داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

داستان اولين و آخرين عشق قسمت ششم


;به خانه که رسیدیم درد دلها شروع شد بغلش کرده و مثل قدیمها با نوازش شروع کردم.- تو رو خدا امشب نه من سختمه تنم پیرهنم همه بوی عرق میده.- من از پیراهن تو بوی یوسف رو میشنوم نمیدونی که چقدر از دوریت گریه کردم فکر نمیکنی تموم حرفهای فرشته حقیقت داشت ;/;- تقریبا اونم باید بدونه که من چقدر دوستت دارم وقتیکه به یک طریقی فهمیدم که دانشگاه تهران قبول شدی هر وقت بیکار بودم میومدم اون دور و برا صد بار منتظرت شدم فقط یکدفعه تو رو با فرشته دیدم دیگه پیدام نشد تا وقتیکه از طریق یکی توی مهد کودک که مشتریت بود فهمیدم مطب زدی و کجا جراحی میکنی با التماس و آه و ناله و شرح زندگی خودم خواستم که استخدامم کنن حاضر بودم توالت رو تمیز کنم و نزدیک تو باشم ولی رختشور شدم دیگه خیلی راحت تر میدیدمت بهت افتخار میکردم از بد بختی خودم زجر میکشیدم وفتی تو رو با فرشته میدیدم هم برات خوشحال میشدم هم حسودیم میشد یک غمی رو توی چهره ات میدیدم. چهار ساعت تمام حرف میزدیم و فکمان درد نگرفته بود ساعت دو نیمه شب بود که دست به کار شدم لختش کرده و با زبان تمام تنش را لیس میزدم هر چه میگفت تنم بو میده من بدتر میکردم و میگفتم تو هدیه ای از خدایی مگه میشه پیشکشی خدا بوی بد داشته باشه بر جای سیلی فرشته بوسه بیشتری میدادم و از او دلجویی میکردم.- اگه پیدام نمیشد با فرشته عروسی میکردی ;;/;;- به خودتو به چشای منتظر و امیدوارم و به همون خدایی که صدای منو شنید و تو رو بمن برگردوند قسم که تا آخر عمر مجرد میموندم. هر دو چون تشنه های از کویر درامده به چشمه های عشق و هوس رسیده بودیم نمیدانستم کجا را میمالم و کجا را میلیسم و کجا را مینوازم فقط به هم می پیچیدیم طوریکه هیچکداممان نمیتوانستیم در برویم حسابی سر حالش آورده و خیلی زود راضیش کردم از او درمورد وضعیت زنانگی و قاعدگی اش پرسیدم گفت مرتبه و از زیر زبونش بیرون کشیدم یعنی متوجه شدم که الان درست ده روز از پایان هفت روز عادت ماهیانه اش گذشته یک چیزی وسطها یا آخرهای زمان تخمک گذاری میشه بهش گفتم تو برام در هر حال خوشبوترین زن دنیایی اگه میخوای بری حمام حرفی ندارم دو تایی با هم دوشی گرفته و به رختخواب روی تختخواب برگشتیم کیرررررر کلفت من مثل طلبکاری بود که طلب ساله اش را میگیرد و الحق هم که شهره خوب میدانست بدهی ساله اش را چگونه بپردازد.- من باورم نمیشه که امشب زیر کیر تو باشم.- منم باورم نمیشه که روی کس تو باشم.- ایندفعه رو تو تقلب کردی هر دو با هم خندیدیم این نخستین خنده مشترک ما بعد از سال جدایی دردناک بود.- شهره جون ایندفعه رو که زنم میشی ;/;- مگه میتونم قبول نکنم از دست تو اگه در برم از دست فرشته مدعی نمیتونم در برم باز هم خندیدیم ببین من دیگه خسته شدم وضعیت این نازنین معلوم نیست شاید تا دو سه روز دیگه تموم کنه اما من بیشتر از چهل روز صبر نمیکنم فقط میخوام در شیرین ترین شب زندگیم در شیرین ترین سکس زندگیم شیرین ترین میوه درخت عشقمونو به عمل بیاریم البته اگه خدا بخواد که میخواد چون توی همچین شبی من و تو رو بهم رسونده. ـ حرامزاده نشه ;/;- بابا بعدا حلالش میکنیم الان ساله همدیگه رو میشناسیم یک بچه هم نداریم بازم خندیدیم و به کارمون ادامه دادیم تا صبح سه بار عقده دل و دولم را خالی کرده و آب کیرم را به کس تشنه اش ریختم اینکار را هر بار پس از ریزش آب کس او انجام میدادم با توجه به اینکه اواخر تخمک گذاریش بود و بعد از ارگاسمش منی را خالی کرده و این اواخر غذاهای با طبع سرد زیاد میخوردم بیشتر احتمال میدادم که بچه دختر باشه هر چند بازم خواست خدا بود در هر حال نمیدانم شیرین من محصول کدام یک از این تخلیه ها بود به میمنت این شب عزیز که با اول اسم شهره هم جور درمیومد اسمش را شیرین گذاشتم نازنین دو روز بعد مرد و من دو ماه بعد با شهره که حامله اش کرده بودم ازدواج کردم جشن عروسی مفصلی گرفته که از هر تیپ آدمی دعوت بودند فرشته میخواست خوشحالی خود را نشان دهد ولی به همان اندازه که برایم خوشحال بود میشد اندوه و حسرتی پنهان را در اعماق وجودش خواند اینک سال از ازدواجم میگذرد من یک شیرین ساله یک شایان ساله یک شروین ساله و یک شیدای ساله دارم من فعلا سال دارم و شهره سال اگر بخواهم به همین ترتیب پیش بروم سال میکشد تا به یک دوجین بچه برسم شهره هم مخالفتی ندارد فقط میگوید کار من و تو بی شباهت به راه اندازی ماشین جوجه کشی نیست فقط خدا کند مردم مسخره مان نکنند. فرشته هنوز ازدواج نکرده و میگوید تا آخر عمرش هم ازدواج نخواهد کرد رابطه ام با حسن اقا همچنان خوب است و اگر بگویم مثل فرزندان نمک نشناسش دوستم دارد گزاف نگفته ام قلقش را گرفته و با سرمایه او پرورشگاهی دایر کرده که کودکان بی سرپرست و سر راهی در ان نگهداری میشوند و خود من بر آن نظارت دارم که علاوه بر خورد و خوراک به مسائل روحی و معنوی آنان هم توجه شود مرگ میر دیگری در خانواده و دور و بری ها نداشتیم خوشبختانه همه زنده و سرحالیم شهروز برادر شهره هم ازدواج کرده و دست اونم مثل جیران توی دم و دستگاه حسن اقا برای کنترل داراییهاش بند کردم لاکردار حسن آقا شده مثل قارون که کلید گنجهاشو هفتاد تا شتر حمل میکنن اما از حسن آباد خودمون بگم که با اینکه به برکت صداقت و لطف خدا و حسن آقا سی چهل تا خونه ای توی چهار گوشه تهرون داریم ولی این حسن آباد رو ول نکرده و پامو کرده توی یک کفش که برای تجدید خاطره حتما باید بریم اونجا زندگی کنیم.- پسرم لج نکن آب وهوای بالای شهر تمیزتره این طرف آلوده تره.- نه مرغ یک پا داره اگه به هر کدوممون یک کپسول اکسیژن وصل بشه نباید اینجا رو ول کنیم طبقه اول رو دادم به پدر و مادرم طبقه دوم رو به پدر و مادر شهره در طبقه سوم چاکرتون جاوید خان با عیال حسودش که تازگیها با چهار تا بچه میخواد منشی شوهرش بشه و من نمیذارم زندگی میکنه طبقه چهارم هم مال جیران و شوهرشه و طبقه پنجم هم به شهروز و زنش اختصاص داره اینجوری که پیش میرم باید همین گوشه کنارا یک واحده برای بچه هام بسازم به خونه قدیمی شهره اینها دست نزدم گذاشتم بعنوان میراث فرهنگی عشقی باقی بمونه گاهی وقتها لحاف تشکی توی اتاق خواب نم گرفته شهره توی خونه قدیمی پهن میکنیم و منم مثل گربه از دیوار میرم بالا و میفتم به جان شهره به دیوار مشترک دست نزدم گذاشتم همینجوری بمونه هر کی میاد میگه این دیوار یک چیز قناسی توی آپارتمانت شده حداقل یک رنگی بزن می بندمش به فحش های مودبانه. شهره از دست این کارهام هم خسته شده هم لذت می بره چون همیشه تازگی عشقو احساس میکنه پدر و مادرامون رفتن مشهد من شهره را مجبور کردم که با چهار تا بچه بیاییم پایین یک تجدید خاطره ای بکنیم نمیشه این چهار تا رو به امون خدا ول کرد پیش بچه ها توی یک اتاق دیگه هم نمیشه راحت عشقبازی کرد اوندفعه شیرین به مادرش میگفت چرا هر موقع دارم میخوابم تو ناله میکنی و جیغ میکشی ;//; مگه بازم داری بچه میاری ;/; خاطرات بچگی ها و دوران نوجوانی و جوانی و سال جدایی مثل فیلمی از جلوی چشمانم عبور میکردند رسیور روشن بود هلن این ترانه پوران را میخواند ( زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره ) بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر شد.- عزیزم چت شده ;/; من اینجام چرا گریه میکنی قربون دل نازکت برم بازم یاد خاطراتت افتادی ;;/;;- بعضی وقتها کابوس روزهای جدایی رو می بینم.- عزیزم حال و روز من بهتر از تو نبود منم عذاب کشیدم من هم عذاب روحی میکشیدم هم مالی شاید مقصر بودم منم زجر میکشیدم جاوید ببین هنوزم همدیگه رو دوست داریم اینجا همون فضاییه که تو به من درس میدادی در حالیکه با یک شورت و سوتین در کنارم ایستاده بود و حسابی وسوسه ام کرده بود گفت چیه دلتو زدم ;/; او را بغل کرده تمام تن خوشبویش را بو کرده و در حالیکه کیرررررررررم را تا انتها به کووووووووسش فرو کرده بودم دستهای هم را دور کمر یکدیگر بغل زده و لبهای هم را میبوسیدیم هلن همچنان میخواند که زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره و من در تنفس هر بوسه به شهره محبوبم میگفتم که ;;; تو اولین و آخرین عشق منی ;;; پایان نویسنده ایرانی با تشکر فراوان از دوست عزیز و بزرگوارم جناب ایرانی بخاطر نوشتن و ارسال این داستان بسیار زیبا

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها