داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

بابا بخش بر چهار 5

اومد طرف من . همچنان با اون چشای شیطونی خودش داشت بهم نگاه می کرد . خودشو خیلی بهم نزدیک کرده بود . فکر کنم این کیر کار دستم داده بود و اونو خیلی شجاع کرده واسه همین دیگه یه اجازه هم ازم نگرفت . هیچ حرفی بین ما نبود . فقط با زبان سکوت هوس  حرف می زدیم و می خواستیم که با هم باشیم . دو انسان تنها .. آدمایی که سر نوشتی مشابه داشته و فقط می خواستیم حال کنیم . نیاز همو بر طرف کنیم . با یه حرکت دو تا آدم به خواسته و مراد دلشون برسن . حالا دیگه دوست داشتم منو غرق در خودش کنه . درسته منو بخوره . نمی دونم چرا جلو تر نمیومد . شاید انتظار داشت که منم یه حرکتی بکنم . شاید فکر نمی کرد که من از مردای زن باز نباشم . حتما فکر می کرد من در این زمینه خیلی تجربه دارم . ولی از اونجایی که در اتاق رو بسته بودم این خودش نوعی سوتی دادن یا چراغ سبز نشون دادن بود . خلاصه یه چند سانتی که من رفتم طرف اون .. اون دیگه فاصله ها رو پر کرد . صورتش به صورتم چسبیده بود . این چه عطر و کرم پودری بود که به صورتش زده بود منو مست و دیوونه کرده بود . این بار من پیشدستی کرده لبامو به لباش چسبوندم . چه مزه ای می داد پس از مدتها زنی رو در آغوش کشیدن و به امید سکس با هاش حال کردن . می دونستم یه زن بیوه ای که تا اینجا اومده بازم می تونه ادامه بده و دلش می خواد . -آههههههههه .. اردی جون اردی جون .. می تونیم لحظه های خوبی با هم داشته باشیم . اگه اینجا امن نیست بریم خونه ما .. .. با این حرفی که به من زده بود دیگه متوجه شدم که اون می دونه داریم چیکار می کنیم .. -الان اون دور و بر شلوغه .. خونه شما هم ویلاییه و دیگه اگرم با فاصله از تو بیام خونه تون اون اطراف مغازه دار ها یه در و همسایه ای از این بالا و آپار تمانهای اطراف می بینه مردم فضولن . فقط شبا که همه جا تاریک و امن و امان و مغازه ها بسته رفت و آمد کمتره میشه اومد .. -فدای تو عشق ترسوی خودم برم .. به من می گفت عشق ترسو .. هم منو عشقش کرده بود و هم ترسو .  از قرار معلوم این از اونایی نبود که با دوسه بار گاییده شدن از میدون به در بره و بشه   عذرشو خواست . ولی حالا لحظاتی بود که نیاید هدرش می دادم . باید به حال فکر می کردم . منی که تجربه با زنان دیگه بودنو نداشتم حس می کردم که گاییدن زنی که چند سال بزرگتر از منه یه نعمتیه . فکر کنم این اون بود که منو بغلم زد و با یه سالتو بار انداز دو تایی مونو انداخت روی تخت و افتاد رو من . طوری حشری و از خود بی خود نشون می داد که کمر بند و زیپ شلوار مو باز کرد ویکی یکی لباسامو در آورد . به شورتم که رسید حس کردم نوعی خجالت داره بر من غلبه می کنه . خودشو خیلی راحت تر لخت کرد .. -خوب شد درو قفل کردی . ولی با این حال من دوست داشتم بریم خونه مون . اگه دخترا برسن چی میشه .. راستش نمی دونستم این الهام کجا رفته . کار و بارش معلوم نبود . راست می گفت . -هیچی تکون نمی خوریم . سر و صدا نمی کنیم . در هم که قفله فکر می کنه رفتم بیرون -ولی کفش چی . -اون موردی نداره .. من چند تا کفش دارم -خب فرض می کنیم این دختر خانوم که تشریف آوردن قصد بیرون رفتن نداشته باشن . اون وقت چه جوری ردش می کنی .. -فکر اینجاشم کردم . با موبایلم بهش زنگ می زنم و میگم مثلا برو اون جا وایسا می خوایم بریم مثلا خونه عمه جان .. یه جوری از خونه ردش می کنم که حداقل  تو رو رد کنم . بعدش دیگه مهم نیست چی میشه -خیلی زرنگی اردی جون . پس بی جهت نیست من عاشقت شدم .خیلی از مردای زرنگ خوشم میاد -خب دیگه آدم این دوره زمونه گاهی اوقات تا اونجایی که می تونه باید کله شو کار بندازه .. -ببینم تو کله یه چیز دیگه ات رو به کار نمیندازی ;/; .. منظورشو گرفته بودم ولی هنوز روم اون قدر باز نشده بود که حرفای ممنوعه رو بر زبون بیارم .. اونم که حس کرده بود منظورشو نگرفتم گفت  من به کله کیر گفتم ها .. همونی که از وقتی که منو دیده داره می ترکه می خواد از جاش بیاد  بیرون با زیور خودش روبوسی کنه .. اردی جون من مال تو رو درش میارم تو هم مال منو در بیار . به مرد خوش تیپی نمیاد که این جوری خجالتی باشه . تازه مردی که به شوهر دار و بی شوهر رحم نکرده .. -منظورت چیه -حالا خودت رو به اون راه می زنی . همه می دونن  از زیرش که نمی تونی در بری و انکار کنی . همه می دونن که از بس زن و دختر مردم رو گاییدی زنت هم خواسته تلافی کنه و کارتون به جدایی کشید .. -من حتی یه مورد خلافی هم نداشتم .. می خوای باور کن می خوای نکن .. -نمی دونم چی بگم اردی جون . شاید هم تو راست بگی . ماکه چیزی ندیدیم . در دروازه رو میشه بست دهن مردمو نمیشه بست . -دوست ندارم این جوری با آبروی من بازی کنن . اونایی که باید بدونن من بیگناهم می دونن که بیگناهم . ولی چرا باید در مورد من این فکر رو بکنن . زیور که دیده بود من کمی سرد و ناراحت شدم شورتمو کشید پایین و در حالی که چشاش گرد شده بود گفت باشه من خودم فردا همه جا پخشش می کنم که تو از برگ گل تازه شکفته هم پاک تری . فدات شم زیور رو داری چه غم داری ! این حرفو که زد و پشت بندش کیرمو که گذاشت دهنش خیلی آروم شدم . همون چیزی بود که بهش نیاز داشتم . …. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها