داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

داستان سكس امير ومامان آيدا


;سلام دوستان خوبم;اینم داستان سكس با مامان اما از فانتزيهاي خيالي خودم براتون نوشتم اميدوارم خوشتون بياد.من اميرم سالمه و يه مامان دارم که سالشه واسمش آيداست خيلي هم خوشگله.ماجرا از اونجا شروع شد که ما باهم رفته بوديم مسافرت;بابام بخاطر شغلش نميتونست بياد;قراربود با رئيسش بره روز ماموريت.بخاطر همين من و مامانم تصميم كرفتيم بريم مسافرت تا تواين مدت آب و هوايي عوض كنيم و روحيمون بهتر بشه.باهم رفتيم شمال خونه عمم وقتي رسيديم در زدیم عمم در رو باز کرد وكلي خوشحال شد و کلاسی برامون گذاشت که بیا و ببین.آخه ما زياد نميريم مسافرت بخاطر شغل بابام;خلاصه نشستيم و صحبت کرديم و شام خوردیم تا موقع خواب شد. عمم اتاقي رو براي استراحتمون آماده كرد و بخاطراينكه خسته بود گفت من ميرم بخوابم.من چون عادت دارم قبل از خواب برم حموم;گفتم مامان جون تيغ همرات داري.مامانم هم رفت يه دونه ازتوي ساكش آورد داد بمن و گفت اميرموهاي پشت گردنت رو چرا نزدي; گفتم آخه مسافرتمون يكدفعه اي شد وقت نشد برم آرايشگاه;چون من به نظافت اهميت ميدم و این باعث تعجب مامانم شده بود که چرا موهای پشت گردنم بلنده;مامانم گفت خودم برات ميزنم تو برو دوش بگير منم الان ميام.رفتم سراغ ساكم تا شورت و زیرپوش تميز بردارم كه يادم افتاد اي دادبيداد ازبس عجله كرديم بخاطر اینکه ازاتوبوس جا نمونيم يادم رفته با خودم شورت و زیرپوشمو که شسته بودم و گذاشته بودم خشک بشه رو بردارم بيارم.خجالت ميكشيدم و رومم نميشد به مامانم بگم.سابقه نداشت انقدر بي مسئوليت باشم;خلاصه با حالت خجالت گفتم مامان میدونی چی شده;يادم رفته لباس زير بيارم.مامانم گفت منظورت شرت و زیرپوشه;گفتم آره.گفت:عمت هم خوابيده روم نميشه بيدارش كنم ببينم شورت اضافه شوهرعمت نداره بگیرم برات.گفتم اشكالنداره مامان باشه فردا ميرم همين اطراف حتما آرايشگاه هست و پشت گردنمو میزنم;مامانم گفت نميشه که باز فرداهم بخاطر اصلاح بياي بري حموم;اینجا خونه خودمون نيست كه هروقت خواستي بري حموم;گفتم پس چكاركنيم;مامانم گفت مجبوري شورتت رو دربياري تا اومدي بيرون بدون شورت نموني;منكه بهت محرمم و اشكالنداره لخت ببينمت;من موندم چي بگم.گفتم آخه خجالت ميكشم لخت بشم جلوت;مامانم گفت بسه بسه بميرم برات كه انقدر خجالتي هستي;از دوست دخترات خجالت بكش نه منكه مامانتم و محرمم بهت;يادم افتاد يكدفعه دوست دخترمو آورده بودم خونه داشتم ميكردمش كه مامانم سررسيده بود و صدامون رو شنیده بود اما اصلا به روم نياورده بود تا الان;منم بعداز يکم تته پته نميدونستم چي بگم;گفتم نميشه قبل از اينکه شورتمو در بيارم پشت گردنمو بزني.مامانم گفت نه نميشه شورتت مويي ميشه;برو انقدر حرف نزن تا من بيام;گفتم باشه ظاهرا تنها راهش همينه هرچند زشتم هست اما كاري نميشه كرد مجبوريم;مامانم گفت نه خيرم خيلي هم خوشگله.من ازحرفش جا خوردم.اما به روم نياوردم;خلاصه رفتم حموم و لخت شدم.شرتمو در آوردم.سرمو که زیر دوش شستم وبدنمو خيس كردم ديدم مامان داره در ميزنه بياد داخل;بدجورخجالت ميکشيدم دستمو گرفتم جلو کيرم.مامان گفت دوشو ببند تا خيس نشم. منم زود دوشو بستم.متوجه شدم مامان آيدا داره کيرمو نگاه میکنه;بخاطرهمين کيرم يكم شق شد;ديگه کيرم ازتودستم داشت ميزد بيرون;آخه اندازش بد نيست الكي طول و قطرش هم نمينويسم کلاس بذارم فقط ميدونم هركس خورده خوشش اومده;مامانم برگشت گفت بيخود نبود دختره صداش رفته بود به آسمون وقتي توي دستت جا نميشه ولشكن;گفتم مامان توهم حالا تيكه بنداز;دست خودم نيست طبيعيه مامانم گفت چرا;منم ديگه ديدم کار از کار گذشته. گفتم آخه وقتي مامان آدم به اين خوشگلي جلوت باشه و به چيزتم زل بزنه اينطوري ميشه.گفت خوب زبون ميريزي بسه.راحت باش. دستمو تا برداشتم مامان آيدا گفت اوه اوه چرا بهش نرسيدي.گفتم چطور; گفت عين پشت گردنت پشماي چيزتم بلندشده.گفتم چيزم; گفت دودولت;گفتم بنظرت اين دودوله;به شوخي گفت بسه پررو شديا.اينو که با يكدونه تيغ نميشه زد وايستا الان ميام;رفت و وقتي برگشت ديدم دامنشو عوض کرده و یک شلوارک کوتاه پوشیده و لباسش رو هم در آورده وبا سوتين اومده.گفتم مامان سوتينت چه باحاله گفت چطور; گفتم آخه قالبشه.گفت قالب چیه;گفتم قالب سینه هاته.گفت خیلی هیزی.دامن و پيرهنمو در آوردم که مو نچسپه بهش.بيا جلو ببينم.رفتم جلو مامان آیدا ایستادم و تا چشمم افتاد به سینه هاش کیرم قشنگ راست شدآخه خيلي بزرگ بودن.ظاهرا خيلي هم سفت بودن.مامانم گفت چيه باز دودولت بلندشد.گفتم تقصير خودته مامی جون.گفت يه کاريشکن بخوابه.نمیتونم پشمهاتو بزنم مثل چوب دستی شده.گفتم چيکارش کنم;گفت من نمیدونم;گفتم شما برو بيرون درستش ميکنم.مامانم گفت چيکارش ميخواي بکني;گفتم تو چکار داری. گفت هر کار ميخواي کني جلومن بکن.نکنه ميخواي جلق بزني;گفتم آره.گفت بزن منم نگاه میکنم.گفتم اینجوریکه حال نمیده.گفت لخت شم خوبه;گفتم یه کاری کن آبم زودتر بیاد.گفت سینه هامو ببینی کارت راه میفته;گفتم شما لخت شو امتحان میکنیم.اونم زود سوتینشو درآورد.وایییییییییییییییییییی چه سینه هایی داشت.از سینه هایی اونهایی که گاییده بودمشون خیلی قشنگتر بود مثل دخترهای ساله نوکش تیز و راست ایستاده بود.مامانم که دید من مات موندم گفت حالا خوبه تاحالا چندتاشو دیدی و بار اولت نیست.گفتم ولی هیچکدومشون به این قشنگی نبود.گفت دوستشون داری پسرم;گفتم میمیرم براشون.گفت چرا معطلی زودباش یک موقع عمت بیدار میشه.گفتم چششششششششششششششششم و افتادم بجون سینه هاش و شروع کردم بازی کردن و خوردن.مامانم که خوشش اومده بود چشمهاش خمار شده بود و نفسهاش تند.بهش گفتم تو برام جلق بزنی زودتر آبم میاد.اونم منتظر حرف من بود و سریع با دستش کیرمو گرفت و شروع کرد به مالیدن.گفتم مامانی یکم خیسش کن کیرم درد گرفت.گفت صابون رو بده منم بهش دارم و اونم حسابی دستشو با کیرم صابون مالی کرد و شروع کرد به جلق زدن.من که تو آسمونها بودم.از یکطرف سینه هاشو میخوردم و از اونطرف کیرم تو دستش بود و داشت برام میمالیدش.از طرف دیگه یک دستش به کوسش بود و داشت از روی شلوارک کوسشو میمالید.یکربعی گذشت مامانم گفت چرا آبت نمیاد;گفتم کمرم سفته.گفت چکار کنم زودتر آبت بیاد;گفتم هیچی بزار دستمو بکنم تو شلوارکت با کوست بازی کنم شاید زودتر بیاد.گفت باشه فقط زودباش میترسم آبرومون بره.منم معطل نکردم و دستمو کردم تو شلوارکش.جالب بود که شورتم نپوشیده بود.تا دستم خورد به جلوی کوسش تنش به لرزه افتاد.فهمیدم ارضا شد.اما من تازه دستمو رسونده بودم به به جای گرم و نرم.شروع کردم به مالیدن کوسش.وای چه حالی میداد.همین الان که یادش افتادم کیرم مثل فنر از جاش بلند شده.یکی بیاد بخوابونش.خلاصه انقدر کوسشو مالیدم و انگشت کردم توش و مامانم هم انقدر کیرمو مالید که آبم پاشید رو دستش و شلوارکش.گفت عجب کمری داری پسر;گفتم مگه بده;گفت نه خیلی هم عالیه همه زنها آرزوشونه با یک همچین کمری حال کنن.گفتم تو هم آرزوته;گفت باز داری پررو بازی در میاری.برگرد پشت گردنتو بزنم و برم دودولتم خودت پشمهاشو بزن.منم اطاعت کردم و بعدش مامانم دستها و پاهاشو شست و خواست بره بیرون که دیدم شلوارکشم درآورد چون آبم ریخته بود روش و سریع از حموم خارج شد.منکه باورم نمیشد همش فکر میکردم دارم خواب میبینم.منم دوش گرفتم و اومدم بیرون و رفتم توی اتاق که بخوابم اما تازه شروع ماجرا بود;نظر يادتون نره براي ادامش

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها