داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

لیلا خاله‌ی مهربون

سلام وقت بخیر امید هستم و ۳۲ سالم خاطره برای ۱۰ سال پیش
اوایل دانشگاه بود با یکی از دخترا به اسم مریم دوست شده بودم و کم کم با هم اوکی شدیم و شبا سکس چت میکردیم بعد مدتی دنبال جا بودیم برای سکس ولی خب نبود اون موقع من خالم مجرد بود و خونه مجردی داشت من هم باهاش یکم راحت بودم البته نه در حد دختر بردن خونش برا سکس ولی خب دل و زدم به دریا و بهش زنگ زدم گفتم با دوست دخترم میخوایم بیایم خونت گفت قدمتون رو چشم و بیاید منم با مریم اوکی کردم و فردا رفتیم رسیدیم و خاله برخورد خوبی داشت و بعد یه ربع گفت من کار دارم و باید برم بیرون منم تو کونم عروسی بود خالم رفت و منو مریم شروع کردیم عشق و حال .( مختصرش کردم تا برسیم به اصل داستان ) بعد سکسمون میخواستیم شبش بریم بیرون و من باید میرفتم حموم رفتم حموم وقتی در رو بستم پشت در یه ست لباس زیر زنانه قرمز بود که در جا کیرم و راست کرد آخه خاله از اول سن بلوغ سوژه جق من بود ی شورت لامبادا که فقط یه نخ بودش و یه بند تور جلوش با یه گل رز وسطش با سوتینش که اونم تور و گل رز جلوش خلاصه حشری شدم و بوشون کردم و یه جق زدم ولی انقدر دیگه ضایع نبودم آبم و بریزم رو شرتش گذاشتم سر جاش و دوش گرفتم و رفتیم با مریم . چند روز بعد خالم یه وسیله برا خونش میخواست گفت براش بگیرم و شام برم پیشش قبول کردم و رفتم اولش همه چی اوکی بود بعد شام نشسته بودیم خالم گفت از مریم چه خبر خوبه گفتم اره اتفاقا گفتم دارم میام پیشت کلی سلام رسوند گفت سلامت باشه ولی خاله مراقب خودت باش یه وقت کار دستت نده گفتم نه خاله حواسم هست گفت آره میدونم ولی خب کاره دیگه حالا اون روز بهتون خوش گذشت گفتم اره ممنون یکم حرف زدیم و … گفت خب باقیش گفت هیچی دیگه یکم هم شیطونی معمولی دختر پسرها گفت البته یکم هم نبوده گفتم چطور مگه گفت حالا گفتم نه چطور مگه خاله گفت آخه بعدش حموم لازم شدین یه لحظه سکوت کردم و خجالت کشیدم کلی خالم سریع گفت ای جان از کی تا حالا خجالتی شدی گفتم ببخشید خاله ولی خب پیش میاد دیگه گفت آره عزیزم درکتون میکنم فقط یه سوال با هم رفتیم حموم یا نوبتی گفتم نه خاله فقط من رفتم چطور گفت خب پس با تعجب و شیطنت گفتش ، گفتم چی شده خاله گفت تو پس به لباسهای من که پشت در بود دست زدی عرق سردی نشست رو پیشونیم نمیدونستم چی بگم با لکنت گفتم اره خاله ببخشید گفت چرا دست زدی گفتم راستش خیلی … گفت خیلی چی گفتم خیلی قشنگ بود تحریکم کرد گفت مگه مریم خالیت نکرده بود گفتم آخه برا من شما همیشه یه چیزه دیگه بودین گفت عجب نگفته بودی تا حالا گفتم خاله از شما قشنگ تر و خوش استیل تر من تا حالا ندیدم بعدش ی خنده ریز کرد و یه لیوان آب بهم داد نشست بغلم گفت از کی بهم حس پیدا کردی گفتم از همون اوایل بلوغ که از حموم میومدی موهات خیس بود میگفتی از تو کشوت برات سشوار بیارم وقتی در کشو رو باز میکردم لباس زیرای قشنگت حشریم میکرد خودت هم که همیشه با تاپ بودی و بند سوتینت همیشه بیرون بود گفت پس پسرمون خیلی وقته رو خالش حس داره و صداش در نیمده بعدش بلند شد رفت تو اتاق و من داشتم خودم و فوهش میدادم که چرا بهش گفتم بعد چند دقیقه دیدم در باز شد و چیزی که دیدم باورم نمیشد خالم با همون ست قرمزی که پشت در حموم من دیده بودم آمد جلوم چشمام داشت از کاسه در میومد خالم خوشگل بود ولی الان برای من خیلی قشنگتر شده بود بدن سفید و توپر تو اون ست توری قرمز محشر شده بود صدام کرد گفت چته هول کردی گفتم خاله باورم نمیشه گفت مگه ارزوت نبود گفتم چرا ولی فکرشم نمیکردم یه روز بتونم بهش برسم خالم همون جور وایساده بود تو چارچوب در و من جرات بلند شدن نداشتم راست کرده بودم و ضایع بود یوهو خالم گفت آرزوت فقط دیدن بوده گفتم نه ولی گفت ولی چی گفتم روم نمیشه خاله خجالت میکشم ازت گفت ای جانم خودش فهمید گفت من چشمام رو میبندم با چشم بند چشماش و بست گفت راحت باش منم رفتم نزدیکش وای داشتم میمردم اول یه بوس از رو گونش کردم بعد رفتم سینش و گرفتم و از رو سوتین میخوردم و بالاش رو که لخت بود میک میزدم دستم و بردم پشتش و گفتم خاله جون با اجازه و بند سوتینش رو باز کردم چه سینه خوشگلی داشت تا تونستم همون سرپا خوردم تا اینکه خالم گفت امید خسته نشدی بریم تو اتاق رو تخت دوباره افتادم به جون سینش دیگه سینش سر شده بود جرات نداشتم برم پایین تا اینکه خالم گفت امید تو لباست و در نمیاری خیس عرق شدی گفتم چشم تیشرت و شلوارم و درآوردم و چون هنوز چشم بند داشت شورتم و هم در آوردم و این بار رفتم روی خاله و شروع کردم دوباره سینه خوردن که چند باری کیرم به رون خاله و جلوی شرتش خورد خالم دیگه حشر حشر شده بود گفت امید بسه دیگه برو پایین و چشم بندش رو برداشت منم که منتظر همین بودم سریع پریدم از رو شرتش چند تا بوس کردم خیس خیس بود بعد در آوردم و براش کلی لیس زدم و کلی حال کرده بود همش قربون صدقم میرفت دیگه خودم آمپر چسبونده بودم یوهو گفتم خاله اجازه هست بکنمت گفت احتیاج به اجازه نبود بجنب که دارم میمیرم سریع کردم تو کسش با اینکه تنگ بود ولی انقدر لیز بود همه کیرم و بلعید و خالم داشت فقط ناله میکرد بهش گفتم داگی شد از پشت میکردم و چک میزدم به کونش کلی داشتیم حال میکردیم بعدش من خوابیدم اون آمد روم و بشین پشو میرفت حالا نوبت من بود قربون صدقه خاله مهربونم برم سینه هاشو چنگ میزدم دوباره من رفتم روش و انقدر محکم تلمه زدم نزدیک ارضام بود و ارضا شدم همه ابم و ریختم رو سینش خالم هم همون لحضه ارضا شد البته اون سومین ارضاش بود ابم میگفت چقدر داغه سوختم امید رفتم بغلش تازه اون لبای خوشگلش رو دیدم و حدود ۵ دقیقه لب گرفتیم چقدر خوشمزه بود ابم هم همش از رو بدنش ریخت رو تخت بهم گفت شب رو پیشش بخوابم منم حرف گوش کردم و تا صبح تو بغل هم لخت بودیم و فقط لب می گرفتیم و برا هم درد دل کردیم خالم اون شب بهم گفت قبلا پردش پاره شده و اینکه خوش میگفت باورم نمیشد ی روز لخت تو بغل تو باشم و باهات سکس کنم ولی خب پشیمون نیستم چون انقدر دوستت دارم خیالم ازت راحته منم کلی لبش و خوردم .

راستی اسم خاله مهربونم لیلا بود
رابطه من و خاله تا وقتی ازدواج کرد ادامه داشت
بعدش هم دوباره شدیم همون خاله خواهر زاده دوست داشتنی

ممنون از این که خوندین
نظر فراموش نشه
دوست داشتین بگید داستان مریم رو هم بگم و همچنین ادامه داستانم با خاله مهربونم

نوشته: امید

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها