داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

من و مامان و زندایی 9

بالاخره اون آخر هفته ای که انتظارشو می کشیدم و آرزوشو داشتم از راه رسید . دیگه حالا چطور شد از دست خونه و خونواده در رفتیم و اون طرف هم زنا بر نامه هاشو ن جور شد که ما یک مجلس زنونه بی دغدغه داشته باشیم بماند برای بعد . فکر کنم یه چیزی حدود بیست نفری می شدیم . بیخود نبود که مامان و زندایی دو ساعت داشتند فکر می کردند که چی بپوشن چی نپوشن . همه خانوما سکسی ترین لباساشونو پوشیده بودند و انواع و اقسام زرق و بر ق ها رو به خودشون مالیده و آویزون کرده بودند . من یه جین ساده پام کرده بودم و در میون جمعیت از  نظر ظاهری از همه ساده تر نشون می دادم . مهسا که یه شلواری پوشیده بود که انگاری داشت می ترکید . بقیه هم یه جورایی بودند .  بعضی ها که از همون اول رفته بودند پیشواز چون  فقط با یه شورت می گشتند . اونم شورتهای لاله زنبوری که کونشونو خیلی خوشگل نشون می داد .منو که یه دختر بودم وسوسه می کرد که بیفتم روش و گازش بزنم . شده بود عرصه رقابت که از هم عقب نمونن . مامان مهوش یه اشاره ای به من کرد و من سرمو بردم نزدیکش .. -ماهرخ جون  اونی رو که شورت لاله زنبوری آبی تنش کرده می بینی -خب آره -عزیزم اون فوق متخصص بیماریهای داخلیه . کارش حرف نداره .. اصلا خودشو نمی گیره . همه شون همینن . ثریا خانوم باهامون بر خورد گرمی داشت . پروین فکر کنم یه سالی رو از من بزگتر بود . اونم به یه شورت ساده که فقط جلوش به صورت بر گ درختی روی کسشو می پوشوند این طرف و اون طرف پرسه می زد و از مهمونا پذیرایی می کرد . من و اون فکر کنم تنها کس بسته های اونجا بودیم . وقتی رسیدیم اونجا دیگه شب بود و وقت خوردن شام . ثریا خانوم با صدای بلند و رسای خودش گفت -خانوما از این که یه بار دیگه دور هم جمع شدیم تا یه روزی رو دور از هیاهوی آقایون و بکن و نکن اونا شاد باشیم و آزاد آزاد هر کاری که دلمون می خواد انجام بدیم و حال کنیم خیلی خوشحالم . خودتون می دونین که  چطور از این مجلس لذت ببریم . هیچ اجباری در  انجام کارایی که بقیه می کنن نیست . اگه خسته این می تونین برین استراحت کنین . هر کی دوست داره می تونه بره تو حال خودش و نوار گوش کنه .. چند دستگاه تلویزیون و رسیور اینجاست با انواع و اقسام آنتن گردونها و کامپیوتر و لب تاب و سیستم به اندازه کافی داریم .. گل سر سبد حال کردنها هم که می دونین چیه .. هیچ تحمیلی نیست . فقط می خواهیم خوش باشیم . خانوم دکتر فرماش می کنن اگه  قصد دارین از سوگلی لذتها استفاده کنین یه خورده شامو سبک تر میل بفر مایین بهتره . یه وقتی فکر نکنین که من برای خوردن می کنم . ببینین غذا سلف سرویسی حاضره . به اندازه صد نفر تدارک دیدم . حالا نظرتون چیه . خسته این .. همگی با هم فریاد زدن نهههههه نههههه .. ثریا خانوم دوباره فریاد زد . کی خسته هست .. همه با هم گفتند دشمن .. آخ که چه کیف و حالی بود و چه بر نامه ای . یکی یکی لباساشونو در آوردند و همه دیگه  حداکثر با یه شورت و سوتین بودند . مامان یه اشاره ای بهم زد دختر زود باش . چته .. نمی دونم چرا من یکی هنوز سختم بود . انگار باور نداشتم که باید در میون این جمع بیست نفری یه حرکتی هم از خودم داشته باشم . هر چند می دونستم اگه بر نامه شروع شه اون جوری ها هم که شل و سر د باشم نیست ولی تا حدودی استرس هم داشتم . اگه یکی از این خانومای باتجربه یه چیزی می گفت چی .. مهسا : ماهرخ چیه یه خورده استرس داری . ماهرخ جون نترس . اینا  نصفشون از دوستای قدیم و همکلاسای مامان و ثریا خانومن . خیلی خاکی هستن . -زن دایی فکر می کنی از من خوششون بیاد -چرا که نه . من در میون این جمعیت از اونایی هستم که خیلی سخت ار گاسم میشم وقتی که تو تونستی باهام کنار بیای پس با اونا هم می تونی کنار بیای . باور کن ازت خوششون میاد . -امید وارم . زندایی فقط کنارم باش . -اوووووهههههه چی میگی ماهرخ . بچه نشو دیگه وقتی بر نامه شروع شه اصلا معلوم نیس کی به کیه . هر کی میره یه طرف . دیگه نباید نگاه کرد اون کیه این کیه .. چرا باید این توجه رو هم داشت ولی اون چیزی که در اصل اهمیت داره اینه که این چیه اون چیه . تو نگاه کن که چی دستته نه این که کی دستته . اگه می خوای  یک لزکار موفق باشی فقط باید به این فکر کنی . چی گفتم ماهرخ جون .. -زندایی مهسا من باید در درجه اول به این دقت کنم که چی زیر دستمه نه کی .. یعنی با اون چه که روبرومه حال کنم و بهش حال بدم . -آره همونی باش که خودت می خوای . ساده تر بگم خودت باش . می بینی اینا الان تو کس و کون و سینه ها و وجودشون چه آشوبی برپاست . آشوب از این نظر که می خوان حال کنن و ریلکس شن. ار گاسم شن تا یه مدتی رو با نشاط و روحیه زندگی کنن . به غیر از تو و پروین که در اصل افتخاری هستین بقیه همه شوهر دارن . شام سبکی خوردیم و رفتیم طرف استخر . چقدر محیط گرم بود . آب استخر هم ولرم .. . همه جا مثل روز روشن بود . زنا شورتشونو در آوردند و در در آوردن سوتین از بغل دستی کمک می خواستند . من و مامان و زن دایی هم خودمونو با اونا هماهنگ کردیم … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها