم رو لباش وچندبار محکم و داغ بوسیدمش …بوی تند سیگار و یه بوی زننده ای که حدس زدم مشروب باشه اذیتم کرد …ازش جدا شدم …لیوان شربتو واسش بردم و بعد تشکرش روی کاناپه ولو شد
خیلی سرد و بی حال بود … با توجه به شیطنت عصرش توقع داشتم خیلی گرم تر برخورد کنه رفتم کنارش …
-خوش گذشت علیرضاجونم ؟
-اره …
-چقد دیر کردی خیلی دلم برات تنگ شد
-توهمین چند ساعت ؟
-همین چند ساعت هر یه دیقش صد ساعته واسه من وقتی پیشم نیستی …
-… سکوت کرد و هیچی نگفت
داشتم نگاش میکردم که بلند شد
-برم یه دوش بگیرم
عجیب بود واسم حالتش …
من لعنتی بازم دلم میخواستش ولی دیگه مطمن شدم امشب خبری نیست … تو فکر بودم که
با حوله اومد نشست کنارم …
دستمو گرفت و تو چشام نگاه کرد و گفت -ماه من کیه ؟
یکم سرحال تر شده بود ولی بازم بی حالی و چشمای قرمزش رو داشت …لبامو گذاشتم رو لباش بوسش کردم گردنشو بوس کردم و چند ثانیه مکیدم …از خودش جدام کرد نگاش کردم …

خیلی خوشکل شدی گلم ولی خیلی خوابم میاد…بریم لالا کنیم؟؟
خیلی تو ذوقم خورد …با این حال بهش گفتم :موهات خیسه هنوز
-عیب نداره… تلوزیون و خاموش کردیم و میخواست مثه همیشه بغلم کنه و تا اتاق ببرتم ولی نتونست
-نمیخواد عزیزم خودم میام …
وقتی کنار هم دراز کشیدیم داغیِ بدنش دیوونم کرد … دستش رو باز کرد سرمو گذاشتم رو بازوش و دستمو گذاشتم رو سینش …اوممم بوی تنش رو میبلعیدم …
-فشارم داد و گفت شب بخیر عزیزم
-شبت به خیر عشقم …خیلی زود خوابش برد و من تا صبح فکر میکردم …
.
.
.
.
نکن علیرضا خوابم میاد
ساعت یازده بود…بیدارشده بود و دستشو مدام رو بدنم حرکت میداد … باسنمو فشار میداد …از پشت سمت باسنم دستشو برد زیر شورتم انگشتشو میبرد سمت کسم … سرم رو سینش بود … چشامو باز کردم دیدم چشماش برق میزنه …
-سلام صبح بخیر گلم
-صبح به خیر عشقم
-پا نمیشی ؟؟ من خیلی گرسنمه چشمامو بستم سرمو تو سینش فرو بردم -علیرضا یکم دیگه …

دستش رو گذاشت رو بند سو
تینم و گفت
-پس اجازه هست من خودم صبونمو بخورم ؟؟
سرم خیلی درد میکرد و حوصله ی نزدیکی رو نداشتم با این حال هیچی نگفتم و گذاشتم به کارش ادامه بده …
یه دستی و با سختی سوتینمو باز کرد و دستش رو رو کمرم حرکت داد … رو ارنج بلند شد و سرمو رو بالشت گذاشت … به پهلو روم خم شد …دستشو از زیر پیرهنم برد بالا و سینه هامو تو دستش گرفت و اروم فشار داد …
یکم اذیتم میکرد کاراش …خوابم میومد هنوز …
-علیرضا الان نه توروخدا
مظلوم نگام کرد و گفت -باشه عزیزم فقط یکم بخورمشون
همین که نوک زبون خیسش روگذاشت رو سینم خواب از سرم پرید …نوک سینمو بین لباش گرفت و فشار داد …دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش
الان اصلن تمایلی نداشتم …
اروم کیرشو گرفتم .نمیدونم چرا بدم اومد …انگار اولین بارم بود میدیدمش… داشت با سینه هام بازی میکرد که نگام کرد و نمیدونم چی دید که اخم کرد
و
گفت -چته ؟
-هیچی …
-چرا قیافت اینطوریه نمیخوای؟
-سرم درد میکنه
-منم حوصله ندارم …دیشب فهمیدم تا صبح بیدار بودی گفتم شاید دلت میخواسته …
جا خوردم من به خاطر چی ناراحت بودم و اون چی فکر میکرد …
رک بهش گفتم -تو دیشب مست بودی اره ؟؟
جاخورد ولی باز اخم کرد و گفت :چرت نگو
-دیشب وقتی بوسیدمت بوی سیگار و الکت اذیتم کرد …
عصبی تر داد زد گفت :مزخرف نگو…تو دیدی تا حالا من سیگار تو جیبم باشه …
مثه همیشه زود عصبانی شد و داد میزدکه من بترسم و ادامه ندم …
شلوارکشو دوباره پوشید … باخودم فکر کردم : همیشگی که نیست … بهتره بزرگش نکنم … ولی دلمو چیجوری اروم میکردم
-عشقم علیرضام ببخش منو میدونم اهلش نیستی فقط الان قول بده به خاطر من هیچوقت لب به الکل نزنی …دوس ندارم وقتی میبوسمت بوی زننده ی الکل منو از بوسیدنت سیر کنه
فک کنم تاثیر داشت لحنم …چشماش دوباره مهربون شد
جونم عزیزم قول میدم دیگه لب نزنم …
خیلی ریز اعتراف کرد دیشب واقعا مست بوده ولی به رو خودم نیووردم و گذشتم ازش …
نگام افتاد به کیرش که خوابیده بود …
یه نفس عمیق کشیدم و رفتم سمتش
خیره نگاش میکردم … نشسته بود رو تخت و تکیش به تاجِ تخت بود … دستمو گذاشتم رو سینش و یه پامو گذاشتم اونور بدنش …دستاشو دور کمرم گذاشت و نشوندم رو کیرش .علیرضا با شلوارک بود و من با شورت …
کیرش نرم و کوچیک بود هنوز… اروم خودمو فشار دادم بهش دستامو گذاشتم رو سینش و نگاش کردم …
وقتی خیره میشدیم به هم شهوت هردومون بی نهایت میشد منم لبخند میزدم و دلبری میکردم ازش با خمار کردن چشمام … جدی نگام میکرد و فشار دستاش به کمر و باسنم بیشتر میشد…حس کردم کیرش داره بزرگ و سفت میشه … سرمو بردم نزدیک گوشش و نفسای تندم رو گوش و گردنش بیرون میدادم …یهو سرشو برگردوند و لبامو بوسید … محکم تر فشارم میداد به خودش … لباشو میبوسیدم و مک میزدم …لب بالایشو بین لبام میگرفتم و میخوردم … زبونشو میچرخوند تو دهنم و زبونمو میخورد …خیلی خوشم نمیومد ولی میدونستم اون عاشقه این مدله همراهیش میکردم … کم کم کسمو رو کیرش حرکت میدادم و عقب جلو میک
ردم … سفت و داغ شده بود … دلم
ضعف رفت واسه عقب جلو کردنش تو کسم …
یکم خودمو بالا کشیدم شلوارکشو پایین دادم و کیرشو گرفتم تو دستام با پیش ابش که نوکشوو خیس کرده بود سرشو با انگشتام بازی میدادم
که بلندم کردم و خوابوندم رو تخت
سوتینمو دراورد و سینمو تو مشتش فشار داد و شروع ب خوردن کرد
به پهلو کنارم خوابید شورتمم کشید پایین پاهامو اوردم بالا… درش اوردم و پرتش کردم پایین تخت …پاهامو بهم چسبوندم و منم به پهلو سمتش خوابیدم و کیرشو گرفتم تو دستام دستشو رسوند به کسم یکم بازی داد و انگشتشو داخل فرستاد تا یکم جاش باز بشه…هنوزم بعد دوماه نمیتونستم یهویی کیرشو تحمل کنم و دردم میومد … انگشتشو در میورد و دوباره میفرستاد داخل …وقتی یکم روون شد خوابید روم پاهامو باز کرد و وااااییییی …
کیر داغ و سفتش و داخل کسم کرد …دستامو دو طرف کمرش گذاشتم و اروم اروم به خودم فشارش دادم تا کاملا تا ته رفت داخل … خم شد روم و لبامو میبوسید و گردنمو میخورد کیرشم حرکت نمیداد تا بیشتر خیس بشم و دردم نیاد … .یهو کیرشو بیرون کشید …یه لحظه لرزیدم از لذت … دوباره کرد توش و عقب جلو میکرد …
بی نهایت هات شده بودم و ناله هام اروم و گاهی با جیغ بلند میشد …
-وای پری پری پرییی…
کیرمو میخوای عشقم؟؟
اروم گفتم -ارره عزیییزم میخوامششش
با صدای مردونه ی سکسیش گفت :جوووون منم کستووو میخوآام …
یکم ازم جدا شد پاهامو رو شونه هاش گذاشت و با دستاش روی رونم و ساق پام منو به سمت کیرش پایین میکشید … به معنای واقعی رو ابرا بودم … لذت وحشتناکی همه ی وجودم و پر کرده بود وقتی تا ته میکوبید تو کسم دلم میخواست دیگه درش نیاره … ولی درش اورد و زیر کیرشوفشار داد چن لحظه … منم از فرصت استفاده کردم و زود برگشتم و داگی شدم …عاشق این مدل بودم … کیرش بیشترین عمق و پیدا میکرد و خییلی لذت بخش بود …
دستاشو گذاشت رو باسنم و با خنده گفت :جووون عزیزم اینجوری دوس داری بکنمت ؟
:اخ علیرضا… اره زووود باش
کیرشو چن بار بالا پایین کرد رو کسم و فرستاد تو و ازم پرسید
-نزدیکی؟ من اینجوری زودمیاما
-اررره تو فقط بکن …محکم کمرمو گرفت و با همه ی توانش سرعتشو برد بالا و پی در پی کیرشو عقب جلو میکرد … دیگه حس کردم جون ندارم بدنم داشت بی حس میشد …دستام خم میشدن …
آاییی …جونم علیرضام …بکن …بکن عشقم جوون …تندتر … و لرزش شدید بدنم و سفت و رها شدن کسم علیرضا رو هم به اوج رسوند و ابشو رو کمرم ریخت من که دیگه کامل دراز کشیده بودم رو تخت علیرضام کمرمو پاک کرد و وسط شونه هامو بوسید و خوابید روم …همه ی وزنش و انداخت روم نفسم بند اومد
-علیرضا پاشو چقد سنگینی مردم
-… خودم تقلا کردم ولی پا نمیشد … با ناراحتی گفت
-پری نمیتونم خیلی خوبه اینجا … ولی غلت زد و خودشو انداخت روتخت…
چشاشو بسته بود دستش باز کرد سمتم که یعنی برم تو بغلش…یکم تو بغلش بودم و فکر میکردم به حال دیشبم و حال الانم … من از همه دنیا فقط علیرضا رو واسه خودم میخواستم ولی اون از دنیا خیلی چیزا رو میخواست و یکیش من بودم …
چرا وقتی میشه به همین راحتی ارامش و عشق و اطمینان و به شریکمون بدیم ازش دریغ میکنیم؟؟ تو زندگی مشترک غرور واسهه ابراز علاقه معنی نداره … وقتی مردی این اطمینان و به زنش بده که اون اولویت زندگیشه خیلی از مشکلاتشون حل میشه و زنم همه ی عشق و علاقه و فداکاری و گذشت و وسط میزاره و تا اخر عمرم هیچکدوم از دست همدیگه پیر نمیشن و بزور همو تحمل نمیکنن … من اولویت علیرضا نبودم و با همه ی عشقی که بهش داشتم عطای این زندگی رو به لقاش بخشیدم …
نوشته: Parisan92

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها