داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سوراخ کون حنانه (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

سلام این داستان ادامه داستان سوراخ کون حنانه هستش
خدمت همه بگم سایت انجمن کیر تو کس کاملا غیر اسلامی و دارای داستانهای غیر اخلاقی هست و باید انتظار هر چیزی رو داشته باشید
این داستان شاید بعضیارو شدیدا ناراحت کنه پس توصیه میکنم صفحه رو ببندید و بیخیال خوندن بشید چون فحش هایی که میدید به خودتون ناموستون و امواتتون بر میگرده
وقتی که شب آخر اقامتم خونه حاج سلمان حسابی دخترش حنانه رو از کون گاییدم و ی رابطه عاطفی بین منو حنانه شکل گرفت اصلا دلم نمیخواست به این زودیا برگردم ایران ولی چاره دیگه ای نداشتم همون شب با حنانه شماره ردو بدل کرده بودیم که تو واتساپ با هم در ارتباط باشیمو اگر قسمت شد بازم همو ببینیم و من لذت کون هستی بخش حنانه رو مجدد تجربه کنم حنانه هم با گرمای کیر کلفتم تو کونش دوباره تجدید میثاق بکنه
موقع خداحافظی بغض گلوی منو حنانه رو فشار میداد به جفتمون ثابت شده بود کیر و کون باعث همبستگی میشه
پدر حنانه حاج سلمان گفت امیدوارم از پذیرایی ما راضی بوده باشی و یک دونه چراغ سفالی قدیمی به رسم یادگار داد به من و گفت این چراغو وقتی بچه بوده از پدر بزرگش یادگاری گرفته بوده و دیشب خواب دیده پدر بزرگش گفته یادگاریو به یادگار به مسافر بده
گفتم حاجی راضی به اینکار نیستم که گفت قابلتو نداره ی چراغ سفالی بیش نیست البته اگر داخلش نفت بریزی روشنایی خوبی داره
گمونم موقعی که من تو سوراخ کون حنانه جون تلمبه میزدم حاج سلمانم خواب پدربزرگشو میدیده
با کلی تشکر ازشون اومدم ایران و مشغول کارو زندگی روزمره شدم و هر شب با حنانه چت میکردمو کیرمو نشونش میدادم حنانه هم کصو کونشو نشونم میدادو میگفت دوباره کی میای پیشم دلم تنگ شده برات
ی شب جمعه که داشتم فیلم میدیدم یهو برق رفت یکم صبر کردم خبری نشد زنگ زدم حوادث برق گفت خرابیه تا صبح درست نمیشه اعصابم کیری شد تو خونه هم چیزی برای روشنایی نداشتم که یاد چراغ حاج سلمان افتادم رفتم از داخل ویترین برداشتمش ولی از شانس چراغ نفتی نداشت تو خونه هم نفت نداشتیم همینجوری مثل آهنگ زدن دو سه تا با انگشتم به چراغ زدم با خودم گفتم حالا چه کنیم ای چراغ که دود سفیدی از چراغ بیرون زد و تبدیل به غول چراغ شد حسابی ریدم به خودم گفتم حتما خواب میبینم که غول چراغ گفت سلام ارباب خیلی ممنون که از چراغ خارجم کردید سالها بود که داخل چراغ حبس بودمو کسی صدام نکرده بود گفتم خدایی بیدارم یا خواب غول گفت ارباب شما بیداری و من در خدمت شما هستم تا حاجتتونو بر آورده کنم بهش گفتم برو بابا این چیزا کصشرو خرافاته الان بیدار میشم به کون لقت میخندم ولی بیداری دوباره در کار نبود از طرفی یکم ترسم ریخته بود آخه غول چراغ ظاهر مهربون و با مزه ای داشت
بهش گفتم اگه راست میگی یکاری کن باور کنم گفت چه کنم منم گفتم چمیدونم مثلا منو به قدیما ببر مثلا زمان اماما
غول تعظیم کرد و گفت هر زمان قصد برگشت داشتید سه مرتبه بگید حالا چه کنیم ای چراغ گفتم صبر کن منکه زبون اونارو نمیفهمم
غول گفت اونا خودشون زبون نفهمن ولی قدرت چراغ به شما تسلط بر هر زبانی رو میده و هویی کرد و من داخل تونل زمان شدمو به یکباره خودمو وسط ی حیاط قدیمی با حوظ آب وسطشو چنتایی مرغو خروس و غاز دیدم ی خونه با دیوارهای کاهگلی که گوشه حیاطش نون پز خونه بود و یدونه درب چوبی که حتما راه به کوچه داشت اثری از تمدن جدید نبود نه پنجره های شیشه ای نه لامپی نه شیر آب و شلنگی باور کردم که به زمان قدیم اومدم رفتم کلون پشت دربو برداشتم و از لای درب کوچه رو نگاه کردم همه خونه ها قدیمی کوچه خاکی و آدمهایی که با اسب یا پیاده تردد میکردنو بعضیاشونم شمشیر بسته بودن با قیافه های زمخت و ریشو پشم دار
سریع برگشتم تو خونه که دیدم ی دختر خانم خوشگلو ریز نقش تقریبا 14 ساله که اندام لاغر و خوشگلشو با لباس یکسره عربی پوشونده بود داره با چشمای سیاهش که مثل مروارید درخشان بود و تعجبو حیرت زدگی از صورت نورانیش میبارید منو نگاه میکنه و دهن کوچولوش باز مونده محو تماشاش بودم که جیغ خفیفی زد با دستاش صورتشو پوشوند گفت غریبه کیستی نکنه برای دزدی اومدی گفتم نترس من مسافرم دزد نیستم چشماشو تیز کرد گفت مسافری وسط حیاط منزل ما این چه دروغیست و این چه رختیست که بر تن داری
ماجرارو تعریف کردم باور نکرد موبایلمو نشونش دادم اولش ترسید بعد با دسپاچگی ازم گرفت نگاش کردو بهم گفت واقعا دروغ نمیگویی که از آینده آمدی
منم چنتا فیلمو عکس نشونش دادم از ماشین هواپیما خلاصه چیزایی که تو کلیپای موبایلم بود دهنش واز مونده بود کم کم شروع کرد سوالهای مختلف پرسیدن مثلا دختراتون چه شکلین روبنده میزنن اصلا چنتا زن داری کتکشون میزنی منم مو به مو جواب میدادم عکس یسری زنو دختر هم نشونش دادم میگفت چرا بی حجابن شوهرشون ناراحت نمیشه اصلا زن خودتو ببینم که گفتم زن ندارم خندید گفت مگه میشه چندسالته گفتم 33 تعجب کرد که اگه زن نداری پس چگونه رفع حاجت میکنی – اینو که گفت کیرم ی تکونی خورد گفتم ی وقتا با دوس دختر ی وقتا هم با زنهایی که شغلشون ارضا کردن مردا هست رفع حاجت میکنم ی وقتایی هم با فیلم سوپر گفت از زنهای تن فروش شنیده ام ولی فیلم سوپر چیست دیگر که منم شیطونیم گل کرد از تو موبایل چنتا فیلم سوپر براش پخش کردم فیلمایی که چنتایی ی زنو میکردن فیلمای سوپر عاشقانه یا سوپرهای خشن همشونو با اشتیاق نگاه میکرد احساس کردم لرزش خفیفی گرفته خانم خانوما حشری شده بود بهش گفتم خانم اسمتو بهم نگفتیا با ی حالتی نگام کرد گفت من فاطمه هستم
گفتم فاطمه جون از این فیلما خوشت اومد که خجالت کشید گفت فقط شوهرم به من میگه زهرا جون گفتم جدی شوهر داری پس کجاس که در جوابم گفت رفته به جنگ دشمنان … حدثم به یقین تبدیل شد شوهرش نبوده بکنش با دیدن فیلما شهوتش زده بود بالا گفتم عزیزم چرا خجالت میکش اشکالی نداره من بهت بگم زهرا جون مگه ندیدی ی زن با چنتا مرد همبستر شده بود در زمان جدید این چیزها نه گناهه نه خجالت داره گفت آخه من از برای شویم هستم گفتم درسته ولی شوهرت نیست و تو باید از مسافر پذیرایی کنی جوابی نداد منم به آرومی دستمو به بدنش کشیدم کمرشو مالیدم میخواستم بیام پایینتر که دوید داخل اتاق رفتم دنبالش دیدم نشسته رو زمین زانوهاشو بغل کرده کنارش نشستم دستی به سرش کشیدم هیچی نگفت صورتمو بردم جلو بوسش کردم بعد یواش یواش گردنشو خوردم و با دستام بدنشو دستمالی میکردم نفساش تند شده بود لبامو به لباش چسبوندم زبونمو کردم تو دهنش یکم که لباشو خوردم گفت ممکنه کسی مارو ببینه گفتم کسی مگه هست گفت بچه ها و کنیزها به بازار رفته اند
گفتم یعنی باید برم یکم خیره نگاهم کرد گفت فقط زودباش منم روش خوابیدم غرق بوسش کردم در حین لب گرفتن ممه هاشو میمالیدم کوچولو سفت و سربالا بودن لباسشو از سرش درآوردم وای خدا دوتا پستون داشت آخر زیبایی نمیدونید چقد ناز بودن وقتی دستام سینه های لختشو لمس کرد پستوناش میلرزیدن دهنمو بردم جلو سینه هاشو خوردم آخو اوخش بلند شده بود با دستش سرمو به سینش فشار میداد کیر شقم از رو شلوار چسبیده بود به شکمش از سینه هاش دل کندم لباسی که شبیه شورت بود رو از پاش درآوردم شکاف بهشت جلوم ظاهر شد که رود شراب از وسطش جاری بود تمام لباس و زیر اندازش خیس شده بود آب کصش بوی خوبی میداد زبونمو چسبوندم به چوچولش براش لیسش زدم ناله هاش تبدیل به جبغ شده بود مثل مار به خودش میلولید با اینکه ریزه اندام بود ولی کص پوف کرده گوشتی خوبی داشت اصلا هم لبه هاش آویزون نشده بود کلی از کصش خوردمو خودمو سیراب کردم پاشدم شلوارمو درآوردم وقتی کیرمو دید چشماش برق زد گفت چه کیر خوشگلو سفیدی داری و مثل مادری که مدتها بچشو ندیده پرید کیرمو بغل کردو بوسیدش یهو تو چشمام نگاه کرد گفت روتو بگیر اونور وقتی سرمو چرخوندم کیرمو کرد تو دهنشو حسابی خوردش طاقت نیاوردم خوابوندمش کف اتاق کیرمو ی ضرب کردم تو کصش لذت دنیا و آخرتو تجربه میکردم یکم که تو کوصش تلمبه زدم یاد کونش افتادم ازش خواستم برگرده وقتی چشمم به جمال ملکوتی کونش روشن شد زبونم بند اومد با تته پته گفتم اله اکبر اینهمه جلال اله اکبر اینهمه شکوه و مثل تشنه ای که چشمه دیده با صورت رفتم لای کونش وووواااااااییییییی چه کونی کوچولو برجسته با بوی خاصی که تا مغزم میرفتو آرامش بهم میداد چند دقیقه ای صورتم لای کونش بود که با تکونی که به کونش داد متوجه ام کرد که اونم توقع داره ازم ازش خواهش کردم تحمل کنه لای کونشو باز کردم مثل اینکه دروازه های بهشت باز شدن سوراخ کونش اون وسط بهم خیره شده بود ی سوراخ کون قشنگ با چینهای ظریف با رنگ روشن دماغمو چسبوندم به سوراخ مطهرش بوی خفیف مدفوع میداد که خیلی مست کننده بود گمونم برا این بود که غذاهای قدیمی نه مواد نگهدارنده داشتن نه روغنهای شیمیایی حسابی سوراخ کونشو بو کردم کلا از بو کردن کونهای خوشگلو دخترونه لذت میبرم بعدش زبونمو رسوندم به سوراخ کونش و لیس زدنو شروع کردم مثل بچه ای که شیر میخوره و دو دستی بغلهای ممه رو میگیره منم لپای کونشو گرفته بودمو سوراخشو میخوردم چنباریم به حالت لب گرفتن سوراخ کونشو میک زدم که حسابی لذت بردیم دوتایی موقع عمل اصلی بود سوراخ کونش حسابی نرم شده بود سر کیرمو گذاشتم دمش آروم آروم فشار دادم حیا و نجابتش مجبورش میکرد گلایه نکنه منم احتیاط میکردم تا این سوراخ پر نشاط غمگین نشه تا تمام کیرم تو کونش جاشد آروم و دلنواز عقب جلو کردم هر از گاهی درمیاوردم با آب کصش خیسش میکردم دوباره جا میکردم وقتی کیرم تو سوراخش بودو اون کپل خوشگلش جلوی چشمم زیباترین صحنه ممکن رو میدیدم وقتی کیرمو درمیاوردم سوراخش هم اندازه قطر کیرم باز میموند تونلی بی انتها به اعماق وجود زهرا
احساس کردم آبم میخواد بیاد تلمبه هامو سریعتر کردم و با تمام وجود آب کیرمو تو کون زهرا خالی کردم به شدت ارضا شدم بی سابقه بود احساسم میگفت تمام وجودم رفت تو کون زهرا جونم زهرا هم لرزش گرفتو با جیغو ناله ارضا شد جوری میلرزید انگار تبو لرز کرده شایدم کرده بود تب کیر و لرز آب کیر
کمی تو همون حالت روش خوابیدم گفت بلند شو باید خودمو مرتب کنم وقتی کیرمو از سوراخ کون فاطمه درآوردم سوراخش لزج شده بود و با آب کیرم به زیبایی تزئین شده بود آروم آروم آب منیم از کونش میومد بیرون مثل زنبوری که عسل از کونش خارج میشه از کون زهرا هم آب کمر خارج میشد ذوقی تو صورتش بود مثل حس پیروزی پرسیدم چه حسی داری گفت دلم خنک شد
علتو پرسیدم گفت شوهرم به اسرار خلیفه به منزل او میرود و با خواهر و همسر او همبستر میشود و به من خیانت میکند من هم امروز لذت همبستر شدن با کیری غیر از کیر شوهر را تجربه کردم از حسادت های پاک زنونش لذت بردم لباشو بوسیدم و گفتم باید برگردم
زهرا گفت همیشه پیش من بیا تا با هم کامروا شویم
ورد چراغو گفتم و به زمان خودم منتقل شدم با کیری که بوی نجابت و حیا میداد بوی کون زهرا را میداد.

نوشته: امید جان

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها