داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس ناخواسته با دخترعمو زینب

سلام خدمت دوستان و عزیزان شهوتی ارادتمنده همه شما هستم خواهشا نه فحش بدید نه نظرتون رو من فقط میخوام داستان خودمو بیان کنم ممنون مرسی
من ۲۱ یک سالم بود و یه چند وقتی بود که خدمتم تموم شده بود کم وبیش با پدرم خونه عموم می رفتیم یه دختر عمو دارم که از من یک سال کوچیکتره
من حسی نداشتم نسبت به زینب یعنی دختر عموم ولی نگو اون عاشق منه ومن هر وقت با پدرم میرم اونجا زن داداش با دخترعموم خوشحال میشن وزن داداشش میگه بدو بدو عشقت اومد منم از همه جا بی خبر از خاله دختر عموم خوشم میومد بعد چند وقت من رفتم خواستگاری با اون ازدواج کردم و دخترعموم هم بعد یک سال ازدواج کرد
یه چند سالی گذشت زینب با شوهرش خیلی به مشکل بر میخورد ودایم دعوا میکردن که شوهرش قهر کرد رفت خونه مادرش
من اون موقع تو خیریه کار میکردم و کمکهای مردمی رو از آنهایی که عضو بودن ماهیانه مبلغی می گرفتم زینب هم عضو خیریه بود و کمک میکرد
سرتاریخ رفتم دم خونشون و زنگ زدم درو باز کرد گفت بفرما خونه تعجب کردم چون که معمولا یا خودش یا شوهرش میومد پایین کمک به خیریه می داد که یکم حال و احوال میکردیم بعد من میرفتم سرتونو درد نیارم رفتم بالا طبقه سوم بود رسیدم در زدم زینب اومد درو باز کرد با کمال تعجب دیدم یه لباس آستین کوتاه و یه شلوار تنگ که به قدری تنگ بود که خط کوس نمایان بود و موهای باز و پریشون اولین بار بود اینجوری میدیدمش تاحالا بدون روسری ندیده بودمش
سلام کردم سلام کرد و تعارف کرد بفرما خونه که من تشکر کردم گفتم اومدم ما کمک ماهیانه رو بگیرم گفت صبر کن الان‌ میارم رفت اورد داد خداحافظی کردم سه چهار تا پله رفتم پایین که صدام کرد گفت ببخشید این سیم یخچال ما صدا میده هی قطع و وصل میشه یه نگا میکنی میترسم بسوزه گفتم چشم رفتم خونه از شوهرش پرسیدم گفت رفته خونه مادرش
سیم سیارو باز کردم دیدم سیمش قطع ووصل میشه درستش کردم اومدم برم دیدم چایی اوردچایی رو خوردیم خداحافظی کردم که گفت یه زحمتی هم بکش این فرشو بندازیم زیر یخچال گفتم چشم رفتیم کنار یخچال اومد رفت جلوی من دولاشد روبه پایین گفت من یخچال کج میکنم نگه میدارم تو فرشو بده زیر یخچال گفتم باشه هنوز دولا بود یخچال کج کردیم من رفتم پایین برای اولین بار بود تاحالا دقت نکرده بودم دیدم وای چه کوس وکونی داره این زینب تا برسم پایین داشتم ازهوش میرفتم دستمو یه کمی به کونش مالیدم تکون نخورد کیرم راست شد جلو رو درست کردیم رفتیم پشت یخچال من پایین پشت یخچال بودم که گفتم یخچالو کج کن دیدم زورش نمیرسه به ناچار گفتم بیا جامونو عوض کنیم داشتیم جامونو عوض میکردیم که دیدم به کیر راست شده من نگاه میکنه تا منودید گفت خوب بیا یخچالو کج کن رفت بغل یخچال من یخچالو کج کردم فرشو کرد زیر یخچال یکم بهش نزدیکتر شدم که بهتونم یخچالو کج کنم که سمت دیگه یخچالو صاف کنه ردیف شد اومدبلند بشه من یکم رفتم پایین تر گفتم اونور کجه صافش کن اونقدر رفتم پایین که کیرم روبروی صورتش شد یکم رفتم جلو رفت عقب تر باز رفتم جلو اون هی میرفت عقب خجالت میکشید روش نمیشد چیزی بگه اونقدررفت عقب که دیگه جا نبود منم رفتم جلوی جلو که کیرم خورد به یخچال نگاه کردم دیدم‌سرش چسبیده به دیوار کیرمن ازجلو لبش ردشده خورده یخچال اومدم عقب رفتم سمت دیوارو رفتم جلو یه نگاه انداخنم دیدم چسبیده به یخچال کیره منم دقیقا جلوی دهنش رفتم جلوتر چسبید به لبش هی فشار دادم وزینب چیزی نمیگفت بعدچندلحظه دیدم کیرم رفت جلوتر دیدم چشاشو بسته دهنشو باز کرده منم کیرم از روشلوارکردم دهنش شلوارم خیس شد دیدم زینب جون دستشو اورد به سمت شلوارم زیپ منو باز کرد کیرم‌کشید بیرون همونجا زبونشو اززیرتخمم کشیدتا سرکیرم بعد بدون اینکه چیزی بگه بلندشد کیرمنم دستش بود کشید برد سمت اتاق خواب تا رسیدیم منو هول داد روتخت خوابید روم رفتیم تولب هم همین جور لب میگرفتیم که رفت سمت گوشم گفت میدونی چند ساله تو کفتم من تو رو خیلی دوست دارم ولی تو بی معرفت با خالم ازدواج کردی بعدمثل وحشیا رفت پایین شلوارو شورتمو با هم دراورد ومثل یه گرگ حمله کرد به کیرم نمیدونید چقدرحرفه ای میخورد من تو فضا بودم بعد افتاد به التماس که منو بکن جرم بده آقا جاتو خالی هرمدلی بگی زینبو کردم بعدقبل من ارضا شد بعد آب من امد ریختم رو شکمش بعد از ماچ و بوسه خداحافظی کردم و رفتم تو راه بودم پیام داد و تشکر کرد ولی من وجدان درد اومد سراغم بعد از اون ماجرا یه چند باری اوکی کرد برم خونش ولی من بهانه آوردم نرفتم الان یه چند سالی گذشته زینب از شوهرش جدا شده و توی داروخانه کار میکنه جدیدا دقت کردم دیدم چه کوسی شده لبشو پروتز کرده دماغشو عمل کرده خدایی خیلی خوشگل شده منم یه دفعه فیلم یاد هندوستان کرد و رفتم تو نخش که بکنمش ولی اصلا دیگه بهم پا نمیده اونی که به قول خودش عاشقم بود پشم کوسشم حسابم نمیکنه که منم بیخیال شدم گفتم چه بهتر امیدوارم خوشتون اومده باشه ای داستان نبود واقعیت بود
خدانگهدار

نوشته: سعید از تهران

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها