داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

سکس رومانتیک رویایی

سلام من کیان هستم ۲۴ ساله از البرز ، ۱۷۲ قد ۶۵ کیلو وزن ، قیافه و بدن نسبتا خوبی دارم .
داستان برمیگرده به زمانی ک بدنیا اومدم ، هح نه شوخی کردم ، میگفتم ، داستان مال ۲ سال پیشه ، زمانی که من رو صندلیه پارک کنار خیابونمون نشسته بودم ، دوست دختری نداشتم و تنها میرفتم تو پارک خیره به گلای زرد و بنفش و قرمز پارک برای خودم اهنگ میخوندم ، پارک خلوت بود و صدام تا یکی دو متریم میرسید .
یروز که مشغول خوندن بودم یه صدای آروم و دلنشین گفت : چقد قشنگ میخونی !!
برگشتمو دیدم یه دختر تو سن و سالای خودم خوشگل و سفید و خو هیکل .
لبخندی زدم و گفتم : ممنون
گفت اجازه هست بشینم اینجا ؟
راستش تعجب کردم اخه اینهمه جا ، زارتی اومده کنار من ، ولی خوشحال بودم و با خوشرویی گفتم : بفرمایید .
نشست و یسری صحبت کردیم فهمیدم اونم مثل من تنهاست و چند روزه تو پارک منو میبینه و دوسداره باهام باشه ، البته یه یک ساعتی طول کشید تا وسط صحبتاش فهمیدم قضیه چیه .
گفت من ازت خوشم اومده .
منم که منتظر این لحظه ،
گفتم این که اشکال نداره و شماره ها رد و بدل شد .
شب بهم پیام داد سلام اقا کیان
, سلام خوبی ؟
_ ممنون تو چطوری ؟
, منم خوبم ، هنوز اهنگ میخونی ؟
خندم گرفت و گفتم : نه دیگه یکی جای خالیه دلمو برام پر کرد نیازی به اهنگ نیست .

خلاصه این اس ام اس بازیا و گردشا ادامه داشت تا یروز رفته بودیم کافی شاپ گفت کیان ؟
,جان کیان ؟
_میخوام یچیزی بگم ، روم نمیشه .
, بگو عزیز دلم ما که دیگه این حرفارو نداریم.
_کیان من . . . من . . . ولش کن نمیتونم
, ااااا بگو دیگه مردماااا
سرشو انداخت پایین و گفت :
_ ****عاشقتم ****
اوف چی میگه؟ !!! قلبم وایساد ، خشکم زده بود ، همینطوری بهش خیره شده بودم .
سرشو بلند کرد و با چشمایی که نور توی اشکاش افتاده بود گفت : ببخشید میدونم بدت اومد ولی نتونستم جلو خودمو بگیرم .
من که حسابی از این موضوع خوشحال بودم گفتم : عزیزم مگه حرف بدی زدی ؟ ولی اخه کجای من عاشقی داره گلم؟
_ همه جات کیان همه جات ، وقتی صدات و میشنوم وقتی صورتتو میبینم وقتی نگاهت میفته تو نگاهم یا وقتی بروم لبخند میزنی ، قلبم میخواد از جاش دربیاد .
گفتم : عزیزم پاشو بریم بیرون .

اخه تو کافی شاپ نمیشد کاری که دخترا دوست دارن رو انجام داد ، رفتیم بیرون کوچه خلوت بود ، سرشو تو بقلم گرفتم و گفتم : راستش شیوا ، منم خیلی دوست دارم
(راستی اسم عشقم شیواست)
با یه بغضی ک تو چشماش بود سرشو اورد بالا و تو چشام نگاه کرد ، چشاش داشت برق میزد و میشد امواج عشق رو توش دید ، چند دقیقه تو چشمای هم خیره شده بودیم ، اصلا انگار نه انگار که وسط خیابونیم ، بغض و شادی تو صورتش بود .
یه نگاه به چپ ، یه نگاه به راست ، یه نگاه به ساختمون پشت سرمون ، اومدم که لباشو ببوسم سریع محکم دستاشو انداخت دور گردنم چنان بوسه ای از لبام گرفت ، چناااااان بوسه ای از لبام گرفت ک پاهام شل شد داشتم بیهوش میشدم ، تا اون لحظه حس جدیدی که بهم دست داد رو نداشتم .
گفتم دیوونه یکم کوتاه تر ، شانس اوردیم کسی نیومد ، بریم بریم تا تابلو نشدیم .
با یه صدای دخترونه خندید زد به بازوم و گفت بریم .
” یه هفته بعد ”
(((( صدای زنگ تلفن ))))
, سلام شیوا جووووون سلام عشق ممممن
(با حالت خسته)
_ سلام کیان
, وای ، چته شیوا چرا ناراحت حرف میزنی؟
_ حالم خوب نیست کیان
, کیان بمیره واست چیشده ؟؟!!!
_ میتونی بیای خونمون؟
, چی؟! فیلمم کردی؟! من بیام خونتون؟!
_ اره عزیزم بیا ، بابا مامانم رفتن شمال برای اون زمینه که گفتم غصبش کردن دادگاه دارن چند روز نیستن.
(اخه شیوا تک فرزنده و خواهر برادر نداره )
_ ای به چچچچچشم
(با اشتیاق فراووووووون همچین با موتور از چهار راه ها رد میشدم ک فک کنم تاحالا پلیس ۲۰۰ تومن جریمه نوشته باشه )
رسیدم خونشون زنگ و زدم .
_ کیهههه ؟؟؟
, منم نازنین قلبم ، خاک پات
_ ای جانم اومدی؟ بیا بالا
تعجب کردم که صداش ایندفه خسته بنظر نمیرسید. به هرحال رفتم بالا در نیمه باز بود یه یاا… گفتمو رفتم تو
, شیوااااا ؟؟ گللللم ؟؟
_ بیا تو عزیزم رو مبل دراز کشیدم
( حال نداشت سرشو بلند کنه )
رفتم تو پذیرایی چشم افتاد بهش ، واااااای
برعکس داستانای دیگه چیزی ندیدم ، آخه از خجالت سریع برگشتم پشت به شیوا ، چون تاحالا اونجوری ندیده بودمش
گفت : برگرد عشقم توروخدا اینجوری نکن فکر میکنم دوسم نداری .
با خجالت برگشتم ، دیدم یه شلوار گرمکن سفید چسبون با یه تیشرت صورتی که از صدتا تاپ بدتر بود ، رفتم کنارش رو زمین نشستم دستمو گذاشتم رو سرش که دیدم تب نداره .
عشوه کنان با لبخندی دخترونه گفت : حالم خوبه جیگرم خواستم سریع بکشونمت اینجا .
زدم رو بازوش گفتم : ای بدجنس !!!
نشستم رو مبل و اون تیکه داد به من و پاهاشو جمع کرد بقلش و سرشو گذاشت رو شونم .
با این کارش خیلی حال کردم دستمو میبردم بین اون شراره های ناب طلاییش و اروم نوازشش میکردم ،( دخترا خیلی دوست دارن موهاشونو نوازش کنی )
گفت : کیان عاشقتم
, منم عاشقتم عزیزم
_ کیان تنهام نزار هیچوقت
, حتی فکرشم نمیکنم خانمی
یدفه پاهاشو انداخت پایین و سرمو گرفت و چرخوند سمت خودش و لبای مثل اتیششو گذاشت رو لبام
من عاشق لب گرفتنم ، منم فضا رو مناسب دیدم و الان نخور کی بخور ، صدای موچ موچ لبامون تو اتاق پیچیده بود ، قلبم داشت تند تند میزد ، نشست رو پاهام و دوباره شروع به لب گرفتن کرد ، گرمای بین پاهاشو روی کیان کوچولو حس میکردم ، دیگه واسه خودش مردی شده بود تو اون لحظه . تیشرتشو دراورد ، وااااای خدا قلبم داشت از جا درمیومد ، اخه تا اونموقع فقط تا سایت سینه لخت دیده بودم ، حیرت زده و اروووووم لبامو غنچه کردم گذاشتم روی نوک سینش و یه بادکشی کردم که اه شیوا رفت هوا ، یه ااااااااااهی گفت که کیان کوچولو پوکید . گفتم اینجوری نمیشه ، بردمش توی اتاق خودش اروم گذاشتمش رو تخت و تیشرت خودمو دراوردم سمت راست اون روی بازوی چپ دراز کشیدمو سرشو تو دستم گرفتم ، عاشق یه سکس رومانتیکم تا از لذت طرف مقابلم به اوج لذت برسم ، دست چپم زیر سرشو با دست راستم صورتشو نوازش میکردم و همزمان از لباش بوسه های ریز میگرفتم ، صدای اوهم اوهمش بلند شده بود لبمو میچسبوندم به لباشو میگفتم عاشقتم شیوا ، با این کارم لبامون رو هم لیز میخورد ، لب میگرفتمو صورتو بازوها و سینه هاشو میمالیدم ، اومدم پایین تر روی گردنش میبوسیدمو پایین تر میرفتم ، بوسه های ریزی میزدم وسط سینه هاش ، روی سینه هاش ، تخت سینش شکمشو خیس کردم و رسیدم تو موقعیت ، نفسش قطع شد ، صداش کردم
شیواااا ؟؟!! شیوااا ؟؟!!
جواب نداد ترسیدم تکونش دادم سرحال شد ، با صدای شهوت و لرز وحشتناکی گفت کیان توروخخخخخخدا برو پایین و تمومش کن مردددددم اااااااااااه
یه جون بلللللند گفتمو رفتم دوتا بوس از رونای پاش کردمو پاهاشو انداخت روی شونمو نازشو تو دهن گرفتم ، زبونمو نازک میکردمو مینداختم تو سوراخ نازش ، همزمان که زبونم تو نازش بود با نوک بینیم چوچولشو میمالوندم ، که یدفه نازش شروع کرد به موج زدن و ریختن عصاره ی جاودانگی ، وااااااای ک چ صحنه ای بود سریع شرتمو دراوردمو التمو چسبوندم به نازش و با اب جاودانگی التمو سیراب کردم ، تو همون حالت پاهاشو جمع کردم تو شکمش و چرخوندمش به بقل نمیخواستم اذیت بشه و نازشم که بسته بود ، پس التمو انداختم لای پاش و تلمبه میزدم ، روش خوابیدمو لباشو میخوردم و سینه هاشو میک میزدم ، اهش دوباره بلند شد و بازم ارضاء شد من که این صحنه رو دیدم ابم با فشار شدیدی که تا حالا ندیده بودم ریخت لای پاش ، من بیحال و اون بیهوش ، افتادم کنارش بی توجه به ابی که رومون بود ، پشت به منو به بقل خوابید و بقلش کردم از پشت چسبیدم بهش دوباره ، اروم سینه هاشو از روی خستگی میمالیدم و گردن و پشتشو میبوسیدم و میگفتم شیوا عاشقتتتتتم ، سورپرایز خوبی برام داشتی .
لبخند نااااازی کردو برگشت نگام کرد و لباشو چسبوند به لبام و چشاشو بست و یه لب طولانییییییی گرفت ، بعد با یه صدایی شبیه صدای درگوشی حرف زدن گفت ، کیان تو رو به هیییییچکس نمیدم و دوباره لب تو لب شدیم

این داستان اصلا واقعیت نبود و ساخته ی ذهن متوهم خودم بود ، ولی واقعا سکسی ک دوست داشتمو تقریبا بیان کردم ، یه سکسی ک طرف مقابلم ازش لذت ببره و منو شاد کنه ، یه یکس رومانتیک.
امیدوارم خسته نشده باشید ، هرچیم خواستید فحش بدین چون به حرف گربه سیاه بارون نمیاد ، خواستید بازم داستان مینویسم ، نخواستینم مینویسم D-:

نوشته: sattary-74

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها