–
نمی دونم اون چرا عقب نشینی کرده بود . چرا نمیومد به سراغ من .. لیاسمو عوض کرده یه دامن کوتاه پام کرده و با یه بلوز راحتی که تنم کردم خودمو انداخته بودم رو تختم . قلبم طوری توی سینه ام می زد که حالمو نمی دونستم . دلم داشت از سینه اش در میومد . برقو خاموش کرده بودم تا اگه یه وقتی داداش اومد قیافه منو در هم و چهره منو آشفته نبینه .. بازم رفتم توی حس .. گریه رو سر دادم .. با صدای بلند . دوست داشتم از این سلاح زنانه به نحو احسن استفاده کنم و اونوبه دام خودم بکشونم . مگه من چه چیزی از بقیه دخترا کم داشتم . اون داداشمه بذار باشه ; خودم باید لذتشو ببرم . هنوز در ابتدای راه بودم . دیگه جاش نبود که به دخترایی که تا حالا با هاشون بوده حسادت کنم .. حس عجیبی رو همراه با لذت در قسمت زیر سینه ها و دور و بر کسم داشتم . یه توده هوس بین ناف و کسم قرار گرفته بود . ورم روی کس و خیسی لاپامو حسش می کردم . بی اندازه تحریک شده بودم .. صدای پای سیا رو می شنیدم که داشت میومد به سمت من . من به دلداری نیازی نداشتم . من به دستکاری نیاز مند بودم . تا فهمیدم که اون داره میاد به سمت من صدای گریه هامو بردم بالا