داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

مامان بخش بر چهار 4

عجب رسوایی و آبرو ریزی شده بود . نمی دونستم چه جوری جمعش کنم . بچه ها تا می خورد این ملای بد بخت و شیطان را زدند . آخوند نمی دونست چی بگه . یه چشمکی به این ملا زده که یعنی کاریت نباشه .. -بچه ها بیایین کارتون دارم . خیلی آروم بهشون گفتم من می خواستم در مورد یک مسئله با حاج آقا مشو رت کنم نمی خواستم کار به اینحا بکشه .. اسحاق : آره مامان ما خودمون می شناسیمت .یه عمره  داریم باهات زندگی می کنیم . چهار تا پسر بزرگ کردی . اون یهو اومد طرف من .. گریه رو سر دادم . اون یک دفعه اومد ولی بچه ها برای حفظ آبرو دیگه ولش کنین . این طایفه همه شون همینن . . اگه الان اونو ببرین وسط میدون و کوچه ولش کنین مردم میگن چه خبر شده . احسان : مامان آن که را حساب پاک است از محاسبه چه پاک است . شما که سیر نخوردی که دهنت بو بده -پسرا در دروازه رو میشه بست دهن مردمو نمیشه بست . ملا میثم رو زمین افتاده بود و نمی دونست چی بگه . بگه من با خوندن یه کوس شعر نامه مادر شما رو صیغه کردم ;/; کدوم شاهد کدوم ثبت .;/; تازه حرف یک آخوند این روزا پشم کیر و موی کس حساب نمیشه مگر بین خود آخوندایی که با هم بده بستون دارن . میثم خیلی بی حال شده بود . احسان و اسحاق هر کدوم یه لگدی بهش زدند و لباسا رو ریختن رو سرش و گفتند سه دقیقه وقت داری گورت رو گم کنی . آبروی نداشته هرچی آخوندو بردی . باید تو رو لخت مینداختیم کوچه و رسوات می کردیم . مردمی که می دونن آخوند چه انگلیه اینو با تمام وجودشون حس و لمس کنن . -بچه ها دیگه بسه . ولش کنین بره . در عفو لذتی هست که در انتقام نیست . وقتی ما سه تا تنها شدیم تازه متوجه شدم در چه حالت عجیبی قرار دارم . من که لخت بودم و فقط این فرصتو داشتم که یکی دو تا از پوشش ها مو ردیف کنم . پسرام به طرز خاصی نگام می کردند . اسحاق و احسان هر دو تا شون زرنگ بودند . منم چند بار اونا رو در یه حالتهای عجیبی دیده بودم . طوری که از کارشون  چندشم شده بود . نمی تونستم باور کنم که اونا دارن همچین کاری می کنن .  اسحاق رو دیده بودم که یه بار از توی حیاط یکی از شورتهای خیلی نازک منو گرفت و کیرشو فرو کرد لای اون .شاید با این تصور که داره مامانشو می کنه این کارو انجام داده بود . شایدم این تصور رو نداشت ولی این چیزی بود که من دوست داشتم باور کنم . آخه چرا . من کاملا متوجهش بودم . رفته بود یه گوشه ای .. کیرشو در آورده بود و روش دست می کشید . من از گوشه پنجره بالا متوجهش بودم . فکرشو نمی کرد که من از اون زاویه اونو ببینم . از اون بالا شاهد بودم که چطور قطرات آب کیرشو داره می ریزه توی حیاط .. بچه ها هم زیاد مقصر نبودند . زن نداشتن و زیاد هم زیاد اهل دختر بازی نبودن. احسان هم همین کارو با سوتین من انجام داده بود . اونو جلوی بینی اش گرفت و اونو می بویید . نمی دونم این دو تا پسرام به کی رفته بودند  که این قدر هیز شده بودند ولی حالا در این شرایط زیاد هیز نشون نمی دادند . شایدهم هوس اونا در حد همون شورت و سوتین بود . . دو تا پسرا با خشم وناراحتی با هام حرف می زدند . -مامان ما هرچه نگاه می کنیم آثار زور رو اینجا نمی بینیم . -چی می خوای بگی ;/; می خوای بگی که من با تمایل خودم اومدم طرف آخونده ;/; خجالت نمی کشی ;/; اسحاق ازت انتظار نداشتم -مامان من که قضاوتی نکردم . نمی دونم . یعنی چه جوری یک روحانی پیش نماز مسجد محل به خودش اجازه میده بدون گرویی لازم ریسک کنه . دستمو آوردم بالا گذاشتم زیر گوش پسر بزرگم . -احسان خان اگه شما هم شکی دارید بفر مایید تا شکتونو بر طرف کنم -نه مامان من به شما ایمان دارم .. ..خودم از این  حرکت خودم خیلی ناراحت شده بودم . اصلا دلم نمی خواست اونو می زدم . ولی از حق خودم زدمش . می دونستم به من شک کرده . شایدم یقین داشت . پسره پررو حالا شورتمو می بینه جق می زنه . اگه کونمو ببینه چیکار می کنه .  خطر از بیخ گوش من رد شده بود . حالا که همه چی به خیر گذشته بود تازه به این یاد افتاده بودم که کمرم سنگین شده و هوس دارم . کسم می خاره شورتم به طرز عجیبی خیس شده . هر چه فکر می کردم این اسحاق و احسان چی شد که زود بر گشتن بایدحسابشو می کردم که شاید یکی از استاداشون غیبت داشته . ولی ریسک عجیبی کرده بودم . نباید در منزل خودم این کارو می کردم . ولی فکر نمی کردم که دیگه من و میثم می تونستیم تماسی با هم داشته باشیم . . اسحاق و احسان رفته بوند توی یکی از اتاقها .. منم سریع رفتم به حیاط خانجمن سکسی کیر تو کس که پشت اون اتاق قرار داشت و زیر پنجره اش قرار گرفتم . صداشونو می شنیدم -اسحاق تو نمی بایستی این جور با مادر حرف می زدی. فرضا اگر هم مامان تمایلی داشت بازم به خودش مربوط بود . هر چند منم از این کارش ناراحتم . -احسان آبروی ما رفت . اونم یک آخوند . تازه بابای ما هر کثافتکاری داشته باشه باز یه مرده اون هنوز شوهر مامان ماست . من اگه خودم مادرمو بکنم نمیذارم که یه آخوند این کارو بکنه -اسحاق زشته .. -خوبه حالا تو نمی خوای از این حرفا پیش من بزنی . من خودم دیدم یه بار مامان با شورت و سوتین رفته بود تو حیاط یه وسیله ای بیاره حالا چی شد که لباش تنش نبود رو نمی دونم تو داشتی جق می زدی .. -حتما تو هم اون طرف داشتی جق می زدی .. -دل به دل و دودول به دودول راه داره … ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها