داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس با دختر خاله مثبت و خجالتی

سلام اسم من آرش هست الان 18 سالمه قضیه مال زمانی هست که من حدود 16 سالم بود و دختر خالم سمیرا اون زمان حدود 19 سالش بود و پسر خالم دو سال از من کوچیکتر بود معمولا رفت و آمد ما با خالم زیاد بود اما خانواده خالم خیلی مثبت بودن به خاطر همین دختر خالم همیشه تو همه مهمونی ها و جلو ما لباس هایی می پوشید که پوشیده باشه و خلاصه کون و کپل و سینه هاش مشخص نبود معمولا شلوار تنش بود و روش هم یک لباس یا مانتو بلند تا زانو داشت که دیگه نمیشد کون و کپل و سینه هاشو دید آستین های لباسش هم بلند بود و یک شال می بست به کلش که موهاشم دیگه چندان معلوم نبود خلاصه چه تو عروسی چه مهمونی این تیپی بود فقط دستش معلوم بود که خیلی هم سفید بود تا حدی هم خوشگل بود خلاصه معمولا یا من می رفتم خونه اونا برای بازی با پسر خالم یا اون می اومد خونه ما برای بازی وقتی می رفتم خونه اونا دختر خالم برامون میوه و چیزای دیگه می آورد اتاق که با پسر خالم بازی می کردیم بعضی وقت ها هم خر میشدم پسر خالمو دست مالی می کردم البته بدون اینکه چیزی بفهمه به بهانه بازی بهش می چسبیدم از رو لباس و در همین حد و سمیرا متوجه شده بود چند باری هم به صورت اتفاقی تو آشپز خونه و اتاق در رفت و آمد به سمیرا برخورد کرده بودم و به اونم مالیده بودم یک روز که رفتم خونشون کسی نبود ما تو اتاق با پسر خالم داشتیم بازی می کردیم و دختر خالم زیر زمین که در بست بهش داده بود که درس هاشو بخونه بود من رفتم که برم دستشویی که تو حیاط بود یک لحظه از پنجره زیر زمین دختر خالمو برای اولین بار بدون شال دیدمش از حمام آمده بود بیرون و داشت موهاشو شونه می کرد و یک حلقه آستین تنش بود یعنی دست هاش تا شونه ها و مقداری پشت کمر زیر گردنش لخت بود هنوز لباس های روشو نپوشیده بود و گون قلمبش هم تو شلوارش معلوم بود برای اولین بار بود این صحنه را می دیدیم البته پشتش به من بود و متوجه نشد از اون روز رفتم تو خطش سعی می کردم بهش چشمک بزنم موقعی که میوه چیزی می آورد به بهانه کمک دستشو بگیرم و خط بدم که بدونه قضیه چیه سعی می کردم به هر بهونه ای خودمو بهش بچسبونم اونم فهمیده بود تو خطش هستم ولی نه پا میداد نه از دستم فرار می کرد یک روز تو پذیرایی خورد زمین ما هم از اتاق که با پسر خالم بودیم پریدیم بیرون ببینیم چه خبره دیدیم خانم ولو شده کف اتاق خالم و شوهر خالم هم نبودن پسر خالمو فرستادم پی نخود سیاه که بره آشپزخونه یک آب قند درست کنه بیاره و رفتم سراغ سمیرا که بلندش کنم اول سعی می کرد نزاره بهش دست بزنم اما دیگه بهانه عالی بود گفت خودم بلند میشم ولی به بهانه کمک از پشت گرفتمش و بلندش کردم و خوب بهش چسبیدم تا رفتیم و نشوندمش رو مبل سمیرا هم فهمیده بود وقتی نشست رو مبل دل زدم به دریا و نزدیک گوشش خیلی آروم گفتم جون اونم و قرمز شده بود از خجالت ولی درد داشت بعد از اون وقتی تنها گیرش می آوردم یا بهش تکه می انداختم یا دست بهش می زدم طوری که تابلو نشه خلاصه دیگه سمیرا شیر فهم شده بود من تو نخش هستم دوست پسر نداشت چون خانوادش خیلی گیر بودن بدش نمی اومد ولی خیلی هم از پدرش می ترسید یک روز پدر مادرم می خواستن برن ختم تو شهر دیگه و من مدرسه داشتم به همین دلیل منو گذاشتن خونه خالم و غروب رفتن شب تا دیر وقت با پسر خالم کلی بازی کردیم و خوابمون برد صبح که پا شدم پسر خالم که خواب بود شوهر خالم که رفته بود سر کار و خالم هم رفته بود خرید رفتم دستشویی که تو حیاط بود موقعی که اومدم بیرون یکهو دختر خالمو تو حیاط دیدم بدون شال بود و داشت جارو می کرد یکهو جا خورد من هم به اهمیت ندادم که شال سرش نیست بهش گفتم خاله کو ؟ گفت رفته خرید اونم پرسید داداشش کجاست گفتم هنوز خوابه اون مشغول جارو زدن شد من رفتم جلوتر با پر رویی با پشت دست زدم در کونش البته آروم یکهو واستاد یک نگاه کرد ولی چیزی نگفت رفتم به طرف اتاق صدام کرد گفت یک لحظه بیا گفتم چیه صندلی را داد دستم و گفت ببرش زیر زمین آقا ما برای اولین بار وارد زیر زمین شدیم یعنی محلی که کامل دست دختر خالم بود و میشه گفت اتاق مخصوص دختر خالم بود اون زیر زمین دست دختر خالم بود و معمولا مهمون که داشتن قفل می کردن کسی نره وسایلشو به هم بریزه خلاصه صندلی رو بردم پایین و مهو تماشای اونجا بودم که اتاق خواب دختر خالم به حساب می اومد اومد پایین و گفت بزارش اونجا میخوام از بالا کمد جارو برقی بردارم ما هم گذاشتیمش رفت بالا صندلی بهش گفتم نیفتی حالا به همین بهانه دست گذاشتم دو طرف رون پاهاش و گرفتمش اونم به رو خودش نیاورد جارو برقی برداشت داد دست من و اومد پایین از اینکه رونهاش تو دست من بود و چیزی نگفت پر رو تر شده بودم پایین که اومد با دست یک درکونی بهش زدم مثلا شوخی فقط به رو خودش نیاورد من هم دیدم موقعیت عالی هست نباید از دست بدم موندم وقتی جارو برقی را زد به برق و اومد دلا شد جارو برقی را روشن کنه دیگه دلمو زدم به دریا جلومو چسبوندم به کونش اونم مخالفتی نکرد یک کم هم بیشتر کشش داد تا بلند بشه و فهمیدم خوشش میاد بلند که شد همونجا واستاده بود با ترس و دلهره ولی با شهوتی که زده بود بالا دستامو از پشتش بردم جلو و گرفتمش و بقلش کردم خیلی لوس فقط گفت اه نکن من هم تو بقلم نگهش داشته بودم و از پشت سر صورتمو بردم جلو و مالیدم تو صورتش تا جایی که راه داشت گفت نکن دیگه من هم در گوشش گفتم جوننن همین طوری تو بقلم بود و از اینکه سعی نمی کرد از دستم در بره معلوم بود خوشش میاد دستهامو بردم بالا و سینه هاشو گرفتم و شروع کردم به مالیدن اون دیگه چیزی نمی گفت من هم فقط سینه هاشو می مالیدم می گفتم جون دیگه معلوم بود مخالفتی نداره و کمی خودشو شل کرده بود تو بقل من و سرشو انداخته بود پایین مثلا خجالت می کشید و سرخ شده بود برش گردوندون و از جلو سینه به سینه بقلش کردم دستمو بردم پشتش و باسنشو تو دستم گرفتم و شروع کردم به مالیدن کیرم هم دیگه سیخ شده بود از رو شلوار چسبونده بودم به جلوش سمیرا هم دیگه شهوتش زده بود بالا بردمش تو تختش بخوابونمش همین که نشستیم یکهو خیلی نگران گفت نه الان داداشم میاد من هم دیدم راست میگه یک لب کوچیک ازش گرفتم بهش گفتم جمعه که خاله اینا میرن روستا به یک بهونه باهاشون نره و بمونه خونه و گفتم من میام پیشت با هم حرف می زنیم گفتم نترس هیچ کس نمی فهمه لازم هست بگم شوهر خالم اهل یکی از روستا ها بود و بعضی جمعه ها صبح خیلی زود برای دیدار فامیل ها همه با هم می رفتن روستا و آخر شب بر می گشتن خلاصه جمعه شد و رفتم در خونشون زنگ زدم در باز کرد و یکسره رفتم بالا که بدونم کسی هست یا نه دیدم هیچ کس نیست رفتم زیر زمین سراغ سمیرا برای اولین بار بود این مدلی دیدمش یک حلقه آستین تنش بود دست هاش تا شونه هاش لخت بود و یک دامن تنش بود یک کم بالاتر از زانو و جوراب هم نداشت برای اولین بار بود قسمتی از بدنشو لخت می دیدم عجب کوسی بود واقعا شالشو هم سرش کرده بود رفتم تو تعارف کرد رفتم نشستم رو مبل یک آب میوه آورد خوردیم یک کم با هم حرف زدیم مطمئن شدم خالم اینا رفتن روستا و سمیرا به بهانه درس پیچونده بلند شدم و رفتم طرفش و شالشو کشیدم گفتم این دیگه چیه سمیرا اینجا که کسی نیست شالشو که برداشتم تریپ خجالت برداشته بود و سرشو انداخته بود پایین همون طور که بالا سرش بودم شونه های لختش گرفتم تو دست هام یک کم مالیدم بعد بلندش کردم رو در رو بقلش کردم بهش گفتم بیا بریم اون طرف رو تخت رفتیم نشستیم دستم دور کمرش بود اونم خودشو شل کره بود طرف من یک دستش هم تو اون یکی دستم بود و دیگه رفتیم تو آمار گرفتن که اون دوست پسر داره داشته یا نه ؟ من دوست دختر دارم یا نه و این حرفا فهمیدم دختره آفتاب مهتاب ندیده و فابریک هست خلاصه دستشو ول کردم و سینه هاشو گرفتم و شروع کردم به مالیدن اونم دیگه رفته بود تو حس دستمو گذاشتم رو زانوش که لخت بود کم کم کشیدم بالا و لای پاهاش روی رونش و دیگه اونم داشت کیف می کرد بهش گفتم سمیرا اگر خوشت میاد بخواب دیگه ولی هیچ واکنشی نداشت گفتم اگر خجالت می کشید چشماتو ببند پشتتو به من کن دیگه یک کم هلش دادم که بخوابه تو تخت نیم خیز شد تو تخت خوابوندمش پشتشو کرد و چشماشو بست و راحت به پهلو خوابید دیگه تموم بود بلند شدم و کامل لخت شدم و خوابیدم کنارش تو تخت و بقلش کردم یک کم باهاش بازی کردم سینه هاشو مالیدم بهش گفتم قمبل کنه ولی نکرد خودم شکمشو گرفتم کونشو کشیدم جلو دامنشو از پشت زدم بالا و کیرمو به باسنش چسبوندم آخه که چه کیفی داشت سمیرا هم دیگه تو حال خودش نبود خودشو در اختیار من گذاشته بود و با چشم بسته فقط داشت کیف می کرد بهش گفتم سمیرا تو هم لختت شو بیشتر خوشت میادها دیدم چیزی نگفت پیرهنشو گرفتم کشیدم بالا و بدون مقاومت در آوردم یک کم بقلش کردم بوسش کردم رفتم سراغ دامنش می خواستم بندشو باز کنم که بکشمش پایین دستشو گذاشت روش کلی ازش لب گرفتم قربون صدقش رفتم دستمو بردم تو شورتش و با کسش بازی کردم بهش گفتم توش نمی کنم نترس و جون خاله و مامی قسم خوردم که کاریت ندارم فقط لاپا تا سمیرا هم کم کم دستشو شل کرد و تونستم دستشو از رو بند دامنش بردارم و بندشو باز کردم دامن و شورتشو با هم کشیدم پایین خودش هم همکاری کرد و دیگه کامل لخت شده بود بقلش کردم کیرمو گذاشتم روی کسش و رو سینه هاش خوابیدم با سینه هاش بازی می کردم و لب می گرفتم ازش و کیرمو رو کسش عقب و جلو کردم تا بالاخره آبم اومد ریختم رو شکمش بعد با دستمال تمیزش کردم برای اینکه اونم ارضا بشه شروع کردم به خوردن کسش انقدر خوردم تا ارضا شد همدیگه رو بقل کردیم و یک ساعتی تو بقلم لخت خوابیده بود و با هم حرف می زدیم اون روز به خوبی تموم شد و دیگه قرار شده بود هر وقت سمیرا خودش دوست داره جمعه بپیچونه و به من خبر بده برم سراغش دفعه دوم تو سکس به جز لاپایی انگشت کردن کونش را هم شروع کردم با آب دهن یک انگشت تو کونش بود و کسشو می خوردم تا ارضا بشه و خیلی خوشش اومده بود دفعات بعد دیگه می خواستم کیرمو بکنم تو کون تنگش اما نمی دونستم اجازه میده یا نه یک روز که رفتم یک فیلم سکس براش گذاشتم تو کامپیوتر ببینه حسابی شهوتش زده بود بالا بهش گفتم می خواهی کیرمو بکنم توش گفت نه گفتم از جلو که نه دیونه چیزی نگفت من هم بهش گفتم یک روغنی چیزی بیار از لوازم آرایشش یک روغن نرم کننده صورت آورد خوابوندمش چهار دست و پا یک متکا گذاشتم زیر شکمش و قشنگ قمبلش کردم روغن مالیدم به سوراخ کونش انگشتش کردم تا کشاد تر بشه و بعد کیرمو روغن مال کردم خوابیدم روش آخ که چه کیفی داشت یک سوراخ تنگ دست اول آک کیرمو گذاشتم رو سوراخش و نوکشو آروم فرو کردم توش یکهو گفت آخ نفسش تو سینه هاش حبس کرد گفتم درد میاد ؟ گفت آره گفتم درش بیارم ؟ با یک لحن شهوتی گفت نه بکن خوشم میاد ما هم کم کم فروش کردیم توش تا تهش جا زدیم گفت آیی و داشت اشکش در می اومد گفتم در بیارم گفت نه فشار بده خوشم میاد یک کم نگهش داشتیم و یک کم که آروم تر شد شروع کرم به تلمبه زدن حسابی جرش دادم حالا دیگه مدت زیادی گذشته و عادت کرده هم کیرم راحت میره توش هم حسابی خوشش میاد هم دردش کمتر شده خلاصه هر وقت بخواد جمعه ها رو می پیچونه و بهم خبر میده برم جرش بدم تا قبل از کردنش حتی فکرشم نمی کردم بتونم هیچ وقت شونه هاشو لخت ببینم یا با دامن ببینمش وقتی رفته بودم تو خطش چون هم خودش هم خانوادش خیلی مثبت بودن اصلا فکر نمی کردم پا بده اما حالا دیگه سمیرا شده جنده من خوشبختانه از ترس باباش جرات نمی کنه دوست پسر داشته باشه یا با کسی بگرده این شانسی هست که من آوردم و دیگه چاره ای نداره جز اینکه با من خودشو خالی کنه و با من سکس کنه متوجه شدم شهوت بالایی هم داره و راحت میتونم وحشی جرش بدم و حسابی کیف کنم بدنش سفید هست کونش قلمبه و قمبل هست کسش نرم و تمیز سینه هاش هم بزرگ نیست اما کوچیک هم نیست خلاصه یک کس عالی هست مفت دست من افتاده فعلا و موقعیت پیش بیاد ماهی دو سه بار می کنمش خوش بختانه هنوز هیچ کس شک نکرده و نفهمیده چیزی جمعه ها به بهانه بازی چند ساعتی میرم خونشون و جرش میدم تا ازدواج نکنه جنده خودم هست و باید کون بده

نوشته: سینا

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها